-
"فریدون داوری" شاعر عشق و حماسه
ایرج اقبال فر
-
فریدون داوری در چهار پرده
فضلالله یاری
-
کوچ ابد مرد ادب ایل و فریدون فرهنگ
سید غلام بلادی
-
یاسوج؛ شهری که شیخ شاخصش پیشهزن بود!
محمد مختاری
-
جزای نیکی جز نیکی نیست
جبار چراغک
-
زیبایی بر بستر فاجعه
سید غلام بلادی
-
«لذت وقیح»
امراله نصرالهی
-
زنان و دولت چهاردهم
سیده فرزانه آرامش
-
شاقول اصلی در ماجرای قتل دکتر داوودی
فضلالله یاری
-
در این محنتسرا نابههنجاران و کج روان بزرگ شمرده شدهاند
پریچهر زعیمی
برای آن که نوشت و برای آن که سرود
(دربارهی عطا طاهری بویراحمدی) بخش نخست
این روزها، آشفتگی مجالم نمی دهد.همین که تنها می شوم،هراس نبودن یک دم رهایم نمی کند.نبودن آنها که برای بودن و شدن فرهنگ این سرزمین، زیستند،جان فرسودند و در خاک آرام گرفتند.در اثنای این نبودن ها،گاه به چهره ی مسکوب می نگرم که چگونه ذره ذره آب شد و در آن آب شدن ها و کاهیدن ها،به «ارمغان مور»می اندیشید و گاه در شمایل ایرج افشار غرق می شوم با «دفترچه ی خاطرات»ش، که پر بود از آدرس ها و نشانی های بزرگان فرهنگ ایران. و این روزها نیز به چهره ی تکیده ی کی عطا می اندیشم. آن جسم نزار، جان شیفته اش را ترک نمود و زندگی را به مقصد خاک بدرود گفت. بی هیچ گمان، نام و نشان خانه ی کی عطا نیز در آن دفترچه ی سترگ نوشته شده بود تا در این گوشه جای سرزمین مهین،بویراحمد،نیز نام سترگی ثبت گشته باشد.اگر نبود آن ایران شناس بی همتا،سرنوشت«کوچ کوچ»چه بسا به جایی نمی رسید.آن مرد،کاری کرد کارستان.کتابی که تا سالها در نشر گفتار خاک می خورد سرانجام از خروارها خاک بدر آمد و به جامه ی طبع آراسته شد.آن کتاب، خاطرات مردی است که همواره در دامان مرگ،زندگی و لذت های توامان آن را به تجربه نشسته است.آن کس که زندگی را بارها از حلقوم سیری ناپذیر مرگ بیرون می کشید و چون شهدی می نوشید.عطا طاهری،قهرمان سربلند زندگی است و مرگ، مغلوبه ای در برابر او.قیاس نمی کنم اما او درست بسان سوزان سانتاگ،بیماری خود را به مثابه ی استعاره ای می نگریست.«جسمی که همواره راه را بر رنج و منفی بافی می بست»؛از استعاره ها،ادبیات و از ادبیات،لخت لخت تاریخ را در فرمی زیباشناسانه و ادبی به بیان می آورد.به گفته ی کورین روندو، تاریخ خواهری دارد به نام ادبیات.دو مقوله ای که از «سرسختی» و «فضیلت» نشانها دارند.و عطا طاهری به خوبی می دانست که سرسختی تاریخ را به فضیلت ادبیات آراستن،خود گونه ای استعاره آفریدن است.متنی که در غیاب استعاره نگاشته شود از نگاه او،نثر را در دام واقعیتی بی جان گرفتار می کند و نثر واقع نگار با همه ی عینیت نگری و ابژه محوری اش،تاریخ را به چهره ای خشن مبدل می سازد و بی شک ما این چهره از تاریخ را دوست نمی داریم.یعنی او را به فضیلت ادبیات آراسته می خواهیم.کی عطا در«کوچ کوچ»چنین کرده.حتم دارم او این راه را آگاهانه برگزیده تا خرد واقع نگرش در فرم بیانی احساس و عاطفه ی بنا شده بر معرفت نگری تاریخی اش،شکلی دوگانه به خود بگیرد.همان که نشان از سرسختی و فضیلت زندگی داشت.البته بر این دو گانه می توان بر مقوله ی «خاطرات»نیز درنگ نمود.کتاب اگر چه قالب خاطرات را برگزیده،اما آنچه از درون این قالب بر می جوشد،همان سویه ی ادبیات است که تاریخ از طریق آن، رنگ استعاره به خویش می گیرد.رد پای چنین نگاهی را می توان در متون کلاسیک و تا سرزمین خراسان نیز پی گرفت.آنجا که سبک خراسانی و از دل آن تاریخ بیهقی آفریده می شود.بیهقی نیز تاریخ را به شعر آراست و از واقعیت لخت آن به نثر ادبی رجعت نمود تا اسطوره ی پنهان درون خود را بیافریند.در زمینه و سیاق چنین نگره ای،تاریخ به سرنوشت تراژیک اساطیر تحول می یابد. و این دگردیسه گی تنها از عهده ی کلمات بیگانه ساز ادبی برمی آید.این دگردیسه گی ،«نظم گفتار»و اقتدار معنای خطی تاریخ را پس نمی زند، بل این معنای حجمی زبان ادبی است که ضمن پاسداشت واقعیت تاریخ، التذاذی ادبی در مخاطب ایجاد می کند.به زبان تودروف این نظریه پرداز ادبیات،مخاطره های تاریخ در زبان عصیانگر ادبیات، همزمان، تفسیری معطوف به لذت و معنای زندگی به خود می یابند.کاری که عطا طاهری در سوی خاطره نویسی و تاریخ نگاری بومی در اثر سترگ خویش پدید آورده است.اگر به این گفته ی تودروف نگاهی بیندازیم که زیبایی نه ابژکتیو است و نه سوبژکتیو بل مفهومی بیناذهنی است به درستی کتابی چون کوچ کوچ را دربردارنده ی چنین نگاهی می بینیم.آنجا که زیبایی در رفت و آمد میان تاریخ و ادبیات و در گسل و شکاف میان این دو شکل می گیرد.در چنین چشم اندازی،زیبایی همان حقیقت است و حقیقت همان زیبایی.این اینهمانی تاریخ و ادبیات به آشکارگی در «کوچ کوچ»حس می شود.ادبیاتی که در مخاطره نگاشته می شود همان تاریخی است که در زیبایی شناسی،چهره ی راستین حقیقت به خود می گیرد.به یقین در ساختن این نگاه به تاریخ،تخیل خلاق ادبی سهمی عمده دارد.و ما سهم این تخیل ادبی را در برساختن تصویرهای« تئاتریکال» کتاب «کوچ کوچ»به خوبی درمی یابیم.عطا طاهری در نوشتن این کتاب نشان می دهد که چهره ی بیدار تاریخ است و در عین حال رویا پرداز آن.در دیالکتیک میان این رویا و تاریخ،ادبیات آفریده می شود و ما ادبیات حاکم بر کتاب را محصول این دیالکتیک می دانیم.جهان مرئی تاریخ وقتی در قلمرو پنهان رویا گام می نهد،بخش خودآگاه را در ناخودآگاهی هنر تداوم می بخشد و از آن چیزی برون می آورد که خصیصه های هر دو را توامان دارد.کارکرد ادبیات و رویا چنین است.کارکردی برسازنده ی تفکر و فهم تجربه ی بشری.اگر کار تاریخ،سووشون سازی است،سوگ اندیشی و «ماتم» نگری است،کار ادبیات،«تسلی»گرایی و تسلی بخشی است. در جای جای کتاب «کوچ کوچ»ماتم تاریخ به تسلی ادبیات نقل مکان می کند.اگر بیهقی قلم را لختی بر حسنک وزیر می گریاند،خواست او تبدیل این ماتم به تسلی است.و در کمتر جایی از کتاب خاطرات «کوچ کوچ»هست که طنین این تسلی پنهان ماند.ما درخواندن این کتاب،گاه به صدای بلند می خندیم تا مخاطرات این تاریخ را برای لحظاتی در خنده، تسلی و فراموشی از ذهن تلخ و ذقن خویش برانیم و گاه در ماتمی عجیب فرو می رویم تا آن تلخی بر جای خود بازآید و تسلی طنزی به تلخی واقعه ای فرو شود.و این کار تنها از عهده ی ادبیات بر می آید.کتاب را می توان از زاویه ی دیگری نیز نگریست.و آن تداخل مرزهای اخلاق و زیبایی شناسی است.کی عطا بر مفهومی درنگ می کند که پیش از این سانتاگ بر آن درنگ کرده بود و آن «رنج»است و «نظر کردن به رنج دیگران»در این تماشا،کنشی اخلاقی نهفته است که برای بیان آن راهی جز یاری جستن از زیبایی شناسی نیست.به عبارتی ما «اندوهی التیام ناپذیر» را در ساحت رویا و بیان زیبایی شناسی _هر چند گذرا _التیام می بخشیم.ما با «رستاخیز کلمات»به ایده های اخلاقی مجال می دهیم. و این فضای زیبایی شناسی است که بستر مهیای این مجال را فراهم می سازد.آقای طاهری در این کتاب بی آن که بر این تئوریها وقوفی خاص داشته باشد اما در عمل بدان دست یافته است.او هرگز خود را دور از «درد و رنج دیگران»نگاه نداشت.بل در افق نگاه روشنفکرانه اش،قلمرو عمومی این رنج را حس می کرد.بدین خاطر بود که برای بیان این رنج هرگز اعتماد و اعتقادی به وقایع نگاری صرف نداشت بل ادبیات را فراخواند تا بیان این رنج را از عهده برآید.او ساختار صلب تاریخ را در مونتاژهای ادبیات جانی دیگرگونه می داد.تصاویر تلخ تاریخ را قابی ادبی می گرفت تا ما شاهد همزمان ایده های اخلاقی،تاریخی و ادبی باشیم.سرسختی را با فضیلت آشتی دهیم و تاریخ را به ادبیات بدل کنیم، بی آن که یکی در پای دیگری فروپاشد.کتاب «کوچ کوچ»تصویر گر این مرزها و تداخل های همزمان است.خاصیتی ریزوم وار دارد.مرقع نگر است بی آنکه معنای خطی تاریخ را فدای معنای حجمی ادبیات سازد.آری،«کوچ کوچ»کی عطا،کوچی است از دشت های پرسنگلاخ تاریخ به وادی های نرم و ابریشمین ادبیات.گذاری است از خودآگاه به ناخودآگاه.از سرسختی به فضیلت.از ایده به فرم و به دقیق ترین عبارت کوچ تاریخ است به ادبیات.
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 پیام تسلیت وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات در پی درگذشت فریدون داوری شاعر آئینی و انقلابی
- 2 پذیرش ۴۹۰ دانشجو معلم در دانشگاه فرهنگیان کهگیلویه و بویراحمد طی امسال
- 3 نقش میدان گازی مختار بویراحمد در رفع چالش ناترازی انرژی
- 4 پذیرش بیش از دوهزار دانشجو در دانشگاه آزاد یاسوج طی سال تحصیلی جدید
- 5 تدوین برنامه توسعه و پیشرفت کهگیلویه و بویراحمد
- 6 باند مالخران در دام پلیس کهگیلویه
- 7 کهگیلویه و بویراحمد تنها استان فاقد مجتمع فرهنگی کودک و نوجوان
- 8 تخریب ۵۰۹ فقره ساختوساز غیرمجاز در کهگیلویه و بویراحمد
- مکاتبه تاجگردون با وزیر دادگستری درباره قوانین قاچاق و تعزیرات
- لایحه موضوع دوتابعیتی فرزندان مسئولین چیست؟!/ دلایل تاجگردون برای رای منفی به این طرح
- پیام تسلیت دبیر هیات دولت در پی درگذشت شاعر هماستانی
- پیام تسلیت استاندار اسبق استان های لرستان و کهگیلویه و بویراحمد در پی درگذشت استاد فریدون داوری
- موفقیت خبرنگار کهگیلویه و بویراحمدی در جشنواره رسانه ای بانوان کشور
- انتصاب معاون آموزش متوسطه آموزش و پرورش گچساران+ جزییات
- معاون بیمهای تامین اجتماعی گچساران منصوب شد+ حکم
- پیام تسلیت استاندار در پی درگذشت شاعر هماستانی
- معاون فرهنگی و اجتماعی معاون اول رئیس جمهور در گذشت شاعر و ادیب هم استانی را تسلیت گفت/+متن پیام
- «نادر منتظریان» در گذشت شاعر و ادیب هم استانی را تسلیت گفت/+متن پیام
نظرات ارسالی 0 نظر
شما اولین نظر دهنده باشید!