هیچ رؤیایی در سر ندارم!

هیچ رؤیایی در سر ندارم!
افتونیوز _ این روزها در آمریکا و برخی نقاط دیگر جهان، پنجاهمین سالگرد ترور یکی از شخصیت‌های تأثیرگذار قرن بیستم گرامی داشته می‌شود. یک حقوقدان، کشیش، خطیب و فعال اجتماعی و مدنی که حاصل مبارزاتش میوه شیرین برابری سیاهان با سفیدپوست‌های آمریکا بود و در حال حاضر در تقویم آمریکا تنها سیاه‌پوستی است که روز تولدش تعطیل رسمی است. مارتین لوترکینگ توانست چند دهه مبارزه علیه تبعیض نژادی در آمریکا را به نتیجه برساند. تا پیش از دور تازه مبارزه سیاهان علیه تبعیض، در این زمینه چند جنبش قابل‌تأمل به وجود آمده بود؛ اما با ظهور دکتر کینگ امیدها بیشتر شد. سخنرانی‌های پرانرژی کینگ، گاهی تا یک‌میلیون مخاطب را پای تریبون می‌کشاند. کینگ در سال ۱۹۶۴ برنده جایزه صلح نوبل و چهارم آوریل ۱۹۶۸ ترور شد. از مهم‌ترین دلایل جاذبه کینگ تسلط کامل وی بر خطابه بود. در این میان یکی از سخنرانی‌هایش جاودانه شد و در دل این نطق تاریخی یک شاه‌بیت قرار داشت. (من رؤیایی در سر دارم) تکرار «من رؤیایی دارم» و جملاتی شاعرانه در شرح این مطلع، آتش در دل‌ها می‌افکند. جدا از این‌که «من رؤیایی در سر دارم» سرلوحه‌ای مهم و الهام‌بخش برای شاعران، خوانندگان و اهل موسیقی شد، درست چهل سال بعد از مرگش، یکی از هم‌تباران سیاهش به کاخ «سفید» راه یافت. دکتر کینگ در بخشی از نطق معروف واشنگتن دی سی، با طرح پرسش‌واره‌ای از خود می‌پرسد «کی راضی می‌شوید». «بعضی‌ها از ما پای‌بندان به حقوق مدنی می‌پرسند کی راضی می‌شوید؟» می‌گوییم: «تا زمانی که منزلگاه‌های شاه‌راه‌ها و مهمان‌سراهای شهرها بدن‌های کوفته و خسته از رنج راهمان را به خود راه نمی‌دهند، هرگز راضی نخواهیم شد. تا زمانی که سفر برای سیاهان یعنی از آلونک‌نشینی کوچک‌تر به حلبی‌آبادی بزرگ‌تر رفتن، راضی نمی‌شویم. تا زمانی که فرزندان ما با علامت‌هایی چون «فقط برای سفیدها» از تشخص و حیثیت خود خالی می‌شوند، راضی نمی‌شویم...» از سویی دغدغه سیاسی این قوم تا آن زمان حق انتخاب کردن بود. پس طبیعی است قومی که آرمانش هنوز حق رأی دادن است، نمی‌تواند در پی «انتخاب شدن» باشد. هر چه بود تا همین یک سال پیش از انتخاب اوباما به‌عنوان رئیس‌جمهور، این موضوع گویا تابو محسوب می‌شد. برمی‌گردیم به‌عنوان یادداشت. یک روز لوترکینگ فریاد برمی‌آورد که من «رؤیایی در سر دارم». روز دیگر اوباما، رؤیای خود را که مشخص نیست چند سال در سر داشته جامه عمل می‌پوشاند. اصولاً خیال‌پردازی در خیلی جوامع توسعه‌نیافته، امری مذموم است و اگر کسی را خیال‌پرداز بخوانند، غال باهدف تحقیر است. فهماندن این‌که «مگر تو می‌توانی چنین کنی». درحالی‌که همان «رؤیاپردازی» یک روز از سوی «لئوناردو داوینچی» منشأ اختراعات و نبوغ می‌شود و روزی خمیرمایه داستان‌سرایی‌های «ژول‌ورن» است که بعدها همه خیالات او به واقعیت می‌پیوندد. یک روز هم در سپهر سیاسی یک کشور، می‌شود آنچه ذکرش رفت. بپردازیم به حال خودمان. به قول «لنگستون هیوز»: «رویاهات رو از دست نده... چون اگه رویاها بمیرن زندگی عین بال بریده یه مرغ می‌مونه که دیگه مگه پروازو تو خواب ببینه/ رویاهات رو از دست نده، چون اگه رویاها بمیرن زندگی مثل بیابون برهوتیه که برفها توش یخ زدن ...» رؤیاهایمان همه آن حداقل‌هایی است که شهروندان جوامع توسعه‌یافته، در هر صنف و لباسی باشند از آن بهره‌مندند. از بیشتر هم‌وطنان بپرسید چه رؤیایی دارند، احتمالاً دو کلمه «خونه و ماشین» را خواهی شنید. حال‌آنکه این دو، ضروریات زندگی‌اند، نه رؤیا! آیا می‌دانید بیشتر جوانان موتورسوار، به خاطر تحقق نیافتن رؤیای خرید حتی یک پراید، بر موتور سوار می‌شوند؟ تا زمانی که فرد دربند این حداقل‌ها باشد، ذهن او از خلاقیت تهی می‌شود. نه به آفرینش رایانه‌ای بدون هیچ قطعه سخت‌افزاری (مانند فیلم مأموریت غیرممکن) می‌اندیشد، نه به ساختن ساختمانی به ارتفاع پنجاه‌هزار کیلومتر که روی زمین هم نیست بلکه متصل است به سیارکی کوچک در فضا! حتی اگر شخصی با ذهن خلاق خود، اختراعی یا هر چیزی را که فعلاً موجود نیست تصور کند، با مراجعه به سازمان‌های دولتی چنان در پیچ‌وخم و کاغذبازی‌اش می‌گردانند که از کرده خود که رؤیای خود بوده پشیمان می‌شود.
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 1 نظر

  • 1 صنوبری سید اسماعیل 1399/6/12 1:4:46

    احسنت بر شما جناب زرین چه خوش قلم رقصاندی

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها