کرونا و مرگِ معنا

کرونا و مرگِ معنا
بشر تا کنون در پاسخ به پرسش های از قیبل: چیستی- چرایی و چگونگیِ "هستیِ"فکری و فیزیکی خود و جهانِ پیرامونش، به رهیافت های معرفتی متفاوتی چنگ و چنگال زده است. در یک نگاه کلی به تاریخ بشر این رهیافت ها را می توان در چند دسته ی کلیِ: اسطوره ها-ادیان- فلسفه و علم( علم از نوعِ تجربی و انسانی و با روش شناسیِ از نوع پوزیتیویستیِ قرنِ ١٩ ) صورت بندی کرد. این رهیافت ها در طول تاریخ دچار تغیر ها و تبدل های متفاوتی شده است. در طی این تغییر ها بعضا دوران گذار از یک بینش معرفتی به دیگری آنچنان طولانی شده است که این دوران گذار، خود از حاکمیتِ بنیانِ معرفتی پیش و پس از خود طولانی تر است. به عنوان مثال می توان به حاکمیت فلسفه ی مَدرَسی - حاصل امتزاج فلسفه و آئین مسیح و در واقع آموزشِ متکلمانه یِ کلیساییِ فلسفه آن هم فلسفه یِ از نوعِ ارسطویی اش- اشاره کرد که درازایی به اندازه ی یک هزاره از حدود قرن ٣ میلادی تا جرقه های ظهور و بروز رنسانس و پس از آن عصر روشنگری در اواخر قرن ١٣ میلادی را به خود اختصاص داده است. در هر دوره ی تاریخی و در طول حاکمیتِ هر کدام از رهیافت های معرفتی فوق الشاره، بشر متاثر از خلصت و عادتِ بت پرستیِ خود آنچنان محو دوره ی حاکمیت هر کدام شده است که این نکته خود، باعث شده است دوران گذار از هر کدام به دیگری، هزینه های زیادی را برای منادیان عصر نو به بار آورد. از یاد نبردیم عصر انگیزاسیون و تلاش های در خفایِ کپلرِ کشیش، برای اثبات فواصلِ بین سیاره ها که نهایتا منجرِ به اثبات نظام زمین مرکزیِ کوپرنیک می شود. همینطور داستانِ مشهورِ گالیله و... می توان مدعی شد، دلیل یا دستکم یکی از دلایلِ کوچِ بشر از یک مبنایِ معرفتی به دیگری، واماندگیِ کهنه در پاسخ به پرسش های جدید است. به تعبیری "مرگِ معنا" نزد کهنه و جذابیت نو برای یافتنِ روحِ معنا طلبِ انسان از علل و عوامل عبورهای ِ دوران ساز است. ذکر این نکته نیز لازم است که بندگیِ بشر در پیشگاه هرکدام از این مبانیِ معرفتی نه تنها به چشم داشتِ پاسخ برای نیازهای معنوی، که اتفاقا از این رهگذر ، انسان چشم امید به رفعِ نیازهای جسمی و فیزکی نیز دوخته بود. کشف نظام زمین مرکزیِ کوپرنیک، ایستادگی های گالیله بر حقانیتِ این نظریه در کنار یافته های نیوتون و همینطور کوگیتو ارگوسوم، نزدِ منِ اندیشنده وهستنده ىِ دکارت و .... پیام آور ظهور نقطه ی عطفی دیگر در گذار از یک بنیان معرفتی به دیگری است. گذار از خوانش های آسمانیِ فلسفه و همینطور علمِ تحت سیطره ی کلیسا به زمینی شدن کامل علوم و حتی فلسفه و در یک معنا پرسش بشر، از این بعد به جای یافتن "چیستی" و "چرایی" به "چگونگی" کوچ کرد و اومانیسم به معنای خوانش های انسانی از زیر و زبر جهانِ درون و بیرون، دقیقا زاده ی همین عصر و دوران است. این مقدمه ی نسبتا طولانی را یاد آور شدیم تا به عصر حاکمیتِ علمِ ابزاریِ ( Techno Science ) امروزی برسیم و ذکر این نکته که زلزله ی گذار از آن( حکومتِ علمِ ابزاری) مدت ها احساس می شود و دوران "پساکرونا" شاید سکته ی عمیقی به پیشوازِ مرگِ حاکمیتِ امروزینِ علم از نوع ابزاریِ آن در دنیایِ انسان ها باشد. کودک نوپایِ زادهِ شده از دامان بشر ( علمِ نویِ عصر روشنگری) در ماموریتِ جدیدِ خود می رود تا زمین و زمان را به تسخیرِ خود دراورد و علم در کاربردِ ابزاریِ آن بیش از پیش ارج و قرب می یابد. انسانِ عصرِ روشنگری به موازات فربهیِ علمِ ابزاری به تَبَعِ عادتِ بت پرستی خود( که پیشتر به آن اشاره شد) می رود تا در دامانِ خدایِ جدید خود( علمِ ابزاری) به تعبیر مارکس از خود بیگانه شود و خود به تعبیرِ فوئرباخ بنده ی خدایِ خود ساخته شود. فرزندِ نوپایِ بشری در مقام و جایگاهِ پناهگاهی برای همه ی فقرهایِ فیزیکی و معنوی و با زنجیر کردنِ هر چه بیشتر طبیعت در بندِ قوانینِ مکشوفه، روز به روز بر جلال و جمال و شوکتِ خود می افزاید. به نظر اما این فرزند نو نیز از دست و دامان مرگ بی امان نماند. اگر چه مارکس بیش از این پیش بینی از هم پاشیِ انسانِ جدید متاثر از نظمِ سرمایه دارانهِ حاکم را ندا داده بود اما به فهمِ نگارنده الگوی جایگزین او برای تغییرِ نظمِ حاکم،تغییر مدل بازی در همان میدان پیشین است نه طرح ی نو و جایگزین. افزایش مصرف قرص های روانگردان، افزایش مراجعه به روانشناسان، افزایش آمار خودکشی علی رغم افزایش رفاه نسبی در جهانِ امروز، و وحشت ناشی از کرونایِ رام نشده را می توان قوی ترین ادعاها در به صدا در آمدنِ ناقوسِ مرگِ علمِ ابزاری دید و دانست. به فهم نگارنده طرحِ دوباره ی "پرسشِ هستی" در نگاهِ هایدگر بزرگترین و روشنترینِ صورتبندی های انذار، نهیب و پیش بینی برای فرارسیدن "مرگِ معنایِ"ناشی از حاکمیتِ چند قرنیِ "علم ابزاری" از دوران رنسانس تا عصر حاضر است. عصاره ی این نهیبِ پر طنینِ هایدگر در سر رسید "مرگ معنا" را می توان در این گفته ی او دید و خواند: در دورانی که خدایان غایب اند و فقر معنوی بی داد می کند... در یک معنا طرحِ دوباره یِ"پرسشِ هستی" از طرف ِ هایدگر نهیبی برای فهمِ غرق شدگی بشر در دین و دامانِ علم است. غرق شدنی که از انسان، وجودی تک ساحتی بر پایه ی ِ تفسیر و تأویل سود و ضرر انگارانه از جان و جهان خود، دیگران و در کل زیست جهان انسانی ساخته است. باری، داستانِ کرونا دیر یا زود و با همه ی سوخت سوزش به پایان خواهد رسید اما آنچه که می ماند زمزمه ی دوباره یِ بی پناهیِ بشر در اذهان خواهد بود اگر چه در میان داشته های بشر، برای عبور از بحران کرونا، همین علم ابزاری دست به نقدترین و قابل اتکاء ترین خواهد بود اما همه گیری یک باره کرونا، ناتوانی علم برای دفع سریعتر آن در کنار وحشت ناشی از این همه گیری خود نشان از تزلزل در حاکمیت چند قرنه ی علمِ ابزاری است. بشر پیش از این تجربه ی طاعون با مرگ حدود ٢٠٠ میلیون نفر را از سر گذرانیده و قطعا آمار تلفات کرونا به ان اندازه نخواهد رسیداما نکته ی مهم این است که بتِ علم آنچنان که شوکت و جلالش می نمود کارگر نیست. برای هایدگر که پیش از این نهیب هضم شدگی و از خود بیگانگی بشر در دامنِ تکنولوژی حاصل از علمِ جدید را داده بود مقصد بعدی معرفتِ بشری مدیتیشن ( با خوانش هایدگری آن) و "هنر" آن هم بیشتر سویه ی شاعرانه ی هنر است اما مهمتر از این مقصد ذکر این نکته لازم است که در صورتِ رخ دادن این گذار بشر برای یافتن سرمنزل و پناهگاهی امن تر از علم به "متافیزیک" از نوع هنرورزانه اش رجعتی دوباره خواهد داشت. پانوشت: ⁃ نوشته ی فوق بر بستر گذار بنیان معرفتی در جهانِ غرب موضوعیت می یابد. ⁃ منظور از هایدگر در سطور فوق، هایدگر سکولار و با خوانش های غیر فردیدی در ایران است. بشارت جعفری
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها