-
یاسوج بهشت طبیعتگردها یا کابوس مسافران و رانندهها/ راه سخت؛ قصه سختتر...
نصر پارسه -
پیام روشن تاجگردون؛ کلمات چهره استان را میسازند ،مراقب باشید
یادداشت مخاطبان -
غرق در فضای مجازی، زنگ خطر برای سرمایه انسانی آینده استان/نیاز فوری به برنامهریزی اجتماعی
مریم پارسا -
بویراحمد؛ میراثی که باید پاسدارش بود
غلامرضا تاجگردون -
«گفتگو به جای کنترل»
مهرزاد شریفی پور -
اگر به دنبال گوش شنوا هستید ابتدا به ساختار حکمرانی استان توجه کنید
محمد مسلمی -
وقتی قدرت ملی در تقاطع تعصب محلی متوقف میشود!!؟؟
محمد مسلمی -
مطالبهگری با احترام؛ نه هیاهو
علی سینا رخشنده مند -
پیراهن عثمان به تن بهرامی نمیرود
محمدرضا بشارتی -
«خودویرانگری فرهنگی؛ از انکار تاریخ تا تحقیر نمادهای ملی»
سید ساعد حسینی
-
شریعتی: تلاش کردم صدای فرودستان و بیصدایان باشم/ تاریخ را با دید انتقادی و فارغ از نگاه ایدئولوژیکی بخوانید/ روایت وقایع ۱۹شهریور تا ۱۹ آبان گچساران/ فیلم
-
اختصاص 5 میلیارد برای تخریب و بازسازی ساختمان شهرداری دهدشت
-
وضعیت اسفناک جاده روستایی « امامزاده نورالدین(ع) » کهگیلویه/ وعده هایی که قرار نیست عملی شوند!/+فیلم
-
«پل چهارم بشار یاسوج» همچنان در پیچ و خم وعدهها
-
آفت پروانه سفید برگخوار درختان تنومند زاگرس را به زانو در میآورد / ابتلای ۶۰ هزار هکتار جنگلهای کهگیلویه به آفت
-
روایت کوتاه اَفتونیوز از زندگی پر مشقت مادر دهدشتی و دو فرزند معلولاش
-
حال و روز جنگل های زاگرس خوب نیست/ امکان زادآوری درختان آن را به صفر رسیده است/قُرق بانی منطقی نیست
-
حمله ملخ ها به روستای« جلاله» / ماجرا چیست؟
-
خانههای دولتی دهدشت در قُرق یک لیست ۳۰ نفره/ راه و شهرسازی کهگیلویه آییننامه تخلیه منازل سازمانی را مطالعه کند
-
آخرین اخبار از بیماری تب مالت در دیشموک
قصه پر غصه مستانه/ دختری که بهارش خزان شد
افتونیوز _ صیاد خردمند : ۲۱ ساله بودم .اول جوانی و شادابی . اواسط مرداد ۹۶ بود که به همراه دوتن از دوستانم از شیراز به یاسوج بر می گشتیم . صحنه تلخ تصادف همچنان بعد از سه سال جلوی چشمانم تداعی می شود. تنها به خاطر دارم که ماشین چرخید و یک مرتبه وارد لاین دیگر شدیم . ماشین به زیر پل سقوط کرد.
دوستانم به بیرون پرت شدند ولی من دستم را محکم به دستگیره گرفتم تا نیفتم. این صحنه در طی چند ثانیه رخ داد و هنوز برای من شبیه خوابی است که دوست دارم از آن بیدار شوم.
بعد از وقوع سانحه ، شخصی به کمکم آمد. تلاش می کرد درب اتومبیل را باز کند، اما موفق نشد. در این حین متوجه شدم که کمرم عین ژله میچرخد.
هرچه تلاش کردم ، پایم را تکان بدهم ، نتوانستم. ترس داشتم ماشین دچار حریق شود ، نمیتوانستم از ماشین بیرون بروم.
در این حادثه تلخ یکی از بهترین دوستانم را از دست دادم. با آمبولانس به بیمارستان منتقلم کردند. قفسه سینه و دنده هایم ضربه دیده بودند ، نفسم درست بالا نمی آمد، دماغم شکسته بود و خونریزی داخلی شدیدی داشتم.
بعد از این حادثه، همچنان در شوک بودم ؛اما با خود فکر میکردم که بالاخره خوب میشوم . پزشک ها نیز دلگرمی می دادند که جوانی و خوب میشوی. بعد از ۳ ماه ، تحقیق و جست و جو،فهمیدم که دیگر امیدی نیست و در یاس و بهت غریبی فرو رفتم.آری من دچار ضایعه ی نخاعی شده بودم!!
همه امید و آرزو هام به یکباره فرو ریخت و من اکنون باید با این واقعیت روبرو می شدم، بله، زندگی روی صندلی چرخ دار!!
داستان ما دردآور است
داستان افرادی همچون ما درد آور است. نمیخواهم اشکی درآورم؛ بلکه تصمیم دارم واقع بینانه به این اتفاق نگاه کنم؛ اما همچنان بعضی میگویند قسمت این بود و خدا را شکر که هنوز زنده است؛ اما من همچنان با این ماجرا،کنار نیامده ام و اگر کنار بیایم ،یعنی کم اورده ام ، به همین دلیل روزی هزار بار با خودم تکرار میکنم که روزی خوب خواهم شد و با پاهای خودم، دوباره راه خواهم رفت.
من تک دختر خانواده ام هستم و دو برادر دارم .
خانواده ام به پای من و شرایط م از غم سوختند.
زمانی که سالم بودم همیشه شاد و پرانرژی و پرتکاپو بودم؛ اما بدشانسی های من فقط این نبود ، مادرم از کودکی، صرع داشت و آخرین بار که دچار تشنج شد، اکسیژن به مغزش نرسید و دچار مرگ مغزی شد. شرایط به گونه ای پیش میرفت که قصد داشتیم همه اعضای بدنش را اهدا کنیم که زنده ماند . در ابتدا حتی چشمانش را باز نمی کرد. بعد از مدتی که قدرت تکلمش هم برگشت، دیگر کسی را نمی شناخت.
من تنها، بدون اینکه مادر ویا خواهری در کنارم باشد،بزرگ شدم.
دوران دبیرستان در رشته ی تجربی تحصیل می کردم ؛ اما به دلیل مسائل خانوادگی، ادامه ی تحصیل ندادم و بیشتر هدفم کار آزاد بود. مدتی امور اداری چند وکیل را انجام میدادم و همچنین منشی دفتر های مهندسی بودم؛ اما بعد از زمین گیر شدن خودم را با طراحی چهره، نقطه کوبی ونقاشی سرگرم کردم.
بارقه های امید
در این سختی ایام ، میخواهم دوباره سلامتی ام را به دست بیاورم. در چند کشور امکان عمل نخاعی وجود دارد و حتی تلفنی با دکتر دانشی صحبت کردم. ایشان بمن گفتند : زندگی کن و تمرین و فیزوتراپی. امکان عمل و درمان وجود دارد و در آینده ممکن است در کشور انجام شود اماالان در حد آزمایش هست. البته در چند کشور مانند سوئیس، این عمل حدودا ۵۰ الی ۶۰ هزار یورو هزینه دارد.
زندگی برای مستانه پور آزادی، دختر ۲۴ ساله همچنان ادامه دارد ؛اما اگر رویای دوباره راه رفتن نباشد، عطای زیستن را به لقایش خواهد بخشید
شماره کارت بانک رفاه _ مستانه پور آزادی
۵۸۹۴۶۳۱۵۵۳۹۰۲۹۳۳
________________________
گزارش : صیاد خردمند
داستان ما دردآور است
داستان افرادی همچون ما درد آور است. نمیخواهم اشکی درآورم؛ بلکه تصمیم دارم واقع بینانه به این اتفاق نگاه کنم؛ اما همچنان بعضی میگویند قسمت این بود و خدا را شکر که هنوز زنده است؛ اما من همچنان با این ماجرا،کنار نیامده ام و اگر کنار بیایم ،یعنی کم اورده ام ، به همین دلیل روزی هزار بار با خودم تکرار میکنم که روزی خوب خواهم شد و با پاهای خودم، دوباره راه خواهم رفت.
من تک دختر خانواده ام هستم و دو برادر دارم .
خانواده ام به پای من و شرایط م از غم سوختند.
زمانی که سالم بودم همیشه شاد و پرانرژی و پرتکاپو بودم؛ اما بدشانسی های من فقط این نبود ، مادرم از کودکی، صرع داشت و آخرین بار که دچار تشنج شد، اکسیژن به مغزش نرسید و دچار مرگ مغزی شد. شرایط به گونه ای پیش میرفت که قصد داشتیم همه اعضای بدنش را اهدا کنیم که زنده ماند . در ابتدا حتی چشمانش را باز نمی کرد. بعد از مدتی که قدرت تکلمش هم برگشت، دیگر کسی را نمی شناخت.
من تنها، بدون اینکه مادر ویا خواهری در کنارم باشد،بزرگ شدم.
دوران دبیرستان در رشته ی تجربی تحصیل می کردم ؛ اما به دلیل مسائل خانوادگی، ادامه ی تحصیل ندادم و بیشتر هدفم کار آزاد بود. مدتی امور اداری چند وکیل را انجام میدادم و همچنین منشی دفتر های مهندسی بودم؛ اما بعد از زمین گیر شدن خودم را با طراحی چهره، نقطه کوبی ونقاشی سرگرم کردم.
بارقه های امید
در این سختی ایام ، میخواهم دوباره سلامتی ام را به دست بیاورم. در چند کشور امکان عمل نخاعی وجود دارد و حتی تلفنی با دکتر دانشی صحبت کردم. ایشان بمن گفتند : زندگی کن و تمرین و فیزوتراپی. امکان عمل و درمان وجود دارد و در آینده ممکن است در کشور انجام شود اماالان در حد آزمایش هست. البته در چند کشور مانند سوئیس، این عمل حدودا ۵۰ الی ۶۰ هزار یورو هزینه دارد.
زندگی برای مستانه پور آزادی، دختر ۲۴ ساله همچنان ادامه دارد ؛اما اگر رویای دوباره راه رفتن نباشد، عطای زیستن را به لقایش خواهد بخشید
شماره کارت بانک رفاه _ مستانه پور آزادی
۵۸۹۴۶۳۱۵۵۳۹۰۲۹۳۳
________________________
گزارش : صیاد خردمند
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
-
یاسوج بهشت طبیعتگردها یا کابوس مسافران و رانندهها/ راه سخت؛ قصه سختتر...
نصر پارسه -
پیام روشن تاجگردون؛ کلمات چهره استان را میسازند ،مراقب باشید
یادداشت مخاطبان -
غرق در فضای مجازی، زنگ خطر برای سرمایه انسانی آینده استان/نیاز فوری به برنامهریزی اجتماعی
مریم پارسا -
بویراحمد؛ میراثی که باید پاسدارش بود
غلامرضا تاجگردون -
«گفتگو به جای کنترل»
مهرزاد شریفی پور -
اگر به دنبال گوش شنوا هستید ابتدا به ساختار حکمرانی استان توجه کنید
محمد مسلمی -
وقتی قدرت ملی در تقاطع تعصب محلی متوقف میشود!!؟؟
محمد مسلمی -
مطالبهگری با احترام؛ نه هیاهو
علی سینا رخشنده مند -
پیراهن عثمان به تن بهرامی نمیرود
محمدرضا بشارتی -
«خودویرانگری فرهنگی؛ از انکار تاریخ تا تحقیر نمادهای ملی»
سید ساعد حسینی
-
شریعتی: تلاش کردم صدای فرودستان و بیصدایان باشم/ تاریخ را با دید انتقادی و فارغ از نگاه ایدئولوژیکی بخوانید/ روایت وقایع ۱۹شهریور تا ۱۹ آبان گچساران/ فیلم
-
اختصاص 5 میلیارد برای تخریب و بازسازی ساختمان شهرداری دهدشت
-
وضعیت اسفناک جاده روستایی « امامزاده نورالدین(ع) » کهگیلویه/ وعده هایی که قرار نیست عملی شوند!/+فیلم
-
«پل چهارم بشار یاسوج» همچنان در پیچ و خم وعدهها
-
آفت پروانه سفید برگخوار درختان تنومند زاگرس را به زانو در میآورد / ابتلای ۶۰ هزار هکتار جنگلهای کهگیلویه به آفت
-
روایت کوتاه اَفتونیوز از زندگی پر مشقت مادر دهدشتی و دو فرزند معلولاش
-
حال و روز جنگل های زاگرس خوب نیست/ امکان زادآوری درختان آن را به صفر رسیده است/قُرق بانی منطقی نیست
-
حمله ملخ ها به روستای« جلاله» / ماجرا چیست؟
-
خانههای دولتی دهدشت در قُرق یک لیست ۳۰ نفره/ راه و شهرسازی کهگیلویه آییننامه تخلیه منازل سازمانی را مطالعه کند
-
آخرین اخبار از بیماری تب مالت در دیشموک
نظرات ارسالی 0 نظر
شما اولین نظر دهنده باشید!