-
تبیین نظام انتخاباتی تناسبی شوراها در تهران
ولی الله شجاع پوریان -
وعده «فوقالعاده خاص» همچنان در انتظار اجرا/ فشار تورم بر دوش کارمندان دولت
ناشناس -
کنشگران مرزی
ناصر اقبالی -
از تسلی تا نمایش رنج
علی ضامنی پور -
جوشوخروش «ملت» در آرامستانها
محسن خرامین -
گفتم مرو رفتی و بد بیراه رفتی!
علیرضا کفایی -
قطع انشعاب آب در یاسوج؛ بیتوجهی آب و فاضلاب به بحران معیشتی مردم
حسن کریمی -
عروسی دختر شمخانی؛ آیینهای از تضادها و زوایای پنهان جامعه
محمد خونچمن -
در مذمت آیینهای سوگواری؛ وقتی مرگ به تماشا بدل می شود
علی ضامنی پور -
شكاف انتظارات از دكتر بهرامي
ناصر اقبالی
مرگ یک قدم نزدیک است/ روایت تلخ سیما در بیمارستان دهدشت
تصور کنید درد تمام گوشت تا استخوان شما را احاطه و تسخیر کرده است؛ وحشتناک است، نه؟
تصور کنید در این بین یک نفر عقل و دانای کل در قامت پزشک می گوید: خانم یا آقا نقش بازی نکن اصلا چیز مهمی نیست و برطرف می شود در صورتیکه شما به درد پیچیده اید و به دوست، برادر، پدر می گویید اینها باور نمی کنند دارم از درون آتش می گیرم شما نگذارید من از بین بروم؛ وحشتناک است، نه؟
تصور کنید درد تمام گوشت تا استخوان شما را احاطه و تسخیر کرده است؛ وحشتناک است، نه؟
تصور کنید در این بین یک نفر عقل و دانای کل در قامت پزشک می گوید: خانم یا آقا نقش بازی نکن اصلا چیز مهمی نیست و برطرف می شود در صورتیکه شما به درد پیچیده اید و به دوست، برادر، پدر می گویید اینها باور نمی کنند دارم از درون آتش می گیرم شما نگذارید من از بین بروم؛ وحشتناک است، نه؟
شما تصور کنید به دردی دچار شده اید، از آن می نویسید چرا که درمان است، آرام تان می کند، هشدار است و تذکر، اما تشویش، ترویج یاس، ترویج ترس در جامعه خوانده و با ارتباطاتی که دارند، محکوم می شوید، در عوض به داشتن امنیت افتخار می کنیم. طنز تلخی است، نه؟
حادثه چنان تلخ است که روایتش تمام درد است؛ صبح یک روز از درد بخود پیچیده به بیمارستان شهر مراجعه می کنید؛ می دانید یک جای کار می لنگد، دردی غیرارادی شما را درگیر، اما نمی دانید چرا این درد به سراغ شما آمده است. اصلا پزشک و شفاخانه برای همین روزها ساخته شده اند، خیر سر دولت، پزشک و پزشکان را با هزینه بیت المال برای چنین روزی تربیت کرده و شفاخانه برپا کرده است.
دو شبانه روز تحت نظر پزشک و بیمارستان به دروغگویی محکوم می شوید تا سر از آی سی یو در بیاورید؛ برای یک فقره عقرب گزیدگی که در علم پزشکی امروز درمانش کار شاقی نیست؛ سیما تا هوش، اراده و زبان دارد معترض است اما سرکوب می شود، حتی اطرافیان هم به این دوگانگی شنیدن بدبین می شوند اما مرگ که منتظر نمی ماند؛ جوان باشی یا پیر تعلل به سود وی تمام می شود. با پزشکان شیراز تماس برقرار و نگرانی هایی که هر ساعت به ایشان اضافه می شود بیشتر اضافه می شود، تا بیمار سی پی آر و سپس به مراقبت های ویژه منتقل می شود. در تمام این مدت پزشکان زیادی در این مکان که نامش بیمارستان است حاضرند و می توانند جلوی فاجعه یعنی مرگ انسانی را بگیرند، اما نمی گیرند.
مرگ یک قدم نزدیکتر می شود، وقتی همان پزشک پس از معاینه فاجعه بارش در بخش آی سی یو باز هم مانع از اعزام می شود تا بیماری که اکنون از هوش برده اند توسط پزشک دیگری به اعزامش نظر دهند.
تمام حادثه را تا بداینجا فراموش کنید؛ از امشب مسئله اعزام جایگزین مرگ تدریجی می شود، اعزام به بیمارستانی در شهرهای مجاور مطالبه صدها نفر از خانواد، دوست و آشنا می شود؛ آخرین صحبت سوپروایزر بیمارستان دهدشت: فکر نکنم تا یک ساعت دیگر بیمار شما زنده بماند! بیمار به زحمت دستگاه زنده است.
از خود نپرسیدند چرا کار به اینجا کشید! بیماری که خود با پای خود به بیمارستان، به تخت آی سی یو می رود حرف می زند و از دردش می گوید، چرا تاکنون با اعزام بیمار با فراگیر شدن علائمی که حیاتش را نشانه رفته است، مخالفت می شود؟ چرا به بیمار نسبت دروغ و تلقین را دادند وقتی سراپای بیمار آتش و درد زهر عقرب بود! چرا پس از ساعتها بی خوابی و پیگیری خانواده بیست ساعت بعد شرایط اعزام بیمار فراهم می شود؟ آمبولانس ارسال اما راننده و پزشک مراقب به خودروی دیگری می روند؛ دلیل روشن نیست و دو ساعت بعد حریم حیا دریده و مردم سراپا درد و کم تحمل به فریاد و فغان دست می زنند تا با میانجی فرماندار دو پرسنل دیگر برای اعزام از راه می رسند. همه می دانند دیر است اما امیدشان به خارج شدن از بیمارستانی است که عملکردش تاکنون فاجعه بار است؛ نفس راحتی می کشند اما بیمارستان بوعلی شیراز از عهده معجزه بر نمی آید. پزشک معتقد است اگر دیروز می رسید قطعا زنده می ماند؛ دیر شده بود و سیما برای همیشه و با هزار سوال و هزار دردی که از درون آزارش می داد و کسی باورش نداشت، برای همیشه رفته بود و دیگر زنده به آغوش شهر و خانواده اش باز نگشت. تصور کنید این پزشک هنوز طبابت می کند، چه تعداد سیما بانو و انسان ها دیگری در راه اند، ترسناک است، نه؟
قطعه شعری از زنده یاد سیما کاظمی شاعر و هنرمندی که گمنام و غریبانه رفت:
آیا آنجا که می ایستی
حکایت جانهایی ست که در انتظار نوبت خویش اند
تا گر گیرند؟
آیا آنجا که میگذری انبوهی رودهاست
که گلوی مردگان را می جویند و باز پس نمی دهند؟
کمانداران و آبزیان غرق می شوند دست در آغوش
و بر هر ریگ که فرود می آیند
صدای مرا می شنوند
که نمیخواستم بمیرم…
منبع ک.ب
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 معلمان؛ سنگبنای تحقق حیات طیبه دانشآموزان / همکاری همهجانبه برای تربیت نسل انقلابی ضروری است
- 2 عکس روز/ گچساران روستای شادگان دهه ۷۰
- 3 ۱۳ آبان ؛ الگویی برای بیداری ومقابله هوشمند با تهدیدها
- 4 عکس روز/ چشمه نباتی یاسوج در دهه 70
- 5 پیام تسلیت جبهه اصلاحات کهگیلویه و بویراحمد به تاجزاده
- 6 توزیع ۱۰۰ تن جو دولتی بین عشایر شهرستانهای دنا و مارگون
- 7 ۹۷ متهم در بهمئی به دام پلیس افتاد
- 8 هفت هزار تن بذر اصلاحشده برای کشت پاییزه در کهگیلویه و بویراحمد تامین شد
-
گل محمدی؛ میراث ایرانی که به نام دیگران ثبت شد
-
وزیر ارتباطات در صحن علنی مجلس: ۷۵ درصد احکام برنامه هفتم در وزارت ارتباطات محقق شده است / هاشمی: مهاجرت تاریخی از سیم مسی به فیبر نوری در دولت چهاردهم پس از یک قرن در حال انجام است/ از فیبر نوری تا فضا
-
گزارش رئیس کمیسیون برنامه و بودجه در صحن علنی مجلس/ «تاجگردون»: ۱۸ وزیر و معاون رئیس جمهور در جلسات کمیسیون حضور یافتند/ با تغییر دولت شاخصهای کلان اقتصاد اُفت کرد!
-
سومین تلاش برای اجرای پروژه تقاطع دهدشت-سوق/ طلسم شروع عملیات اجرایی شکسته میشود؟!/ جزییات
-
ساختمان دادگستری، خطای شهری در چشمهنباتی یاسوج
-
تجمع جمعی از کارکنان حوزه سلامت در یاسوج برای طرح مطالبات شغلی
-
آغاز عملیات مهار سیلاب و تقویت زیرساختهای آبکشاورزی در شهرستان دنا
-
اتصال ایمن محور گچساران–دیل–چرام به بزرگراه پاتاوه–دهدشت در مسیر توسعه استان
-
سفر معاون وزیر راه و شهرسازی برای بررسی طرحهای عمرانی در کهگیلویه و بویراحمد
-
اعلام آمادگی سرمایهگذار برای ایجاد مجموعه بزرگ گردشگری در سیسخت
نظرات ارسالی 0 نظر
شما اولین نظر دهنده باشید!