«هر کسی از ظن خود شد یار من»

«هر کسی از ظن خود شد یار من»

خیل خستگی ها آنچنان بر تن رنجور ایران عزیز هجوم آورده که خبرها از هر سو نشان از نکبت و ادبار می نمایاند. فقر و فساد و فریفتن و دین فروشی و دنیا داری آنچنان عرصه را بر نفس تنگ کرده که امید فردایش نیست.

به نظر می رسد آنچه ایران عزیز را اینچنین به ستوه آورده نه فقر و تنگدستی که نامردمی ها و بی مروتی های دو گروه -تازه به دوران رسیده های تراشیده و کت و شلوار پوشیده ی شیفته ی قدرت - دین فروشان دنیا نشان است.

این دو گروه برای قدرت و ثروت همه دین و دنیا را ابزار کرده اند و البته متر و معیار و قطب نماهایشان برای دیگران جز راههای وصل و عزل قدرت و ثروت نمی نشاند.

چندی است از در و دیوار همجمه های ناصواب و ناجوانمردانه ای علیه سید ضیاءالدین رضاتوفیقی می بارد. از یک سو فتنه گر و بی دینش می نامند و از آن سو کاسب قدرت که البته کافر همه را به کیش خود پندارد.

کسی که پدرش از روحانیان و عالمان تراز اول دوران خود بوده( آن هم در دورانی که چون امروز برای دین نه سکه ای بود و نه سیمی) در مکتب چون اویی درس دین پاس کرده را مدعیانی دشنام فتنه می دهند

حاشا که فرزند عالم و برادر شهید و ایثارگر جنگ را مهر فتنه می نشانند که البته وقتی مکتب دین را نام دشنام فتنه می دهند حسب نهج البلاغه خود گواهی است برای یافتن فتنه گر.

از همه ی اینانی که مدعی اویند کدامشان طبق اخلاص و دینداری و رشادت در راه دین خود و خانواده شان از او سنگین تر و وزین تر است،؟ به راستی با خود اندیشیده اند؟

سوالی دیگر آنچه که امروزه ی دین ما به آن دچار است از فساد و ریا و دین فروشی نتیجه ی عمل امثال رضاتوفیقی بر کنار نهاده شده است تا تازه به دوران رسیده های متظاهر به ظواهر دین و تکیه زده بر اریکه های قدرت؟ اگر قرار بر بازخواست برای دین باشد کدام باید پاسخگو باشند رضاتوفیقی و برادرشهید و مرحوم پدرش یا شما و فرزندان و برادران و گرین کارت ها و برج باروهایتان؟

با خود نمی اندشید که از میان همه ی سرمایه هایی که از مردم سوخته اید و به نام دین سامان ساخته اید دستکم باید کسانی که برای اندیشه شان سر خم نکردند و ایستاده اند را نگه دارید؟

تنها چون او چون شما نمی اندیشد و مستحق این همه فحش و فتنه است؟

ذره‌ای وجدان خود را قاضی کرده اید که به راست جنگ شما جنگ دین است یا مشی سیاست؟ و به راستی تفاوت در اندیشه ی سیاسی مستحق تکفیر است و فتنه؟

از آن سو کت شلوار پوش هایی که از اندیشه و اصلاح طلبی همه ی داشته خود را به قدرت وا نهاده اند به چه سنجه ای قد به قامت اندیشه ی چون رضاتوفیق می زنند؟

زمانی که آنها برای همسویی با مشایی سر و دست می شکستند زضاتوفیقی متن استعفای مدیریت به صفار را سه گانه کرد تا چشم فتنه ی تازه به دوران رسیدهای تشنه ی قدرت را کور کرده باشد و روسیاه شود هر آنکه در او غش باشد

کمدی که شما در خانه با کت و شلوار آذین بسته اید در خانه ی او آذین کتاب است.

فهم شما از اصلاح طلبی پستوهای قدرت است تا نفهمید و ندانید که آنچه رضاتوفیق بر آن معامله نکرد اخلاق است

او از اصلاح طلبی صلح می فهمید و شما صندلی تا در چشم شما گره گشایی از کار فرو بسته ی یک نفر آدم به نام ارژنگ معامله بنماید.تا روزی که چون ارژنگ دوباره با شما در افتد به حکم اخلاق و صلح ورفتد نه با توبیخ و تعلیق. به راستی دوران و کوران مدیریت ارژنگ شما کجای پستوها بوده اید یا از اساس قامت فکریتان را یاری قد کشی به شبیخون های ارژنگ می باشد؟ آن زمان شما نبودید و رضاتوفیق به نام اصلاحات در برابر قدرت بود و ارژنگ در قدرت و امروز به نام اعتدال و استقلال اما با نان اصلاحات شما در قدرت‌اید و ارژنگ بر کناره و باز رضاتوفیق در برابر قدرتِ، به نام اصلاح طلبی.

اگر چه خود بیش از پیش می دانید که اعتدال نام دیگر میان میاگی است و اکنون که نان و نام صندلی صدراتتان در مشی "میان مایگی" از مشق سیاست است و دوره دوره ی میان مایگان اما خوب بدانید که "این نیز می گذرد" و " گمان مبر که کار مغان به پایان رسید -هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است" .

به هوش باشید که روزی که باد در رسد " استواری تان همچون “کاغذها” به دست باد می رود و سیلی طوفانهای زمستانه طومار هر میان مایه ی اعتدال نشانی را در هم خواهد پیچید که آن زمان زمانه ی ریشه های در خاک است نه حزب های هم دست باد.

شما در پی تخفیف و تکثیر واژه های چون اعتدال و مستقل برای جا شدن در میان ی اصلاح طلبی هستید و او نه به نام و نه برای نان که با مشی و مرام سپری برای کیان اصلاح طلبی است تا برای دفاع از مرام اصلاحات نه ارژنگ بشناسد و نه احمدی و اعتدال و مستقل و نه هر آش شله قلم کار دیگری

اینگونه از هرات تا برات رانده اید تا شاید از زاغ وجودتان قناری اصلاح شده بسازید و بر دکان بی مایه سیاست امروز بفروشید اما خیال خام روبهتان کی تواند که پنجه بر زلال ماه اندازد؟ باری اگر چه هر کسی از ظن خود یار دشنه و دشنام او می شود اما کی توان چهره ی صیقل زده از آتشِ باده یِ وقت سحرش را رنگ زنید. باشد که پندتان باشد.

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 1 نظر

  • 1 اصلاح طلب یاسوج 1398/5/12 7:46:56

    کاش دوستان که اینقدر درباره اشکالات کار ارژنگ مینویسند در خصوص کارها و استخدام های فله ای و طایفه ای مدیران اخیر دانشگاه یاسوج (رمضانی و رحیمی) نیز دستی به قلم میبردند و سکوت نمی کردند. نباید فقط عیوب دیگران را دید عیوب خویش را هم ببینیم. کار بد از هر کسی سر بزند مذموم است.

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها