-
«وفاق» به مویی بند است
محسن خرامین
-
به مهمان شلیک کردیم آنهم مهمانی هُمچشم!
محمد مختاری
-
شکاف قومیتی و تصمیمات تلخ سیاسی پایتخت نشینان/ دخالت افشانی با هماهنگی موحد
ناشناس
-
ایل احساس کوچید
قاسم یزدانی
-
بازآفرین هویت و تاریخ
یادداشت مخاطبان
-
«ساختارشکنی از دو منظر؛ ژاک دریدا و فریدون داوری»
علی خرم
-
"فریدون داوری" شاعر عشق و حماسه
ایرج اقبال فر
-
فریدون داوری در چهار پرده
فضلالله یاری
-
کوچ ابد مرد ادب ایل و فریدون فرهنگ
سید غلام بلادی
-
یاسوج؛ شهری که شیخ شاخصش پیشهزن بود!
محمد مختاری
طفلی به نام شادی
افتونیوز - فضلالله یاری نگاهی به بازی ایران و استرالیا پس از 24 سال ایرانیان پس از تحمل برخی و مصائب حاصل از نبود آزادی در میانه قرن پر از غوغای معاصر انقلابی کردند که حاصل تلاش مبارزان بسیاری بود که یا جسم و جان خود را به معرکه مبارزه آورده بودند یا روح و روان خود را. هنوز شهدی از آن نچشیده بودند که انقلابیون به جان هم افتادند. چسبیده به آن اتفاق بزرگ دیوانهای به نام صدام حسین به کشور حمله کرد و هشت سال جسم و جان مردم ایران را درگیر مصائب آن کرد.
بعد هم دوران سازندگی بود که تازه سررسید بدهیهای زمان جنگ عرصه را بر مردم تنگ کرده بود و تورم وبی ثباتی اقتصادی روحشان را در معرض اضطرابهای بزرگ قرار داده بود. در میان مخارج معیشت و اجاره خانه و شهریه دانشگاه و فرزندان و بهداشت و نیازهای اولیه زندگی، «شادی» کالایی لوکس بود که ازنظر انقلابیون به اتهامی بزرگ میمانست و طبیعی بود که در این فضا محلی از اعراب نداشته باشد.
در غیاب رفع این نیاز بزرگ جانها میفرسود و روانها ناخودآگاه را هشدار میدادند که چیزی در این میانه کم است؛ شادی. در کنار اجبارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی آن روزگار، گروههای فشار هم از تاریکی دخمهها سر برآورده بودند و بهعنوان پیادهنظام برخی گروههای سیاسی اتهام شادی را پررنگتر کرده بودند چیزی شبیه تبلیغ و تبانی علیه نظام.
در میانه دهه هفتاد اما ناگهان دوم خرداد از راه رسید و به مردم یادآوری کرد که شادی هم در سبد خانوار کنار کره و پنیر و گوشت و تخممرغ گران شده، جایی باید داشته باشد. میان آنهمه پرخاش و شعارهای زندهباد و مرده باد موسیقی هم لازم است.
سینما و تئاتر هم میتواند بخشی از حفرههای خالی اوقات فراغت را پر کند. کلاً ملت به یاد یک موضوع فراموششده افتاده بودند. شادی در دستور کار خانوادهها قرار گرفت.
سفرها بیش از گذشته جادههای کشور را شلوغ کرده بود، اندکی رنگ به لباسها و چهرهها برگشته بود. ملت تمرین شادی میکردند. در آن میانه البته هنوز محافلی بود که شادی را توطئه دشمن میدانستند و در محافل خود بر لزوم برخورد محکم با آن تأکید میکردند.
در آن میانه شادیهای خصوصی و فردی مردم بیپناه مینمود و اخبار دستگیریهای افراد در مهمانیها و جشنهای خصوصی در رسانهها نمود بیشتری داشت؛ اما ناگهان یک شادی بزرگ از راه رسید؛ یک شادی که خصوصی نبود.
در مهمانیهای خانوادگی رخ نداده بود. روز هشتم آذر از نیمه گذشته بود، ملت کار و زندگی خود را تعطیل کرده و پای گیرندههای تلویزیونی نشسته بودند، دستی بر آسمان داشتند و چشمی به صفحه متحرک تلویزیون که بازی مهیج و پر از اضطراب بین ایران و استرالیا در ورزشگاه جهنمی ملبورن را توی چشمها فرومیکرد.
در آن جهنم سوزان درحالیکه زمین و زمان علیه آرزوی مردم ایران دستبهدست هم داده بودند و میخواستند دوریشان از جهام جهانی فوتبال را بیست سال بیشتر تمدید کنند، ناگهان خداداد عزیزی توپی را از علی دایی گرفت و در یک موقعیت تکبهتک با «مارک بوسنیچ» - دروازهبان استرالیایی روی اعصاب مردم ایران - قرار میگیرد و دروازه او را باز میکند و ناگهان جهان برای لحظاتی از حرکت میایستد. بعد حرکت میکند، اما در سکوت. خداداد عزیزی که حالا غزالی تیزپا شده بود توی جمعیت تماشاگر پریده بود، مربی برزیلی ایران پشیمان میشود و سیگار پرت شده روی چمناش را برمیدارد و کام عمیقتری میگیرد. بعد ناگهان همه ایران میشود صدا، میشود تصویر، میشود رنگ و میشود شادی؛ یک شادی عمیق، یک شادی بزرگ، یک شادی لذیذ. همانکه در چشمها فرومیرفت و از گوشها بیرون میزد.
روی زبان میچرخید و روی پوست مینشست. مردم به خیابان آمده بودند. میخواندند و میرقصیدند، نه از گروههای فشار خبری بود و نه نیروی انتظامی. بودند، اما شادی به رسمیت شناختهشده بود و کسی مقابل آن قرار نگرفت. از آن روزها 24 سالی میگذرد.
ایران سه بار دیگر به جام جهانی رفت، اما هیچکدام بهاندازه آن روز آذرماهی در جان مردم ایران ننشست. انگار آن روز از جنس دیگری بود؛ فراتر از ورزش.
از آن روزها 24 سال گذشت، ملت ما شادیهای کوچک و البته اندوههای بزرگتری را تجربه کردهاند. این روزها هم غم نان دارند و هم درد آب. هم در اندیشه سلامتاند و هم در فکر آرامش. آینده آنقدری رنگی نیست که عصر روز 8 آذر1376 مینمود.
آن روز بزرگ اگرچه در پشت سر مردم ایران قرار دارد، اما بدون تردید راهنمایی است برای تعیین جنس شادیشان؛ یک شادی همگانی که همه برنده میدان باشند و هیچ ایرانی از آن ملول نباشد. یک شادی تقسیمشده به سهمهای مساوی.
این وضعیت را شاعر معاصر ایران محمدرضا شفیعی کدکنی بهروشنی تصویر کرد.
وقتی سروده بود: «طفلی به نام شادی/دیری است گم شده است/با چشمهای روشن براق/با گیسویی بلند – به بالای آرزو-/هرکس از او نشانی دارد/ما را کند خبر/این هم نشان ما:/یکسو خلیجفارس/سوی دگر خزر…»
نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.
- 1 تصادف پژو ۴۰۵ و تریلر در محور یاسوج - اصفهان یک مصدوم بر جا گذاشت
- 2 تکمیل و بهرهبرداری از راههای روستایی از اولویتهاست/ کمبود اعتبار مهمترین مانع سر راه تکمیل پروژه هاست
- 3 رفع تصرف ۱۵۴۹۳ مترمربع از اراضی ملی
- 4 سیزدهمین اهدای عضو امسال در کهگیلویه و بویراحمد ثبت شد
- 5 آماده باش زمستانی راهداری در ۷۰ گردنه برفگیر کهگیلویه و بویراحمد
- 6 راه اندازی سیستم APN اورژانس در کهگیلویه و بویراحمد
- 7 قطعه اول محور لنده - تراب به بهره برداری میرسد
- 8 پیام تسلیت وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات در پی درگذشت فریدون داوری شاعر آئینی و انقلابی
- بهزیستی
- وضعیت شرکت گاز استان؛ ثبات سازمانی یا آرامش قبل از طوفان؟!
- فرماندار دنا: انتصاب سرپرست جدید اداره کار، تعاون و امور اجتماعی شهرستان را به رسمیت نمیشناسم/ اجازه برگزاری تودیع و معارفه را نمیدهم
- تصاویر افتتاحیه نمایشگاه هفته پژوهش در یاسوج با حضور استاندار و سایر مسئولان استانی
- ۱۷۰۰ هکتار از اراضی زیر کشت گیاهان دارویی رفت+تصاویر
- پیام تبریک سرپرست بهزیستی گچساران به مناسبت روز جهانی معلولان
- دستگیری تیم سارقان حرفهای/ کشف قریب یک تن لوله سرقت شده از شرکت نفت گچساران
- برگزاری کارگاه آشنایی با مدیریت پسماند ویژه پاکبانان شهرداری دوگنبدان با همکاری اداره حفاظت محیطزیست
- انتصاب سرپرست امور مالی شرکت بهرهبرداری نفت و گاز گچساران
- مسکن مهرهای احمدینژادی دهدشت هنوز تحویل داده نشده!
نظرات ارسالی 0 نظر
شما اولین نظر دهنده باشید!