فلسفه زندگی تا مرگ در انسان

فلسفه زندگی تا مرگ در انسان
افتونیوز: افلاطون میگوید: مرگ هدف زندگی است.به مرگ اندیشیدن، بهترین راه برای برتری بر مرگ است.این فلسفه ی اشراق است.حمله ی هول و هراس در انتهای چهلمین روزِ ریاضت. تجربه ی ریاضت و مهار غرایز وخشونت انسان، از آغاز با اسطوره گیل گمش که هراس از مرگ است وقهرمان به جستجوی آب حیات میرود آغاز میشود و حتی اسکندر .فرهنگ زندگی کم کم تبدیل به فرهنگ مرگ میشود. کسانی که به زندگی اعتقاد دارند موفق میشوند. زندگی ما قابل توجه است و بایدبه تمام آن چه به زندگی مربوط است به لحظه لحظه ی آن ایمان داشته باشیم. ما تمام زندگی مان مرگ شده است تا جایی که در گورستان ها به تفریح میرویم، این نوعی زندگی بیمار گونه است. ما به جایی رسیده ایم که مرتب به عقب میرویم. میراث فرهنگی عزیز است اما ما نباید با گذشته زندگی کنیم.گذشته برای تجربه بردن و استفاده است نه اینکه آن را به زندگی برگردانید و با آن زندگی کنیم و در جابزنیم. نگاه باید به آینده باشدو امید زندگی به فردا را داشته باشیم، ابزار نو بسازیم و اندیشه ی نو داشته باشیم، این هدف مدرنیته بوده است. انسانی آگاه و اندیشمند. انسانی که به آینده نگاه می کند و مقابل او آینده است و برای آینده می اندیشد، انسان موفق و اهل زندگی است. جهان شرق از رود نیل تادره ی سند، همواره باشیوا پرستی همراه بوده اند. شیوا خدای مرگ است..همه مرگ ستا هستندو حتی در ایران که آموزه های مانوی داریم از زمان شاپور به طور روز افزون به سمت مرگ کشیده میشویم. بین غرب( یونانیان) و شرق( هندوان) یک تفاوت بنیادی وجود دارد.یونانیان برای شکوفایی زندگی می کنند و مصریان برای خلاصی از شر زندگی. آشیل به خاطر مرگی زیبا، در جنگ می میرد، آشیل اصلا از مرگ استقبال نمی کردو حتی سعی در فرار از جنگ داشت ؛اما در شبی که دوستش کشته میشود عصبانی شده و به جنگ میرود و به دلیل همین تعصب؛ که خصیصه ی شرقی است، در شعر شاعران به عنوان قهرمان ستایش میشود. آشیل در رویارویی با ادیسه می شنود: میبینم در زمین فرمانروا بودی ودر جهان مردگان هم فرمانروای مردگان ،و از مرگ به نیکی صحبت میکند و آشیل می گوید: ترجیح می دهم در زمین یک زر خرید بود تا در جهان مردگان یک فرمانروا. نه تنها از زمان هومر بلکه از زمان سقراط تا رنسانس، غرب و اروپا مرگ ستا بوده اما در زمان رنسانس فرهنگ خود را عوض می کند به خاطر پیشرفت. هویت چیز ثابتی است و این یک القاء است که برای داشتن ثبات باید مثل گذشته باشیم.ما باید نگاهمان به زندگی باشد. مرگ اندیشی وقتی مانند موتور مارا به آینده هل بدهد خوب است زیرا به ما تلاش می آموزد و تمدنی می آفریند تا جهانی بسازیم که با قدرت به سوی آینده پیشرفت کند نه جهان رخوت و موت. بابا افضل کاشانی می گوید: بدان که آدمی در کوشش است برای نجات. اکنون برای ما خوف بیشتر از عدم است برای وجود.ما طالب وجودی هستیم که در آن آگاهی و بی خبری نباشدکه اگر بودن ،از نجابت عقل است ، پس طلب کردن نزدیکتر و آسان تر و تفکر به فراق نفس نزدیک تر بُوَد. یعقوب درویشیان. اقتباس از: دکتر محمد صنعتی مرگ تبتی.. مقدمه ی یونگ
کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها