-
فریدون داوری در چهار پرده
فضلالله یاری
-
کوچ ابد مرد ادب ایل و فریدون فرهنگ
سید غلام بلادی
-
یاسوج؛ شهری که شیخ شاخصش پیشهزن بود!
محمد مختاری
-
جزای نیکی جز نیکی نیست
جبار چراغک
-
زیبایی بر بستر فاجعه
سید غلام بلادی
-
«لذت وقیح»
امراله نصرالهی
-
زنان و دولت چهاردهم
سیده فرزانه آرامش
-
شاقول اصلی در ماجرای قتل دکتر داوودی
فضلالله یاری
-
در این محنتسرا نابههنجاران و کج روان بزرگ شمرده شدهاند
پریچهر زعیمی
-
بیوه زنان
آفتاب افریدون
تو خامشی، که بخواند؟
فضلاله یاری هیچ نامی در نیم قرن اخیر به اندازه نام محمدرضا شجریان با زندگی و فرهنگ مردم فارسیزبان جهان پیوند نخورده است. خواننده موسیقی سنتی ایران که مرزهای حوزه فعالیت تخصصیاش را به کناری زد و از فضای عمومی زندگی مردم ایران سربرآورد. او اگرچه گاه میتوانست از زبان سعدی، حافظ، مولانا، نظامی، عطار، خیام و همه قلههای شعر فارسی با مردمان همدل و همراه شود و برموج عاطفه آنان بنشیند و لحظات زیبایی برایشان خلق کند، اما گاه نیز توانست بر بالهای شعر امروز ایران نیز سوار شود و روح ملکوتی خود را در آن بدمد و البته اعتراض نهفته در گلوی مردمان را در دستگاههای موسیقی ایرانی بپردازد و زبانشان شود و از این منظر او چهرهای دیگر میشود که اگرچه بسیارانی صدایشان را در صدای او میدیدند و میشنیدند، اما کسانی نیز او را برنتابیدند و در محدودیت او و صدایش کوشیدند. اکنون که او رخت از این جهان برکشید و درکنار یکی از نمادهای ایران یعنی حکیم ابوالقاسم فردوسی آرمیده است، اگرچه بسیاری دربارهاش سخن گفته و خواهند گفت؛ به خصوص سیاستمدارانی که برای شکستن حصر صدایش در ۱۰ -۱۲سال اخیر تلاش نکردند و برخی دیگر که خود مانع شنیدن صدایش بودند، به خیل تسلیتگویان خواهند پیوست ومیخواهند از نمد این محبوبیت بینظیر برای سالهای صدارت خود کلاهی بدوزند. اما چهره شجریان در سخن قلههای ادب معاصر، تصویر گویاتر و باکیفیتتری است که مناسب با جایگاه اوست؛ جایگاهی که او را بر صدر عواطف و اندیشههای مردم ایران نشانده است.
استاد محمدرضا شفیعی کدکنی درباره شجریان و موقعیت او در میان ایرانیان میگوید:«بخوان که از صدای تو سپیده سر برآورد/وطن، ز نو، جوان شود، دمی دگر برآوردم/ به روی نقشه وطن، صدات چون کند سفر/ کویر سبز گردد و سر از خزر برآورد» او تاثیر صدای شجریان را که اتفاقا در چند موقعیت تاریخی صدای مردم شده بود، این چنین تصویر میکند:« سیاهی از وطن رمد، سپیدهای جوان دمد/چو آذرخشِ نغمهات ز شب شرر برآورد/ صدای توست جادهای که میرود که میرود/ به باغ اشتیاق ما وزان سحر برآورد/ بخوان که از صدای تو، در آسمان باغ ما/ هزار قمریِ جوان دوباره پر برآورد.» هوشنگ ابتهاج شاعر معاصر نیز اگرچه درباره بسیاری در شعرش سکوت کرده، اما نمیتواند محمدرضا شجریان را وارد ساحت شعریاش نکند. او با اشاره به ربنایی که یکی از مهمترین نواهای شجریان برای مردم ایران است، میسراید:« قدسیان میدمند نای ترا/ تا خدا بشنود نوای ترا/ آسمان پهن کرده گوش که باز/ بشنود بانگ ربنای ترا.» شمس لنگرودی شاعر معاصر دربارهاش گفته است:«بگذار صدای تو را برداریم در دلمان جاسازی کنیم/ در خلوت مرگ بشنویم/ تو مثل هوایی/آفتاب و آه/ و کسی قادر به زدودن جلوهات از طراوت زندگی نیست.» این البته مختص دوستان و همراهان شجریان نیست؛ کسی چون علی معلم دامغانی که در یک دهه اخیر از منظر سیاسی در موقعیتی روبهروی شجریان قرار گرفته بود، نمیتواند نسبت به این حضور ارجمند بیاعتنا باشد، از همینرو همه خطکشیها را کنار میگذارد و در شعری دربارهاش گفته است:«اوج عشاق را همایون خواند/ رونق راوی نوا ماناد/ دوستدار تو و صدای تواند/ پارت تا پارس سیستان تا ماد/ تا شب ما به ربنا روشن/ به تو آسیب چشم بد مرساد» با این همه شعری در میان اشعار استاد شفیعی کدکنی دیده میشود، علیرغم آن که در شأن سرایش آن نامی از محمدرضا شجریان برده نشد، اما عجیب روی زندگی و فعالیت شجریان نشسته است:«بخوان به نام گل سرخ، در صحاری شب/ که باغها همه بیدار و بارور گردند/ بخوان، دوباره بخوان، تا کبوتران سپید/ به آشیانه خونین دوباره برگردند/ بخوان به نام گل سرخ، در رواق سکوت/ که موج و اوج طنینش ز دشتها گذرد/ پیام روشن باران،/ بام نیلی شب/ که رهگذر نسیمش به هر کرانه برد/ ز خشک سال چه ترسی؟ / که سد بسی بستند: /نه در برابر آب/ که در برابر نور/ و در برابر آواز و در برابر شور .../ در این زمانه عسرت/ به شاعران زمان برگ رخصتی دادند/ که از معاشقه سرو و قمری و لاله/ سرودها بسرایند ژرفتر از خواب/ زلالتر از آب/ تو خامشی، که بخواند؟ / تو میروی، که بماند؟/ که بر نهالک بیبرگ ما ترانه بخواند؟/ از این گریوه به دور/ در آن کرانه، ببین:/ بهار آمده/ از سیم خاردار، گذشته/ حریق شعله گوگردی بنفشه چه زیباست! /هزار آینه جاریست/ هزار آینه اینک، به همسرایی قلب تو میتپد با شوق/ زمین تهیست ز زندان/ همین تویی تنها/ که عاشقانهترین نغمه را دوباره بخوانی/ بخوان به نام گل سرخ، و عاشقانه بخوان:/«حدیث عشق بیان کن، بدان زبان که تو دانی.»
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 پیام تسلیت وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات در پی درگذشت فریدون داوری شاعر آئینی و انقلابی
- 2 پذیرش ۴۹۰ دانشجو معلم در دانشگاه فرهنگیان کهگیلویه و بویراحمد طی امسال
- 3 نقش میدان گازی مختار بویراحمد در رفع چالش ناترازی انرژی
- 4 پذیرش بیش از دوهزار دانشجو در دانشگاه آزاد یاسوج طی سال تحصیلی جدید
- 5 تدوین برنامه توسعه و پیشرفت کهگیلویه و بویراحمد
- 6 باند مالخران در دام پلیس کهگیلویه
- 7 کهگیلویه و بویراحمد تنها استان فاقد مجتمع فرهنگی کودک و نوجوان
- 8 تخریب ۵۰۹ فقره ساختوساز غیرمجاز در کهگیلویه و بویراحمد
- موفقیت خبرنگار کهگیلویه و بویراحمدی در جشنواره رسانه ای بانوان کشور
- انتصاب معاون آموزش متوسطه آموزش و پرورش گچساران+ جزییات
- معاون بیمهای تامین اجتماعی گچساران منصوب شد+ حکم
- پیام تسلیت استاندار در پی درگذشت شاعر هماستانی
- معاون فرهنگی و اجتماعی معاون اول رئیس جمهور در گذشت شاعر و ادیب هم استانی را تسلیت گفت/+متن پیام
- «نادر منتظریان» در گذشت شاعر و ادیب هم استانی را تسلیت گفت/+متن پیام
- رونمایی از ۱۲ کتاب جدید در شهرستان کهگیلویه/ از«آیین آزادگی» تا«سلطه نمادین علیه زنان» و «دلنوشتههای جادهای استان»
- استاندار: زیرساخت های حفاظت از جنگل های کهگیلویه وبویراحمد افزایش یابد
- طرح کاهش تعرفه واردات خودرو در صحن مجلس
- فرماندار دنا: مدیران خسته و بینظم را محترمانه بدرقه میکنیم
نظرات ارسالی 0 نظر
شما اولین نظر دهنده باشید!