خاطره من با آقای «حاج عطا طاهری»/ از ماجرای شهردار شدن تا فعالیتهای انقلابی

خاطره من با آقای «حاج عطا طاهری»/ از ماجرای شهردار شدن تا فعالیتهای انقلابی

حسن حسینی موردراز - هم بزرگان علم گفته اند و هم تجربه به ما آموخته که برادر خوب کسی است که با برادرش دوست باشد، پس دوستی صمیمانه درخت تنومندی است که حتی بعد از دوستان هم ماندگار است. درود بر پدری که دوستانش موجب افتخار فرزندانش است.

اآنها می توانند با افتخار، نام دوستان پدرشان را به نسل خود معرف باشند،به هر حال من با آقای طاهری بیش از پنجاه سال دوست بودم و خاطره ها در پهنه زندگیمان حداقل در استان کهگیلویه و بویراحمد تکیه کلام همسالان و همزمانان و همکارانمان می باشد.آقای طاهری و آقای غفاری هم دوره دانشسرا در بهبهان بودند و قبل از من با هم آشنا بودند بعضی به ما سه نفر، سه یار دبستانی می گفتند. ما پیوسته هم در مسایل سیاسی و هم در مسایل اجتماعی با هم و همراه بودیم .اگر هم اختلاف نظر داشتیم فقط بین خودمان بود.خلاصه می گویم در سال ۱۳۵۰ به دهدشت تبعید شدم تحت عنوان راهنمای تعلیماتی مدارس شهرستان کهگیلویه که شامل گچساران ،چرام،دهدشت،طیبی،بهمیی و دشمن زیاری به آن جا رفتم.به نظر خودم و همکاران فرهنگی آن زمان صادقانه تلاش کردم وقتی آقای طاهری تلاش بی وقفه مرا از نزدیک ملاحظه کرد با انجمن شهر دهدشت مشورت و مرا به عنوان شهردار انتخاب نمودند، نقشه کم نظیر شهر دهدشت که مربوط به یکی از شهرهای آلمان در آن موقع بود را پیاده نمودم و یار من از هر جهت آقای طاهری بود ،یعنی من مدیون ایشان و خانواده اش در چهار سال شهرداری دهدشت بودم و هستم.

بعد به یاسوج آمدیم کارهای اداری مان نیز با هم و مشترک بود؛ضمن انجام وظیفه معلمی در آموزش و پرورش استان؛پیکار با بیسوادی(نهضت سواد آموزی ) را هم به ما واگذار نمودند؛آقای طاهری کتاب های کوچکی با عنوان های جالب برای پیکار با بیسوادی نوشت و به ما هم یاد داد که کتاب بنویسیم؛در ضمن برترین آموزش دهنده کتابخوانی در استان ایشان بودند.

یعنی در کلیه جلسات متناسب ،از عنوان کتاب هایی که مطالعه میکرد نام میبرد و برای جوانان در این زمینه مشوق جالبی بود ؛خلاصه سال ۱۳۵۶ ما را به راه انداخت تا قیام کنیم و چنین کردیم تا پیروزی انقلاب حتی یک قدم در این مورد عقب نشینی نکردیم.

انقلاب پیروز شد.آیت الله خمینی از فرانسه با تلفن منزل آقای طاهری با آیت الله ملک حسینی و در نتیجه ما،در تماس بودند،رابط ما در فرانسه با ایشان آقای دکتر مندنی پور بود که در آنجا مشغول به تحصیل بود و گویا شماره را ایشان داده بودند،وقتی آقای خمینی به ایران آمد ما دو نفر به اتفاق هجده نفر دیگر از بویراحمد به تهران رفتیم تا وضعیت استان را برابر با آرزوهای اولیه مردم از انقلاب با ایشان مطرح کنیم ؛اردیبهشت ۱۳۵۹ بود.

اول به دفتر آقای صباغیان وزیر کشور رفتیم تا استاندار وقت را به نام (هومن) عوض کنیم .پس از آن به قم و به منزل آقای خمینی رفتیم آقای طاهری سخنگوی جمع بود، که خواسته هایمان را با عنایت به اطلاعات قبلی آقای خمینی از بویراحمد یعنی سال ۱۳۴۱ تا به آن روز مطرح کردیم آن هم به وسیله آقای طاهری و ایشان هم پذیرفت؛ اما آنچه با ما سه نفر که به اتفاق آیت الله حاج سید کرامت  الله ملک حسینی پرچمدار انقلاب مرکز استان بودیم، بعد از انقلاب اقدام شد از گفتنش شرم دارم .

البته من بارها گفته ام که ما اجرتمان را از انقلاب گرفتیم زیرا اگر انقلاب پیروز نمی شد حداقل ما جانمان را باخته بودیم و اگر بخواهم درصدی از خاطراتم را در ارتباط با آقای طاهری بنویسم هزاران صفحه هم کم است و در همین جا بسنده می کنم.

و از جناب آقای آرام که بانی تجمیع این چنین خاطراتی در ارتباط با آقای طاهری و دوستانش شده ممنونم.

 
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها