سوختم و زحمتم بر باد رفت /نگارشی از طاهراکوانیان

سوختم و زحمتم بر باد رفت /نگارشی از طاهراکوانیان
افتونیوز _ اگر به نام‌ها دقت بیشتری کنیم آنها گاهی نشانه‌هایی به خود می‌گیرند که ما را به فکر فرو می‌برند؛ نشانه‌هایی شبیه صاحب آن نام‌ها. نام‌هایی هستند که چنان با شخصیت و سرشت و عاقبت آدمی عجین می‌شوند که حیرت سراپای ما را فرا می‌گیرد. البرز که در زاگرس سوخت و پر کشید از این دست نام‌هاست. اسم اسطوره‌‌ای او با با سرنوشت غریبی گره خورد که می‌توان گفت انگار برایش زندگی می‌کرد. نشانه‌‌ای که از وجود او بر جای می‌ماند هم به این نوع مردن همراه با اسامی البرز و زاگرس هیبتی اسطوره‌‌ای می‌بخشد. این اما کارکرد او و راهی است که بر گزیده بود و ماجرا سویه دیگری هم دارد که تلخ و تکراری است. سوختن و مرگ افسانه‌‌ای البرز زارعیِ عاشق طبیعت، بار دیگر این سوال را در ذهن همه جاری می‌کند که نقش دولت در آموزش و امکانات‌رسانی به داوطلبان مردمی برای جلوگیری از فجایع طبیعی و عمدی چیست؟ پیش از این سوال تکراری و غم‌انگیز باید به سوال‌های دیگری بیندیشیم که دهه‌هاست بی‌جواب رها شده‌اند و همین‌طور یکی‌یکی دامن مردم و طبیعت را می‌گیرند. این‌که اصلا چرا امکانات اولیه و ابتدایی در ادارات شهرستان‌ها و شهرهای مجاور مناطق حادثه‌خیز قرار ندارد؟ چگونه است که دستگاه‌های مربوطه دیرتر از همه باخبر می‌شوند و تازه وقتی خبردار شدند هم دیرتر از بقیه می‌رسند؟ وظیفه معمول و کاری ادارات و ستادهای عریض و طویل مرتبط با بلایای طبیعی چیست؟ چرا در مناطق پرحادثه در فصل‌های آتش‌سوزی و سیل و ... گشت‌های شبانه‌روزی انجام‌ نمی‌شود؟ مگر این همه کارمند و نیروی شرکتی و پیمانی چه کاری دارند و آیا همه گرفتار کار اداری و روزمره‌اند؟ پرسش‌های ساده‌‌ای از این دست تا کی این‌گونه بی‌پاسخ بمانند و مسئولان به این خیال باشند که علاقه‌مندان و داوطلبان خودشان را فدای طبیعت می‌کنند؟ تا کی باید بشنویم که به زودی با امضای تفاهمنامه دولتمردان، امکانات به مناطق پر خطر گسیل می‌شود؟ پیش بینی‌های صورت گرفته چه موقع عملیاتی می‌شود؟  حالا که خبری از اقدام به موقع و دسترسی سریع و حداقلی به امکانات مورد نیاز نیست بهتر است از زاویه دیگر سوالاتی را مطرح کنیم. چرا باید مردم داوطلب و آموزش ندیده پیشگام خاموش کردن آتش باشند و جان خود را در این راه فدا کنند؟ نیروی انسانی چقدر می‌تواند با دست خالی و دلی سرشار از عشق به مصاف این همه فاجعه برود؟ خانواده‌های داغدار چگونه بر این زخم‌ها و داغ‌ها مرهم نهند و جای خالی عزیزان‌شان را پر کنند؟ تا کی گروه‌های دلسوز و پراکنده مردمی برای تهیه لوازم مورد نیاز پول جمع کنند و مسئولان هم با این کارهای خیرخواهانه دست از پیگیری و وطیفه‌شناسی بردارند؟ تاوان این همه خسارت و مرگ و زخمی شدن‌ها را که می‌دهد؟ تکراری بودن دستور فلان مسئول و درخواست پیگیری فوری برای تدارک دیدن امکانات بیش از آنکه امید را در دل‌های مردم گرفتار برانگیزد، کلیشه‌‌ای شدن و پشت گوش انداختن را به ذهن متبادر می‌کند. ما عادت کرده‌ایم به مصیبت‌های بی‌پایان و فراموشی تا فاجعه‌‌ای دیگر، و این دور از قرار معلوم همچنان ادامه دارد طاهر اکوانیان ( روزنامه‌نگار)
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها