«همیشه پای چم چیت در میان است»

«همیشه پای چم چیت در میان است»

سید یوسف مرادی

صدای هواپیمای جنگی که در سروک پیچید رضاقلی هشت ساله که مدتی می‌شد، بعد از بمباران‌های هوایی بویراحمد از منطقه‌ی سپیدار به سروک کوچ کرده بودند، جمع کردن هیمه‌ها را در کنار مادرش‌‌ رها کرد و به سمت رودخانه بشار دوید. آن غول هوایی با صدای مهیبی از سروک عبور کرد و در کنار رودخانه بشار در زمینی خالی که بعد‌ها ارتش شاهنشاهی سند آن را به نام خود زد در میان گرد و خاک‌ها بر زمین نشست. تا آن روز آن زمین خاکی را «چم‌چیت» می‌نامیدند. رضاقلی از بالای تپه‌ای که بعد‌ها روی آن روس‌ها سیلوی یاسوج را ساختند به تماشای نفربر‌ها و ماشین‌های ارتشی نشسته بود که اطراف هواپیما جنب و جوش داشتند. سرلشکر اردوبادی (فرمانده نظامی وقت فارس) در میان احترامات شدید نظامی از هواپیما پیاده شد و فاتحانه پا بر زمین «چم‌چیت» گذاشت،‌‌ همان پایین پله‌ها، سرهنگ خسرو داد، فرمانده قشون حمله کننده به بویراحمد در حالت سلام نظامی ایستاده بود. و رضاقلی چقدر حسرت می‌خورد که چرا پدرش مانند آن سرلشکر شاهنشاهی نشده است، اردوبادی از‌‌ همان «چم‌چیت» سوار بر جیب نظامی‌اش شد تا امان نامه‌ای که از شاه ایران گرفته بود را به فرمانده‌ی مبارزان بویراحمدی برساند. و چقدر زحمت کشیده بود برای گرفتن آن امان‌نامه. رضاقلی به خانه که رفت عصر شده بود، زیر سیاه چادرشان در سروک پدرش را دید که آخرین نوار «شیخ علی مراد تنهایی» که تنها صدای مظلومیت بویراحمد بود را گوش می‌داد که با نوایی سوزناک می‌خواند:» بیراحمد بی‌صفتی غیرت نیاری- زمینه شخم بزنی لشمه دراری «. در میان آنهمه جنگ و گلوله و قحطی و خون اما رضاقلی زنده ماند تا سرنوشت تلخ امان نامه‌ی سرلشکر اردوبازی را ببیند. چندی بعد فرمانده‌ی» آن جمع از جان گذشته‌ی» بویراحمد، به دستور محمدرضا شاه پهلوی در میان بهت و حیرت سرلشکر اردوبادی به جوخه‌های اعدام سپرده شد، تا اردوبادی در اعتراض به این اقدام شاه، درجه‌هایش را روی میز استانداری‌اش در فارس جا بگذارد و برای همیشه از ایران برود. چند سال بعد از آن روزهای تلخ، رضاقلی از پدرش که زانوی غم به بغل گرفته بود شنید که «کردی» هم رفت. و مدت کوتاهی بعد از آنکه گلوله‌ها سینه کردی را شکافت، هواپیمای محمدرضا شاه پهلوی جرات پیدا کرد در میان ساز و نقاره‌ها در زمین چم‌چیت فرود آید. رضاقلی آن روز، پدرش و همه مردان طایفه‌اش را می‌دید، که بعد از برزمین افتادن» کردی انصاری»، اسطوره‌ی عزت‌طلبی بویراحمد همزمان با پیاده شدن محمدرضا شاه در چم‌چیت، در حالی که به یاد روزهای غرور و عزت بویراحمد اشک می‌ریختند، برنوهای آلمانی خود را که روغن زده و در میان پتو پیچیده بودند، در چاله‌هایی در نزدیکی کپر‌هاشان زیر خاک مخفی می‌کردند، در حالی که صدای «شیخ علی مراد تنهایی» از همه ضبط صوت‌های عشایر کهگیلویه و بویراحمد، ممسنی، بختیاری و قشقایی شنیده می‌شد که حزن‌انگیز می‌خواند: تا دوره دوره‌ی دولتی یه کاریت نیاروم تا دوری برنو بیا سسته ایدراروم درست ده سال بعد از آن روز در بهمن ۵۷، بویراحمدی‌ها برنو‌هایشان را از زیر خاک خارج کردند، گردنه تنگ کناره را بستند تا قشون ضد انقلاب نتوانند به کمک خان باشت برود که در آن روز‌ها در مقابل انقلاب مردم ایران ایستاده بود. در‌‌ همان بهمن ۵۷، رضاقلی که حالا جوانی بیست و سه ساله بود، که همراه با بویراحمدی‌ها برنوی پدرش را از زیر خاک درآورده بود، همراه با تعدادی از دوستانش به تهران رفت تا پا به پای انقلابیون در مقابل آخرین باقیمانده‌های رژیم منحوس پهلوی بیاستد و انتقام پدرش را که از داغ آن همه ظلم از پا افتاده بود بگیرد، در یکی از‌‌ همان شب‌ها مردان طایفه رادیو‌هایشان شنیدند که ابراهیم یزدی نماینده دولت بازرگان به خبرنگاران می‌گفت: امشب حکم اعدام خسرو داد از عوامل جنایتکار رژیم پهلوی توسط حضرت امام خمینی (ره) تأیید شد و خسرو داد به عنوان اولین اعدامی به پشت بام مدرسه رفاه برده شد تا حکم وی اجرا شود. ابراهیم یزدی ادامه داد: هنوز قرائت حکم امام تمام نشده و دستور شلیک صادر اعلام نشده بود، که مردم از پشت بام‌های اطراف مدرسه رفاه، خسرو داد را به گلوله بستند و اعدامش کردند. مردمی که همراه با رضاقلی و دوستانش، آنشب بهمن در پشت‌بام مدرسه رفاه در تهران، قبل از دستور شلیک، حکم اعدام خسرو داد را اجرا کردند، خوب به خاطر می‌آوردند قتل عام مظلومانه مردم بویراحمد در ۱۵ سال قبل از آن، توسط خسرو داد را، که حالا شده بود سرلشکر خسرو داد فرمانده نیروی هوایی ارتش شاهنشاهی. انقلابی‌ها آنشب انتقام خون بویراحمدی‌ها و خانواده‌های مظلومی که زیر آوار‌ها مدفون شدند را بعد از پانزده سال گرفتند. چم‌چیت خاطره‌ی تلخی‌های بویراحمد است. در تمام سال‌های دهه چهل و پنجاه، هرگاه صدای ساز و نقاره‌ها از چم‌چیت بلند می‌شد، چهار ستون بدن بویراحمدی‌ها می‌لرزید و آن‌ها را به یاد خاطره دردناک ۴۵ روز بمباران بی‌رحمانه‌ی هوایی و سال‌ها حکومت نظامی و محاصره اقتصادی در روزهای تلخ بعد از فروردین چهل و دو می‌انداخت. رضاقلی خود بویراحمد است، سرزمین مردان شرافتمندی که اگر چه به جوخه‌های اعدام سپرده شدند یا ده‌ها سال در سلول‌های رژیم پهلوی شکنجه شدند اما نامشان افتخار آفرین‌تر از خسروداد و تمام آن‌هایی است که در زمان فرود طیاره‌های نظامی در چم‌چیت با ساز و نقاره‌ها، از آن‌ها استقبال می‌کردند. بویراحمد ققنوس واقعی تاریخ است حتی اگر شبانه روز بمبارانش کنند. حتی اگر هر کسی که در میان بلوط‌هایش دم از عزت بزند به رگبار بسته شود. حتی اگر بر زبان آوردن نام بویراحمد جرمی نابخشودنی باشد. چم‌چیت شاهد تاریخ است، شاهد کسانی که سوار بر جنگنده‌های اهدایی آمریکا یا نفربر‌ها و جیپ‌های دولتی، بویراحمد را به خاک و خون کشیدند و ذلت بویراحمد آرزویشان بود. چم‌چیت فرودگاه نیست، یک زمین خاکی نیست، چم‌چیت یک بیانیه است، یک تصویر واقعی از ققنوس بودن بویراحمد است، که بارهای بار در میان خاکستر‌هایش متولد گشته است. چم‌چیت باید بماند، باید یک فرودگاه بماند، حتی اگر رضاقلی دیگر زنده نباشد، حتی اگر «شیخ علی مراد تنهایی» نباشد تا برای مظلومیت بویراحمد ترانه‌ای بخواند، باید بماند تا به خاطر همه بیاورد که بویراحمد حتی اگر هر روز در چم‌چیت‌اش، صدای ساز و نقاره بیاید، دوباره روزی به پا خواهد خواست. چم‌چیت باید بماند و در دادگاه تاریخ شهادت بدهد، که بویراحمد، ایستاده مردن را، به بر روی زانو‌هایش زنده ماندن ترجیح می‌دهد.

پی نوشت: ۱- مقام معظم رهبری: «مردم کهگیلویه و بویر احمد… از لحاظ گذشته تاریخی، مردمی هستند که پرونده درخشانی دارند و با ظلم در افتادند و با سلسله پهلوی جنگیدند، در نهضت اسلامی شرکت کرده‌اند و در همین روستای جلیل که دیروز رفتم مردم آنجا در سال ۱۳۴۲ مورد تهاجم هواپیماهای رژیم پهلوی قرار گرفتند خاک بر سر رژیمی که هواپیماهای جنگیش بلند شود بیاید روستای محرومی را بمباران کند و کردند این کار…». ۲- این مطلب ادای دینی است به همه مبارزان عزت‌طلب بویراحمد در دو دهه آخر سلطنت پهلوی، خصوصا مبارز و مجاهد خستگی‌ناپذیر بویراحمد، کردی انصاری که بعد از کشتار در حوزه علمیه فیضیه قم در فروردین ۴۲ به صفوف انقلابیون پیوست و تا روزی که در مرداد ۴۵ گلوله‌ها سینه‌اش را شکافتند بر عهد خویش با محرومین و مستضعفین ماند و همچنین یادی است از زنان و کودکان بی‌گناه بویراحمد که در بمباران‌های هوایی آن سال، که توسط هواپیماهای جنگی‌ای که از فرودگاه نظامی چم‌چیت، واقع در حومه شهر یاسوج بر می‌خواستند به شهادت رسیدند. خصوصا خانواده شش نفری نیساریان به نام‌های «کبری» (مادر خانواده) و فرزندان خردسالش «بی‌گل» ۲ ساله، «فتاح» ۸ ساله، دخترش «همه گل» ۱۲ ساله و پسرش «بزرگ» ۱۶ ساله و مادر پیرش «نورالنساء» که در بمباران‌های آن سال‌ها در منطقه سپیدار به شهادت رسیدند. ۳- «چم چیت»: نام یک فرودگاه متروکه نظامی قدیمی و متعلق به ارتش در حاشیه شهر یاسوج است که جنگده‌های که از فرودگاه وحدتی دزفول و فرودگاه شیراز جهت بمباران بویراحمد در سال ۴۲ به این منطقه می‌آمدند از این فرودگاه استفاده می‌کردند. این فرودگاه در دهه ۴۰ بار‌ها مورد استفاده قرار گرفت.

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها