روشن‌بینی و تحجر؛ نسبت‎ها و ریشه‌های تاریخی

روشن‌بینی و تحجر؛ نسبت‎ها و ریشه‌های تاریخی

 تحجر از ریشه حجر است و میتوان آن را نوعی جمود و سنگوارگی دانست، نوعی ایستایی، تصلب دانست. اصولا تحجر یکی از موانع مهم آزاداندیشی است. نباید در به کار بردن این تعبیر، دچار سوء برداشت های یک طرفه شد. تحجر و تصلب منفی در عقاید دینی همان قدر مذموم است که تصلب بر جزم های روشنفکری! آدمی در مواجهه با مفاهیم و پدیده ها، آن گاه دچار تحجر می شود که به قشر و پوسته این مفاهیم توجه و از حقیقت و محتوای آن ها غفلت کند. انسان قشری و متحجر، فقط پوسته و پدیدارها را میبیند و هیچ فهمی از ذات پدیده ها ندارد. لذا به هیچ وجه قائل به گفتگو نیست و وقتی انسان قائل به گفت و گو نباشد و فهم ناقص خود را به منزله فهم برتر تلقی کند و تن به گفتگو هم ندهد، لاجرم دست به تکفیر دیگران می زند و این خود یکی از دلایل مهمی است که تحجر را در مقابل آزاداندیشی قرار می دهد.

استاد مطهری، تحجر و جمود را دو روی یک سکه می داند. ایشان شناخت لایه ها، دقایق و حتی دگرگونی های یک اصطلاح در تاریخ بشر، نهایت امر مفهوم شناسی و تصور فراگیر و عمیق از آن ها است، استاد منشا بسیاری از کج فهمی ها و سطحی نگری هایی که در حوزه بینش ها و گرایش های دینی و حتی فلسفی -- عرفانی به وجود آمده است را عدم درک و دریافت شفاف و همه جانبه ی تصوری و سپس تصدیقی آن ها می داند که مایه ی قلب، تحریف حقایق، انحراف معرفتی و کژ روی های رفتاری شده است، برای مثال در حوزه موضوعات اعتقادی، عدم تصور عمیق و روشن از «مفهوم خدا» و در حوزه ی اخلاق و ارزش های دینی و تربیتی، فقدان درک و تجزیه و تحلیل عام و دقیق از اخلاق اسلامی، عرفان اسلامی و مفاهیمی چون زهد، توکل، صبر، شرح صدر، انتظار و... و در حوزه احکام و شریعت، عدم برداشت و تفسیر منطقی و جامع نگرانه از فقه و فرآیند مرتبط و به هم پیوسته فقه عبادی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، عاملی شده تا اسلام را در چارچوب های محدود و قالب های از هم گسسته تفسیر نمایند و از جاودانگی و جهان شمولی آن غافل گردند و در فرجام، پیوست اندام واره و متعامل عقاید، اخلاق و اعمال را به گسست تبدیل نمایند و بین جهان بینی و ایدیولوژی اسلامی از یک سو و معرفت و منطق از سوی دیگر و حوزه ی آموزه های معرفتی و تربیتی و اجتماعی، چالش و شکاف عمیق ایجاد نمایند که خود، بن مایه ی بسیاری از انحراف اندیشی ها، تحریف گروی ها و نفاق ورزی های تاریخی شده است و چه بسیار که تحجراندیشی و جمودباوری و تجددگرایی کهنه و نو، سرچشمه هایش را در نشناختن مفهوم ها و دریافت نکردن تصوری و تصدیقی معالم و معارف اسلامی داشته است و شگفت و شگرف زا است که بدانیم و بیابیم «تحجر» به معنای ایستایی، تحول ناپذیری، جمود و برنتابیدن فرهنگ و ارزش های حق و متعالی است که هم در ساحت بینش و دانش (تحجر) و هم در حوزه گرایش و رفتار (جمود) بروز و ظهور دارد و عقل و دل و ابزارهای معرفت یاب و منابع شناخت زا را نیز شامل می گردد

آزاداندیشی همان گونه که پیداست، ترکیبی است از آزادی و اندیشیدن. تحجر هم با آزادی و هم اندیشه و تفکر مخالف است؛ بدین نحو که اگر در جامعه ای تحجر حاکم شد، راه بر ابراز هر گونه عقیده مخالف بسته خواهد شد و رواداری تا حد زیادی در مواجهه با افکار مخالف کاهش پیدا خواهد کرد. نتیجه طبیعی حاکمیت تحجر، نابردباری سیاسی و اجتماعی است؛ لذا تحجر در ضدت کامل با آزادی قرار دارد. همچنین تحجر، دشمن اندیشیدن هم هست. اصولا تحجر و قشریگری، نوعی توقف در سطح ظواهر و پدیدارهاست، حال آنکه تفکر و اندیشیدن، حرکتی است عمقی که از سطح پدیدارها گذر میکند و باطن آن ها را می کاود.

* دانش آموخته رشته حقوق دانشگاه علامه طباطبایی
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها