سعدی؛ از تبار بزرگان فرهنگ

سعدی؛ از تبار بزرگان فرهنگ

نسیم بهاری می وزد و روح ها را شاد می کند و حال و هوای نیکویی برای همگان فراهم می آورد. روز اول اردیبهشت است و روزی است که به نام سعدی نامگذاری شده است و بسیار نامگذاری میمون و همایونیست. ما ایرانیان بسیار خشنودیم که چنین سخنور بزرگی به نام شیخ مصلح الدین یا مشرف الدین سعدی شیرازی در میان ما برخواسته است، و به حقیقت بنیان گذارسخن فارسی به شکل امروزین آن است. تا پیش از ایشان هرگز زبان فارسی از چنین سلاست و بلاغتی برخودار نبود. در دستان نیرومند او بود که ورز یافت و چنین پرورده و پالوده شد و راه را برای همه ی سخن وران و سخن شناسان پس از وی هموار کرد و ما بحق امروز به زبان سعدی سخن می گوییم. سعدی فقط برای ما یک شاعر نیست یک متفکر، مصلح، واعظ و خطیب است که توانسته اندیشه های خود را به نظم و نثر درآورد و برای ما به جا بگذارد که امروز هر یک از آنها یک خورشید درخشان است که آسمان فرهنگ ما را روشن می کند. اگر یک ایرانی بخواهد آگاه از هویت جامعه فرهنگی خود باشد، ضروری است که آثار بزرگان فرهنگی خود را بشناسد و با رموز، لطایف و ظرایف آن آشنا باشد و در نهایت در زندگی علمی خود به کارشان بندد. ما محتاجیم که سعدی و بسیاری دیگر از بزرگان فرهنگمان را بشناسیم و با ارکان فرهنگ خود آشنا شویم و بدانان افتخار کنیم. سعدی متعلق به قرن هفتم هجری است و چنانچه مورخان آورده اند در اوایل این قرن متولد شده است. قرنی که ستارگان بزرگی در عالم اسلام، خصوصا در ایران، در کهکشان معرفت و فرهنگ طلوع کردند از جمله جناب مولوی، خواجه نصیر الدین طوسی، فخرالدین عراقی و صدرالدین قونوی را داریم. بزرگانی که هر یک از آنها نامداران فرهنگ این سرزمینند و همه ی ما وامداران آنها هستیم. بسیاری از سخنان سعدی جزء ضرب المثل های ماهستند. اشعاری که در عمق جان و فکر عامه مردم نفوذ کرده است و دایره ارتباط دهی سخن و ارتباط گیری مخاطب بسیار وسیع شده است برای نمونه؛

خانه از پای بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است

عبادت به جزء خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست

آنچه نپاید، دلبستگی را نشاید

ادب از که آموختی، از بی ادبان

سال 616 سال هجوم حمله مغولان است و قصه پر غصه، تراژیک و فجیع هجوم مغولان چیزی نیست که بتوان به زبان آورد. قتل، غارت،سوختن و ویران کردن بود و افت فرهنگی شدیدی برای ما حاصل آمد و فیلسوفان ما، دانشمندان ما و حتی شاعران بزرگ و عارفان ما صحنه را یک به یک ترک کردند و چنان شد که وقتی ما به دوران قاجار رسیدیم با دستان خالی، با تمدن غرب مواجه شدیم. که البته خوشبختانه سعدی در شیراز می زیست. در همان دوران کرمانشاه با جمعیتی حدود یک میلیون با خاک یکسان شد اما اتابکان فارس با دادن باج و خراج فراوان توانستند خطه ی فارس را از آسوده نگه دارند.

برون جستم از تنگ ترکان چو دیدم جهان درهم افتاده چون موی زنگی

آشوب بر هم خوردگی و وضعیت اسف باری بود و بعد از سال ها که از سفر باز گشت می گوید؛

چو بازآمدم کشور آسوده دیدم ز گرگان به در رفته آن تیز چنگی به نام ایزد آباد و پر ناز و نعمت پلنگان رها کرده خوی پلنگی

سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری از شیراز به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و در آنجا از آموزه‌های امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت. سی سال به گردش در عالم می پردازد و وقتی به شیراز بر می گردد این قصیده زیبا را می سراید،

سعدی اینک به قدم رفت و به سر باز آمد مفتی ملت اصحاب نظر باز آمد فتنهٔ شاهد و سودا زدهٔ باد بهار عاشق نغمهٔ مرغان سحر باز آمد... میلش از شام به شیراز به خسرو مانست که به اندیشهٔ شیرین ز شکر بازآمد جرمناکست ملامت مکنیدش که کریم بر گنهکار نگیرد چو ز در بازآمد

که اشاره می کند که اگر چه شام بد نبود اما در حکم شکر بود(معشوقه پیشینم) اما برگشتم بسوی شیرین که معشوقه اصلی من هست . شناخت سعدی از زبان خودش که در بالا آمده است. *من مفتی اصحاب نظرم؛ یعنی نظربازی البته این نظربازی چیزی است ورای حکیم بودن و از جنس زیبایی پرستی و دیدن حقیقت ماوراء مفهوم است. *فتنه ی شاهد نیز می تواند این مففهوم را در برداشته باشد که زیبارویان گواهی بر زیبایی خداوند هستند. ما باید این نگاه زیبابین را از بزرگانمان بگیریم .باید مدت ها با سعدی،حافظ و مولانا بنشینیم.این ها خداوندان این فرهنگ هستند.اگر اینها را بشناسیم به استخوان بندی فرهنگ مان پی خواهیم برد. این ها زیبایی این عالم را در زیباترین لفظی پیچیده اند و در اختیار ما نهاده اند ما احتیاج به این بزرگان داریم برای اینکه چیزی را که شاید خود بر آن واقع نیستیم به ما یاد می دهند و چشم ما را نسبت به آنها باز می کنند و عاطفه مان را تحریک کنند.بقول جناب حافظ در نظر بازی ما بی خردان ،حیرانند و در پایان همین غزل می گوید

عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا ما همه بنده و این قوم خداوندانند

نظم و نثر سعدی دارای ملاهت و فصاحتی است که برگرفته از احساس رقیق و عاطفه ی لطیفی است که در وجود او جا داشت و چنین نبوغی را به او بخشید. خود سعدی بر این امر واقف بود و بارها اشاره می کند

-جهان به تیغ بلاغت گرفته ای سعدی... شعر من از آب دجله روان تر است و به این سبب پر آوازه هست . -نرفت دجله که آبش بدین روانی نیست چون ایشان از محدود بزرگانی هست، که در زمان حیات خود شناخته شد.و حتی در چین اشعارش خوانده می شد. -صورتگر دیبای چین گو صورت رویش ببین صورتی برکش چنین یا توبه کن صورتگری

در اروپا بخصوص فرانسه شناخته شده بود و حتی بگونه ای بود که فرانسوی ها نام ایشان را بر فرزند خود می نهادند. صفت دیگر سعدی رک گویی وحقیقت گویی اش بود

-نه هر کس حق تواند گفت گستاخ سخن ملکی است سعدی را مسلم

- حرامش باد ملک پادشاهی که پیشش مدح گویند از عقب ذم

و بسیار مطالب نغز و پر مغز دیگر در باب غیبت نکردن ،خاموشی گزیدن،قناعت کردن تاثیر تربیت تا مسائل سیاست و توصیه به پادشاهان ...که ما وارثان این آثار گرانباء هستیم که ایشان به شهد عبارت برآمیخته و پرویزن معرفت بیخته زندگی خود را مزین کنیم به آثار فاخر شیخ اجل و استاد سخن ؛باشد که وجود ما نیز بدان منور گردد.

سعدیا گر چه سخن دان و مصالح گویی به عمل کار برآید به سخن دانی نیست

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها