تصویر و تصور من از «عطا طاهری»/ به قلم دکتر مهدی غفاری

تصویر و تصور من از «عطا طاهری»/ به قلم دکتر مهدی غفاری

دکتر مهدی غفاری - آشنایى نزدیکِ من با کى عطا طاهرى برمى گردد به دو دهه ى آخر عمرش. آنچه مى خوانید بخشى از تصورى ست که من از ایشان دارم.

او انسانى خردورز و خردمند و خردپذیر بود. مى گفت که در زندگى اش از هیچ چیز به اندازه ىِ ( نادانىِ انسان ) رنج نبرده است.

او یک سبزِ به تمام معنا بود، خواهانِ نگاهداشت زمین و پاسدارى از زیست بوم و پرهیز از تخریبِ منابعِ طبیعى.

بر خلاف بسیارى از هم سن و سال هایش نگاهِ جنسیتى نداشت و هوادارِ برابرىِ قانونىِ زن و مرد بود.

یک خرافه - ستیزِ تمام عیار بود و دشمنِ شماره ىِ یکِ هر چیزى که خرد - ستیز بود، هرچند به خوبى بر تفاوتِ بنیادینِ پدیده هاى خرد - گریز با چیزهاى خرد - ستیز آگاهى داشت.

در سیاست دنبالِ ( دموکراسى )، در اقتصاد خواهانِ ( عدالت )، در اجتماع علاقمند به ( شادى ) و در فرهنگ قائل به ( آزادى ) بود.

مدل مورد علاقه اش براى حکمرانىِ خوب، نوعى سوسیال - دموکراسى بود.

شاهنامه ى فردوسى را بسیار دوست داشت، بینوایانِ هوگو بر او تأثیرى ژرف نهاده بود، براى ماهاتما گاندى ارزش خاصى قائل بود، از فلاسفه ى یونان دلبسته ى شیوه ىِ سقراط بود و با آنکه اهلِ مِى به معناى متعارف نبود، رگه ى پرسشگرىِ نهفته در اندیشه ى خیامى را مى ستود.

در گپ و گفت هایمان خط قرمزى جز ارزش هاى والاى اخلاقى - انسانى نداشت.

منکر خدماتِ خاندان پهلوى به این سرزمین نبود اما تا همین اواخر، از انقلاب بهمن پنجاه و هفت و آرمانهایش دفاع مى کرد هر چند آبش با جمهورى اسلامى هیچ وقت در یک جوى نرفت و باور داشت اغلبِ آرمان هاى انقلاب هرگز برآورده نشدند.

جهانى مى اندیشید و عاشق این شعر مشهور سعدى بود ( بنى آدم اعضاى یک پیکرند / که در آفرینش ز یک گوهرند ... ) اما باور داشت که در انبانِ پاره فرهنگِ لرى، دستآوردهایى حکمت گونه براى زندگى هست. شیفته ى مثال آوردن از گویش و متیل و مثَل هاى لرى و بازگویىِ تاریخ ملى - منطقه اى براى کسب تجربه ى بیشتر بود و چه ذوقى داشت وقتى از حکمتِ فشرده ىِ درون یک مثَل یا متیل یا یک بیت شعر لرى پرده برمى داشت.

ضرب المثلِ ( کتابَل کارِ مِلایَه، مَجِدَل کارِ بنایَه ) را نخستین بار از او آموختم. همینطور داستانِ ( هى گالَم واپَس ) را از او شنیدم. ( داستانى که گویاى هرزگردىِ تاریخىِ ما ایرانیان است در جست و جوى خوشبختى. و افسوس که کماکان، در بر همان پاشنه مى چرخد. )

وقتى از نومیدى ما براى تغییرات بنیادین در سرزمین مادرى چیزى مى شنید، ( هرچند همدلانه ) بر مى آشفت و نهیب مى زد و تا زمزمه هایى ( هر چند نه بر آرزو ) از چه باید کرد، مى گفتیم، سراپا و مشتاق گوش مى شد.

زنگِ صدایش همچنان در گوشم مى پیچد وقتى برایم بخشى از داستانِ ( مَتَتى و آلازَنگى ) را مى خواند؛

( غول ) : کى خوابه، کى بیدار؟ ( متتى ) : همه خوابن جز متتى که بیداره! ( غول ) : وقتى همه خوابن، تو چرا بیدارى؟ ( متتى ) : چرا بیدار نباشم وقتى همه خوابن ؟

بارى! عطا طاهرى انسانِ سالمى بود اهلِ دل با مرامى احساسى - عقلانى و بر منطقِ گفت و گو که چه خوب با افق هاى نزدیک و دور در سرزمینِ دوستى ها آشنا بود. اى نفرین بر سرطان که او را از ما ربود.

امیدوارم که در آینده اى نه چندان دور با همدلى و همکارى دوستانِ عرصه ى فرهنگ بتوانیم انجمن یا بنیادى به نامِ او در زیست بومِ پدرى پى افکنیم.

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها