به بهانه یک کامنت؛ سیاهه نداری‌های مان در استان

به بهانه یک کامنت؛ سیاهه نداری‌های مان در استان

افتونیوز - نصرالدین پارسه این قلم یک کامنت را در زیر نوشته "۱۵ اردیبهشت؛ طنز تلخ روز فرهنگی یاسوج" (لینک نوشته) بهانه قرار داده است تا هم موضوعی را از نظر بگذراند و هم یک جمع بندی از نداری های مان در استان کهگیلویه و بویراحمد داشته باشد. در زیر نوشته مذکور، هم استانی محترمی کامنت گذاشته بود " مرکز استانی که یک عدد مرغ گیر نمیاد روز ملی میخواد چکار؟؟؟ روز ملی روزی است که حداقل بیشتر افراد خوشحال باشند نه در فلاکت دست و پا بزنند" ضمن سپاس از این هم استانی محترم، با توجه به اینکه این کامنت به سبک آن جمله معروف "عید من آن روزی است که بیشتر افراد خوشحال باشند و ..." می باشد. باید بگوییم که اتفاقا این خوشحالی و عید مورد نظر زمانی حاصل می شود که با یک دید چند بعدی و چند وجهی یک سری مسائل پیش پا افتاده برای برخی مناطق و مغفول مانده و پشت گوش انداخته برای برخی جغرافیای دیگر ( از جمله استان ما) مد نظر قرار گیرد. این کامنت بهانه قرار گرفته است، زیرا که نگارنده آن را کامنت تنها یک شخص نمی داند که آن را یک تفکر رایج بین مسئولان استانی به حساب می آورد و از این حیث ذکر توضیحاتی و برشمردن بخشی از نداری هایمان خالی از لطف نیست. این یک تفکرِ ریشه دوانده است؛ فلان مسئول با خود می گوید: من که عرضه ی تامین مرغ مردم را ندارم حالا بیایم به فکر راه اندازی سینما باشم؟ من که عرضه ی رفع چاله چوله ی خیابان های اصلی این شهر را ندارم، بیایم و به فکر راه اندازی باشگاه و مجتمع فرهنگی و ورزشی باشم؟ من که عرضه ی سر و سامان دادن به مکان های تفریحی این استان را ندارم، بیایم و به فکر روز ملی برای مرکز این استان باشم؟ در اینکه برخی مسئولان متاسفانه تنگ نظر هستند و شاید بیشتر از جلوی بینی شان را نمی بینید تردیدی وجود ندارد، اما...؛ اجازه می خواهم که گزاره های بعد از این اما را جداگانه بیاوریم. نگارنده این اما را جدا کرد تا بدانیم جنس این اما یک اما بزرگ و مهم است؛ اما بسیاری از این موارد (سینما، روز ملی، باشگاه فرهنگی و ورزشی، نمایشگاه کتاب و ...) که شاید در نگاه برخی دست نیافتنی و دشوار، و یا اولویت چندم به نظر برسد اتفاقا مقدمه کار و ابتدای مسیر آن خوشحالی و عید مد نظر دوست محترم صاحب کامنت است. ارتباط وجود این موارد با خوشحالی و حال خوب مردم و رونق اقتصادی اظهر من الشمس است و نیازی به توضیح اضافه نیست. حال شما بگویید؛ مسئولی که سینما نرفته است و با اهل هنر حشر و نشر چندانی نداشته است، چگونه می تواند اهمیت وجود سینما را برای پویایی فرهنگ و هنر استان و حال خوب اهالی آن درک کند؟ مسئولی که فیلم ندیده است، رمان نخوانده است، چگونه می تواند پا در کفش آن پدری کند که یک ماه بر سر سفره خانم و فرزندانش گوشت نبرده است؟ چنین مسئولی چه می داند که وجود سینما به معنای وجود همه ملزومات آن نه به معنای وجود یک آمفی تئاتر و یک پرده نمایش، می تواند چه دلخوشی بزرگی برای هنرمندان و هنر دوستان استان باشد؟ آن ارزش و اهمیت مسائل اقتصادی و فرصت های شغلی اش به کنار. مسئولی که کتاب نخوانده است چگونه می تواند اهمیت ایجاد فضای مناسب در کتابخانه ها و بر پایی نمایشگاه های معتبر و درست و درمان کتاب را در ایجاد حال خوش برای کتاب دوستان، و اهالی رسانه و ادبیات استانش درک کند؟ یقین بدانید، به دنبال آن نخواهد دانست که چگونه چنین کارهایی باعث رونق اقتصادی حداقل برای برخی اصناف و بخشی از جامعه اش خواهد شد. چنین مسئولی در خلوت خودش می گوید استان من تیم ورزشی می خواهد چکار؟ و برایش چه اهمیتی دارد که جوانان شهرش با مشقت تمام در شهرهای دیگر استان ها به دنبال عضویت در یک تیم ورزشی می گردند؟ لازم به ذکر نیست که وجود یک مجتمع و باشگاه فرهنگی ورزشی با ساختار درست چه برکات معنوی و مادی ای می تواند برای یک استان داشته باشد. مسئولی که سفر نکرده است چه می داند اهمیت گردشگری و اهمیت بالای رونق اقتصادی ناشی از آن را. هر مسافری که قصد سفر به یاسوج را داشته باشد، چشمش به کمربندی ورودی یاسوج که بخورد، خنده اش می گیرد از اینکه یاسوج را به عنوان یکی از قطب های گردشگری جنوب و پایتخت طبیعت ایران به او معرفی کرده اند. اصطلاح پایتختت طبیعت ایران کار رِندی بوده است اما باید از مرحله کلام درمانی عبور کنیم و با مشورت با کارشناسان زیباسازی شهر، مجسمه ساز، نقاش و ... در عمل سر و سامانی به شهرمان بدهیم. مگر غیر از این است که زیبایی شهری از عوامل موثر بر اخلاق، رفتار و کنش شهروندان در شهر و جامعه است، و از مهمترین عوامل جذب گردشگر؟ هر شخصی چه گذشته چه اکنون حتی با یک روز داشتن مسئولیت در این شهر، اگر کمربندی یاسوج را ببینید و عرق شرم بر جبینش ننشیند رواست که به شکل دیگری چهره اش را خیس کرد.

بنابراین مسئولی که "آن" نکرده است، یعنی کتاب نخوانده است، سینما نرفته است، فیلم ندیده است، سفر نرفته است و ...؛"این" نمی کند، یعنی بلاشک درک درستی از سینما، نمایشگاه کتاب، مسائل گردشگری، اهمیت قصه ای شبیه به روز فرهنگی یا روز ملی، اهمت وجود باشگاه های فرهنگی ورزشی و ... نیز ندارد، یا حداقل در عمل چنین به نظر می رسد که درکی ندارد، به تبع آن توانایی اینکه مایحتاج زندگی مردم را نیز بدون مشقت فراهم کند نخواهد داشت، توانایی اینکه فرصت شغلی ایجاد کند، نخواهد داشت. زیرا که توجه به همین مسائل یعنی توجه به پتانسیل های نهفته در این شهر و این استان. و تنها توجه اصولی به این پتانسیل های نهفته است که فرصت شغلی ایجاد می کند، که رضایت می آورد، که حال دل مان را خوب می کند. آن موقع است که آن خوشحالی و عید مورد نظر می تواند فراهم شود.

برای جلوگیری از برخی سوءتعبیرها ذکر چند نکته ضروری است: یک؛ در بالا نوشته شد که اهمیت وجود سینما، دایر کردن نمایشگاه های کتاب، اهمیت دادن به مسائل گردشگری، تیمداری و حمایت از باشگاه های فرهنگی و ورزشی، زیباسازی شهری و قس علی هذا اظهر من اشمس است؛ اما شاید باز ته ذهن یا آن گوشه های ندای درون مان با خود زمزمه می کنیم مردمی که در شهرشان مرغ پیدا نمی شود، این ها را می خواهند چکار؟ پس ذکر این گزاره ضروری است که اصلا همه ی آن حال خوب ها، و ارزش های مادی و معنوی به کنار، تنها به همین یک نکته توجه کنیم که اهمیت دادن به هر کدام از موارد ذکر شده، خود پتانسیل های نهفته در این شهر را بیدار می کند و اگر بخواهیم خیلی جمع و جور بگوییم: خود فرصت شغلی و رونق اقتصادی ایجاد می کند. دو؛ بحث بر سر یک مسئول یا دو مسئول و مسئولان گذشته یا حال و یا حتی آینده نیست، اصلا همین نگارنده نوعی یا فرزند نگارنده نوعی وقتی در چنین فضای بی هنری و بی ورزشی، بی سلیقگی شهری و ... (امان! که "بی" هایمان زیاد است) بزرگ می شود و رشد می کند، مطمئنا در آینده اگر مسئولیتی داشته باشد یا نداشته باشد، درک درستی از این مسائل مهم نخواهد داشت و چه بسا همین الان هم نداشته باشد؛ در واقع خیلی هنر کنیم می شویم همین مسئولان امروزی. سه؛ ما از مسئولان گرامی مان که برخی هایشان به حق زحمت می کشند انتظار معجزه و شق القمر نداریم. بر این نکته نیز واقف هستیم که برخی مشکلات و سختی ها ناشی از آن شرایط کلی حاکم بر کشور است که از دستان مبارک شان خارج است. اما باور بفرمایید همه آنچه بالا شرحش رفت، مقدمات و ابتدای کار هستند. بنابراین ای مسئولان محترم اگر دیدی غیر از این دارید، باید به عرض مبارکتان برسانیم که نه هدف را درست انتخاب کرده اید و نه مسیر درستی را در پیش گرفته اید. در این صورت لایق بیش از یک جمله نخواهید بود و آن این است که به ناحق بر آن صندلی تکیه داده اید و به ناحق حقوق و مزایا دریافت می کنید. شایسته بود که برگردیم به همان مرغ ابتدای قصه، اما سخن خلاصه می کنیم که طبق آن قول معروف "گفتم که الف، گفت دگر، گفتم هیچ/ در خانه اگر کس است یک حرف بس است". در این خانه که حتما کسی هست، تنها امیدورایم به خواب رفته باشند و نه اینکه خود را به خواب زده باشند.

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها