-
عملکرد و سیاست های تاجگردون در بستر پلتفرم های مجازی
یعقوب درویشیان -
در نقد شبه رسانه ها و بلاگرها؛ دوربینت را زمین بگذار!
ادریس کشاورز -
به بهانه روز جهانی آگاهی از اتیسم
لیلا حسینی -
اهمیت کتاب و کتابخوانی
سیدکاظم فاضل -
همبستگی ملی اکسیر نجات بخش، حیات آفرین و تجربه موفق ایران زمین
سید علی حمیدهکیش -
مردم تغییر می خواستند، نه معامله !
محمود منطقیان -
سیری در سروده های حسن دمساز
سیدکاظم فاضل -
روایت های شیرین تا تلخ نماینده محترم مردم شریف گچساران و باشت جناب حاج غلامرضا تاج گردون با اصلاحاتی ها در پانزده سال گذشته!
سید سعادت حسینپور -
روایت های شیرین تا تلخ نماینده محترم مردم شریف گچساران و باشت جناب حاج غلامرضا تاج گردون با اصلاحاتی ها در پانزده سال گذشته!
سید سعادت حسینپور -
روپوش آبی قدیمی
علی ضامنی پور
خنیا کجا و خاک کجا!

امراله نصرالهی محمد رضا شجریان می میرد، چه دوستدارش باشیم چه دشمن اش، او می میرد. اما و هزار اما قله ای که او در آواز فتح کرده است، هرگز دیگر فتح نخواهد شد. روحی که او در سنت شعر فارسی دمیده است همچنان سیلان و غلیان خواهد داشت. او با قله های ادب فارسی زیست و خود در خنیای خسروانی خویش با آنان هم قله شد. مولانا و سعدی را به بازار عاشقان و حافظ را به محفل رندان و عطار را به شهر شوریدگان و خیام را به مجلس مستان و سنایی را به کوی عارفان و فیض را به صحرای دیوانگان و عراقی را به سرای محنت سرایان و بابا ی عریان را به حلقه ی سوته دلان باز شناساند و هر شاعری را به وقت خویش، اوقات خوش نمود. شجریان در جمع کمال، شمع اصحاب شد. شعله گرفت و درخشید. آنقدر شعر خواند که شعر شناس شد. آنقدر آواز خواند که نغمه شناس شد. حنجره ی او زخم صد خنجر تاریخ بوده است. ما بی او نمی توانستیم تحولات تلخ این زمانه را تاب آوریم. ما اگر چه با او هم تنهاییم، بی او اما تنهاتر بودیم. ما زیر چتر آوازش سرود «ایران ای سرای امید» سر دادیم. ما با ندای «همراه شو عزیز» او همراه شدیم. ما با «تفنگم را بده تا ره بجویم» او تفنگ به دست گرفتیم، خون عزیزان خود را بر دیوار دیدیم و با این همه در «شیپور صبح روشنایی» دمیدیم. با او هم بود که تفنگ هامان را بر زمین گذاشتیم و ناباورانه و با دستانی جوهرین تنها رأی خود را طلب کردیم. او هم رأی خود را طلب کرد. بماند که با ما و با او چه کردند؟ و کیست که بگوید شجریان تنها آواز است، حاشا که چنین باشد. او «عارف» میهن و فریاد میهن بوده است.در موسیقی چاووش با انقلاب همراه شد و برای انقلاب خواند. انقلاب را که از مسیر خویش منحرف دید با او فاصله ای سخت انتقادی گرفت. ستم را که مشاهده کرد، بیداد خواند. با اثر و گوشه ی «بیداد» بر عمال بیداد نهیب زد؛ شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار مهربانی کی سر آمد شهر یاران را چه شد صد هزاران گل شکفت وبانگ مرغی بر نخاست عندلیبان را چه پیش آمد، هزاران را چه شد گوی توفیق و کرامت در میان افکنده اند کس به میدان در نمی آید، سواران را چه شد

این سان وقتی غبار بی سوار شد و سرا بی کس و دشت پرملال و شب بی سپیده، به قاصدک پناه برد. از او کسب خبر کرد که؛ قاصدک هان چه خبر آوردی از کجا وز که خبر آوردی؟ خوش خبر باشی اما اما گرد بام و در من بی ثمر می گردی او آوازی را چاشنی این تصنیف کرده بود و بیتی را از سعدی برگزیده بود که کل تاریخ فقاهت را با آن شماتتی تام می کرد. و بیت این بود؛ جماعتی که نظر را حرام می گویند نظر حرام بکردند و خون خلق حلال پس از او هر بار که فرصتی حاصل می شد از خواندن مرغ سحر این پرنده ی نالان وطن نیز برای ایران و خاک ایران و مردم ایران دریغ نورزید. هر بار بلندتر و رساتر، بی باک تر و خشماگین تر. و مردم هم با او بلندتر و رساتر، بی باک تر و خشماگین تر مرغ سحر خواندند و نالیدند و داغ خود را با او تازه تر کردند. مرغ سحر ناله سر کن داغ مرا تازه تر کن کار از کارکه گذشت و جامعه را سرد و زمستانی دید، و سرها را که در گریبان نگریست، و بیداد های «سورت سرمای دی» ماهی را که تا مغز استخوان حس کرد؛ آن گونه خواند سرد، که زمستان. طولی نکشید که خانه ی خود را هم در آتش دید. هر طرف می سوخت این آتش «پرده ها و فرش ها را تارشان با پود.» زبانه های بی رحم این آتش تا عمق جان او و سرزمین او رسیده بود و از او تنها فریادی برمی آمد و دیگر هیچ. آن فریاداماستون های هفت اقلیم خدارا درمی نوردید تا چه رسد به بیوت جباران زمانه. شجریان همه ی اینهاست: شعر است و موسیقی است و تاریخ است و تعالی، و معانی و نگاه و نظر. او مجموع این هنرهاست، و بالاترین هنر او مردمی بودن او. آن گونه که بعد از او و به هزار دلیل بعد از او باید به زبان پیر بلخ به او گفت؛
بی تونه زندگی خوشم، بی تو نه مردگی خوشم سر ز غم تو چون کشم، بی تو به سر نمی شود
و آن کس که مجموع آن هنرهاست، اگر چه سرانجام خشت و خاک است بالینش، لیکن جاودانی است، در نمی پذیردش خاک آن مرد خنیایی خوش لهجه ی خوش آواز را، تن می زندش. که خاک کجا و خنیا کجا!!
منبع: کانال تلگرامی ویسپرد
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 اسکان بیش از ۱۲ هزار نفر در ستادهای اسکان آموزش و پرورش کهگیلویه و بویراحمد
- 2 مرحله دوم طرح کالابرگ الکترونیکی در کهگیلویه و بویراحمد آغاز شد
- 3 انفجار یک منزل مسکونی در یاسوج
- 4 توزیع گوشت قربانی با عنوان میهمانی مادر در گچساران
- 5 تاکید جدی استاندار بر حمایت از متقاضییان سرمایه گذار در بخش کشاورزی
- 6 میزان مصرف گاز در کهگیلویه وبویراحمد رو به افزایش است
- 7 رئیس دانشگاه علوم پزشکی یاسوج: شایعترین نوع سرطان در استان سرطان سینه است
- 8 کتاب تصویری «پلنگ ایرانی در دنا» رونمایی شد
-
صدور مجوز و پروانه از سوی شهرداری ها و تسهیلات بانکی مشکلات زیادی را در روند اجرایی طرح نهضت ملی ایجاد می کند
-
ورود مبدل های حرارتی در صنعت پتروشیمی دهدشت
-
انجمن نابینایان
-
فرماندار دنا پاسخ استاندار اصفهان را در خصوص "سد ماندگان" داد!/ نباید با مطالبهگری غیر منصفانه، کمکاریهای گذشته خود را از جیب مردم مناطق کوهستانی و کمظرفیت جبران کنند
-
شکارچی متخلف خائیز در دام افتاد
-
توزیع عادلانه اعتبارات عمرانی در کهگیلویه و بویراحمد
-
تاکید استاندار بر اهمیت راه در دیدار با رئیس شورای اطلاعرسانی دولت
-
سرپرست دانشکده ادبیات و علومانسانی دانشگاه یاسوج منصوب شد
-
بازرسی استان تخلفات هیئتهای ورزشی را افشا کرد/ 18 رئیس هیئت به محاکم قضایی معرفی شدند/ جزییات
-
مدیر جوان هماستانی مدیرعامل سیمیدکو شد/ عکس
نظرات ارسالی 0 نظر
شما اولین نظر دهنده باشید!