مرگ تدریجی اصلاحات/ اصلاح‌طلبی و دولت روحانی (بخش پایانی)

مرگ تدریجی اصلاحات/ اصلاح‌طلبی و دولت روحانی (بخش پایانی)
برای مطالعه بخش اول کلیک کنید برای مطالعه بخش دوم کلیک کنید

سردرگمي و گستردگي گرايشات ذيل اصلاحات باعث نداشتن استراتژي مشخص از طرف آنها در فرداي بعد از پيروزي روحاني شد.

ليدرهاي بخش جرياني اصلاحات به جاي اتخاذ استراتژي " حمايت مشروط" از دولتي كه رييس آن هرگز اظهار به اتخاذ مواضع اصلاح طلبانه نداشت اقدام به سكوت و بعضا حمايت تام از اين دولت کردند. اين بخش علي رغم بيشترين نفوذ كلام در بين بخش‌هاي مردمي را داشت با سكوت و حمايت همه جانبه از روحاني عملا در طي اين دولت به حاشيه رانده شد.

طيف حزبي اصلاح طلبان نيز از فرداي پيروزي روحاني جهت كسب سهم خود از پيروزيي كه خود را صاحب آن مي دانست شروع به فعاليت حتي با روش هاي غير اصلاح طلبانه كرد.

تناقضات رفتاري و از هم پاشيدگي اصلاح طلبان در طي دولت اول روحاني به دلايل زير كمتر در نظر مردم حامي او چشم آمد.

١- مجلس اصولگرا و ندادن راي اعتماد به وزراي مورد حمايت اصلاح طلبان در وزارت خانه‌هايي هدف اصلاح‌طلبان جرياني (وزارت فرهنگ، علوم و آموزش و پرورش) ٢- صداقت روحاني در عقب ننشستن از معرفي چند باره‌ي وزراي متعهد و نزديك به اصول بخش جرياني اصلاح‌طلبان و اقناع نسبی افکار عمومی در این خصوص. ٣- كنترل تورم و ايجاد آرامش اقتصادي در دولت اول روحاني ٤- پيروزي‌هاي دولت در حوزه‌ي سياست خارجي

عوامل بالا باعث شد تا مردم و گروه‌هاي مرجع كه در طي چهار روز يه يك باره روحاني كمتر شناخته شده را بر كسي رياست جمهوري بنشانند با متانت بيشتر و درك موقعيت (مثلا عدم همسويي مجلس پيشين) كمتر از منظر انتقادهاي واضح نسبت به اصلاح طلبان و دولت مورد حمايت آنها واردشوند.

بر اساس گفته‌هاي پيشين و با توجه به اينكه بدنه‌ي راي پيروزي بخش روحاني در انتخابات ٩٢ باورمندان به بخش جرياني اصلاحات بود(به استناد دلایل اشاره شده در نوشته ی پیشین) قاعدتا چينش‌ها، نگرش‌ها و راهبردهاي روحاني مي‌بايست هر چه بيشتر سمت و سوي جرياني مي‌گرفت همچنين تلاش ليدرهاي اصلاحات علي‌الخصوص بخش جرياني آن نشان و نمود بيشتري مي‌گرفت

اما دولت اعتدال روحاني به دلايل زير زمينه‌ساز روي برگرداندن هرچه بيشتر مردم از اصلاحات و باورمندي به راهشگايي جريان اصلاحات در اتمسفر ايران شد.

١- شعار اعتدال روحاني زمينه حضور نيروهاي با همه‌ي گرايشات سياسي و فرهنگي (از مشاركت و مجاهدين تا جبهه‌ي پايداري) را فراهم كرد كه اين نوع چينش نه تنها كف مطالبات مردم حامي او را براورده نمي كرد كه اتفاقا در تضاد آشكار با اين خواسته ها بود (در عمل نيز بخش عمده‌اي از مديران تصميم ساز روحاني به خصوص در لايه‌هاي مياني همان مديران دوران احمدي‌نژاد بودند) اين راهبرد نهايتا منجر به خنثي سازي انديشه ي هر دو جناح اصلاح طلب و اصولگرا منهاي تندروها گرديد (البته معناي اعتدال شايد همين باشد)

٢- وقايع ٨٨ باعث به حاشيه رانده شدن بخش اعظم نيروهاي جرياني اصلاحات مي‌شد كه همزماني دولت روحاني با مجلسي كه غالبا از بانيان و باورمندان اين حاشيه‌نشيني بودند عملا امكان حضور اين بخش از نيروها كه دست بر قضا اكثريت بخش جرياني اصلاحات را شامل مي شدند را سلب نمود.

٣- حضور نيروهاي كمتر باورمند به بخش جرياني اصلاحات و بيشتر با سويه‌هاي حزبي اصلاحات در طي اين دولت از يك سو باعث ناتواني اين نيروها در پيشبرد اهداف اصلاح‌خواهانه شد (در دو بخش احاطه بر انديشه‌ي اصلاحات و همينطور پافشاري بر اين انديشه)و از سوي ديگر با توجه به حضور اين نيروها در دولت امكان نقد اين دولت از سوي بخش هاي ديگر اصلاحات جهت تغيير رويه ي دولت سلب شد.

٤- چينش نيروهاي غير باورمند به اصلاحات يا باسويه هاي حزبي اصلاح طلبي در بخش هاي فرهنگي، آموزشي و سياسي دولت (كه بر اساس گفته‌هاي بالا اين بخش‌ها قاعدتا تنها وجه مصالحه‌ي جريان اصلاحات با قدرت است) عملا در همه‌ي زمينه‌ها امكان اصلاح و واقعي كردن شعارهاي اصلاح‌طلبانه در اين دولت را ساقط کرد.

٥- حضور، تلاش براي حضور و همينطور تلاش براي بقا در پست‌هاي مديريتي دولت به هر قیمت از طرف نيروهاي اصلاح‌طلب حزبي در دولت روحاني باعث كنشگري و واكنشگري غير اصلاح‌طلبانه و بعضا متضاد با مر اصلاحات شد.

اين كنشگري‌ها در مجموع سبب‌ساز بي‌اعتمادي و دستكم نااميدي مردم از به ثمر نشستن اصلاحاتدستکم در دولت روحانی شد.

طيف حزبي راه يافته به قدرت در طي دولت روحاني متاثر از جهانبيني خود از مفهوم قدرت (در مقام نظر و عمل) آنقدر متفاوت و بعضا متضاد از خواست مردم (مردمي كه تنها حلقه‌ي اميد خود را روحاني مي‌دانست و آنها را به پاي انتخاب او كشانيد) عمل نمود كه نهايتا در فاصله‌ي كوتاه ارديبهشت تا دي ماه بخشي از مردم را به اعتراضات خياباني كشانيد.

از جمله‌ي اين كنشگري و واكنش‌گري نيروهاي اصلاح‌طلب حاضر در دولت روحاني و همچنين چينش نيروها و عدم پايبندي دولت روحاني به شعارهاي خود در ارديبهشت ٩٦ مي‌توان به چند مورد مشخص و واضح اشاره كرد:

١- واگذاري دوباره‌ي سياسي‌ترين و اجرايي‌ترين وزارت‌خانه‌ي دولت يعني وزارت كشور(بر خلاف نظر اكثريت حاميان روحاني) به رحماني فضلي و تاكيد روحاني به تعامل استانداران با نمايندگان آنقدر مناسبات اصلاح طلبانه را تقليل داد كه عملا بخش اعظمي از دستاوردهاي جريان اصلاح‌خواهانه تا به امروز (حتي از پيش از انقلاب) را از بين برد.

- استانداران براي بقاي خود و همچنين تعيين مديران پايين دستي آنقدر سرگرم تعامل با نمايندگان استاني شدند كه عملا اصل تفكيك قوا كه سالها جريان های اجتماعي سعي در نهادينه كردن آن بودند، را از حيث وجود ساقط كردند.

- در جريان استيضاح ربيعي او كه به هر دري زد تا در مسند وزارت بماند در اين مسير دست به اقداماتي زد (تطميع نمايندگان و لابي‌هاي قدرتمند او با نمايندگان ترك‌زبان براي تهييج احساسات قوميتي و نهايتا راي مخالف به استيضاح) كه هرگز باندها و مافياي قدرت و حتي تندروترين اصولگرايان سابقه ي چنين كاري نداشتند- از ياد نبريم تلاش ها و جانفشاني‌هايي كه براي كمرنگ كردن رنگ و بوهاي قوميتي در تاريخ معاصر ايران صورت پذيرفت.

- توجيه ناپذيرفتني شريعتمداري براي ارائه ليست ارز بگيران دولتي در تضاد آشكار با شعار شفافيت قدرت اصلاح‌طلبان بوده و از طرفي معرفي او به عنوان وزير كار علي رغم حجم بالاي انتقادات از او در وزارت صنعت عملا دهن كجي آشكار به قوه‌ي مقننه و شعار پاسخگويي قدرت از طرف اصلاح طلبان شد.

- مديران استاني و بخش حزبي اصلاح طلبان راه يافته به قدرت در استانها آنقدر سرگرم چينش مناسبات قدرت به نفع نمايندگان و باندهاي قدرت و همينطور سرگرم استخدام‌ها و بهره‌برداري از قدرت شدند كه وضعيت وفاداري و پاسخگويي به خواست‌هاي اصلاح‌طلبانه‌ي مردم حامي دولت در استانها بغرنج‌تر از كشور مي نمايد. بيگانگي مديران اصلاح‌طلب روحاني در استانها با مفاهيم اصلاح طلبي از نوع جرياني آنقدر زياد بوده و هست كه پس از تصاحب پست هاي مديريتي شروع به پيام تبريك و تهنيت براي يك ديگر كردند

همچنين ساختار كلي و تصميم ساز اصلاح طلبان تهران نشين و ليدرهاي اصلي آنان كه به صورت كلي براي همه ي كشور ترسيم نقشه راه مي كنند و در بزنگاه ها مثل انتخابات ارائه نظر براي همه ي كشور مي نمايند با چالش هاي جدي رو به رو است كه به نظر همگون نبودن اين ساختار با ظرف فكري و زماني و مكاني هواخواهان اصلاح طلبي، ايجاد سكته كرده كه نهايتا اين سكته منجر به مرگ خواهد شد.

از جمله‌ي اين چالش ها مي توان به نكات زير اشاره كرد: عدم پاسخگويي و ارائه راهبرد قانع كننده و دليل جرياني براي ارائه ليست‌هاي اميد و تكرار ميكنم‌ها و مشخص نبودن مكانيسم پاسخگويي روحاني و ليست اميد براي فرداي بعد از انتخابات در قبال درخواست از مردم براي حمايت از اين ليست‌ها.

- دموكراتيك نبودن ساز و كار شوراي سياست‌گذاري و نداشتن راهبرد مشخص اين شورا براي، ميان مدت و بلند مدت و تبديل شدن اين شورا به مجمع دم انتخاباتي( معرفي اشخاص به شوراي سياستگذاري و برابري راي اين اشخاص با احزاب در اين شورا از طرف خاتمي شعار دموكراسي خواهي اصلاح طلبان را زير سوال ميبرد).

- حس پدرخواندگي برخي از احزاب و اشخاص و مصادره به مطلوب اصلاحات به نفع خود در سطح كشور.

- توجه نداشتن به ،كادرسازي از بدنه ي جوانان در همه ساخت هاي، تصميم سازي و اجرايي ،عدم پاسخگويي به نيروهاي هزينه داده و بازنشسته نشدن بخشي از اصلاح طلبان در مناصب مديريتي و تصميم سازي عملا باعث خالي شدن اين جريان از نيروي انساني به عنوان اصلي ترين سرمايه ي هر جريان فكري شده و از طرفي اين كار در تضاد كامل با شعار چرخش قدرتي مي باشد كه خود اصلاح طلبان در مقام شعاراز هواخواهان آن هستند

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها