در ستایش «اکنون»ی که در گروگان شماست

کسانی که معترض وضع موجود بوده اند، می­ خواهند «حال» و «اکنون» را از زنجیرها راه کنند، آن­ها نمی­ خواهند زندگی­شان را به وعده های بی پایه گره بزنند، روایت­ های گذشته نیز برای­شان جذابیتی ندارد و نامفهوم است.

در ستایش «اکنون»ی که در گروگان شماست

در ستایش «اکنون» عارفی هندی می­گوید « آنگاه که از کنار لجن زار می­گذرید، چشمانتان را نبندید؛ لحظه «اکنون» مقدس است. نگذارید که لحظه بگذرد». انسان آگاه برای گذشتِ لحظه ماتم می­ گیرد و برعکس، انسان ماتم­زده­ یِ فراموشکار یا در گذشته خیال پردازی می­ کند و یا در آینده سیر. از لحظه اکنون که به معنای معنوی کلمه، واقعی است، گریزان است. از این منظر تنها کسی زنده است که در زمان حال سَرمَدی زندگی می­ کند، در واقع اوست که بیدار است. این لحظه همان طرفه العینی است که در آن همه چیزها خلق شده­ اند، «اکنون» در «اوپانشیادها» به عنوان اسم خدا ظاهر شده است. زیستن در لحظه؛ همانا تجربه آن چیزی است که درگذشته بوده، هست و همواره خواهد بود.

در مکتب فکری ما ایرانیان نیز «اکنون» نقطه­ ای است که زمان و لازمان در آن به هم می رسند، «زمان حال» رمز امید و شادی است، لحظه ایمان و دری است به سوی امر لازمانی، تأملی است در زمان حالِ سرمدی که «اکنون» است.
عرفای ما معتقدند که لحظه «اکنون» دروازه سرمدیت و ابدیت است. اغلب سنت­ های جهان تقریباً به زبانی واحد در خصوص همین زمان اکنون سخن می­ گویند. گرانمایگی لحظه، همانی است که آدمی نباید اجازه عبور دهد.

اما در ایران امروز، حال ما، وقت ما، گروگان کسانی­ است که برای بهتر شدنش، ما را به آینده­ ای نیامده و یا گذشته­ های از دست رفته ارجاع می­ دهند. آینده و گذشته­ ای که دیگر در دسترس ما نیست.

جامعه ما «اکنون»ش را از دست داده، زیرا مدام از سوی حکمرانان به آینده و گذشته­ ارجاع داده می­ شود، به همین دلیل جامعه از دیدن واقعیت­ های امروز، عاجز است، زیرا امروز را نمی­ بیند، امروز را از دست داده است، محروم است. یا به عبارتی محروم شده است. صداها را نمی شنود، در این جامعه یا زمان گذشته روایت می­ شود و یا از آینده نامعلوم سخن می­ گوید. «حال» ندارد. شاد نیست. اکنون ندارد. نمی­ تواند از «اکنون» لذت ببرد. «اکنون»مقدس اش به گروگان گرفته شده است و این جامعه که «به هشتیدن» و «به هستیدن» ندارد دیگر نه امروز بهشت دارد و نه فردا.

جامعه­ ای که «اکنون» ندارد، «اکنون»ش را به گذشته می­ سپارد و «حال»ش را به آینده­ ای نامعلوم. برخلاف آن، جامعه­ ای که «حال» دارد، گذشته را و آینده را به اکنون می‌آورد. دولت­ های بی­ اکنون، مردم را مدام به چیزهایی ارجاع می‌دهند که وجود ندارد و یا اگر وجود داشته، نمی­ تواند برای امروز ما اثری داشته باشد. مردم در این حکمرانی لذت نمی­ برند، دچار توهم می­ شوند، «اکنون» ندارند و در توهم واقعیت سرگردان­ اند و این شرح حال دو سده اخیر جامعه ایران است.

اگر به ماه­ های اخیر و اعتراضاتش، از همین زاویه «اکنون زدایی شده» بنگریم، نیک می­ بینیم کسانی که معترض وضع موجود بوده اند، می­ خواهند «حال» و «اکنون» را از زنجیرها راه کنند، آن­ها نمی­ خواهند زندگی­شان را به وعده های بی پایه گره بزنند، روایت­ های گذشته نیز برای­شان جذابیتی ندارد و نامفهوم است. این شعر سهراب سپهری که «من چه سبزم امروز» گر چه دهه چهل سروده شد اما روایت امروز ما و بسیار نمادین است نوجوان امروز به قول سهراب سپهری می­ خواهد بگوید که «من چه سبزم امروز و چه اندازه تنم هوشیار است» او می خواهد نگران نباشد که«نکند اندوهی برسد از پس کوه». این گروه معترض بر خلاف نسل های پیشین که نگرانی و اندوه مداوم دارد. به دنبال «اکنون» می­ گردد. می‌خواهد دقیقاً برای امروزشان پاسخی بجوید. وقتی نمی­ یابد. فحش می­دهد و دیدیم به همه کسانی فحش دادند که بنای اکنون­شان را ویران کرده است!! بدترین دشنام­ ها را دادند.

چندین دهه است که در این جامعه شرح حال قبایل بدوی عرب بیشتر از امروز ما گفته شده است این نشان از یک «اکنون زادیی» ساختارمند است. وقتی که حکومت برای مصیبت های امروز از گرمایش زمین گرفته تا تاراج منابع ملی و بیکاری جوانان نگرانی به خود راه نمی­ دهد ولی برای زنده کردن مصیبت های پیشین هزاران آیین و فراخوان دارد، حتماً دست به یک «اکنون زدایی ایدئولوژیک» زده است.

وقتی ما مدام می خواهیم از مرتکبین فاجعه انسانی کربلا، انتقام بگیریم، در حالی که آنها در زمین حضور ندارند، ولی برای عبور از 50 «اَبــَربحران» امروز چاره­ ای نداریم، معلوم است که مردم پایین دست طغیان می­ کند. اینها مسائل ساده­ای نیست که از آن­ها عبور کنیم؛ بلکه دقیقاً دالِ آن چیزهایی است که نشان می­ دهد ما در گذشته به سر می­ بریم. انتقام گرفتن از قاتلان امام شهید و انتظار امام غایب یعنی ما در گذشته و آینده­ ایم، اینکه دقیقاً نقشه لشکرکشی امام زمان، تعداد نیروها، مکان حرکت، تیپ های اعزامی از شام، کوفه، مدینه، لاهور و قم را می­ دانیم اما برای آلودگی هوا نمی­ توانیم کاری کنیم یعنی در آینده­ ای پر ابهام و خیالی هستیم که برای اکنون مان چاره سازنیست.

این از بدبختی­ های ما است که در دوران مدرن نمی­ توانیم برنامه ریزی کنیم، وقت بگذاریم وگذشته و آینده را به «اکنون» بیاوریم. به این دلیل که در این جغرافیا با حکمرانانی با شخصیت‌هایی متورم و بی­ تجربه روبروییم که در تمام تجربه زیسته­ شان هیچ اکنون­ی نداشتند، آنها مصیبت زده­ گانی­ اند که برای مصیبت های واقعی­شان گریه نمی­ کنند.

اینگونه است که بحران از پس بحران می آید و مسئله از پس مسئله، ولی برای هیچ کدام راه حلی نداریم، چون اکنونی نداریم که آن را بفهمیم و درک کنیم، واقعیت­ های امروز، در مقابل روایت ­های گذشته ارزشی ندارند، تمام این سالها ما با حاکمانی روبه‌رو بودیم که به تمام مسائل حل نشده مان، ­خندیدند و تره­ ای خرد نکردند، همه بغرنج­ ها و دردها و رنج­ های اکنون را را چیزهای دم دستی و آبکی می دانند.

اینان مسائل و بحران های جامعه را به یک شوخی تقلیل داده اند، تقلیل داده اند چون ایدئولوژی مهم است و آینده خوش خیالی؛ نه اکنون پر مسأله! وقتی که شخص دوم مملکت از دالان دمکراسی نیم بند و آرزوهای مردم به پاستور می­ رسد و برای امام زمان آینده ناهار درست می کند، صبحانه نان گرم و پنیر در ظرفی جداگانه می­ گذارد؛ یک معنی دارد؛ اینکه می­ خواهد به آینده برسد، ولی از خود نمی پرسد چطور می­ شود از اکنون عبور کرد و به آینده رسید!!؟

صدها نشانه وجود دارد که ما در یک توهم به سر می بریم یک توهم بزرگ، در این جامعه، انسانهایی پوشالی، متورم با شخصیت­ های بادکرده دن کیشوتی، حکمرانی می‌کنند که توان حل ساده ترین مسائل جامعه را ندارند. این است که آینده­ ما، آرزوهای ما، خواسته‌های ما، بر باد می‌رود ما به این «اکنون­ زدایی ساختارمند» دچار شده‌ایم، همین است که دیگر چیزی برای گفتن نداریم. هر روز آب می­ شویم و افول می­ کنیم، ما مرگ «­اکنون­مان» را به چشم سر می­ بینیم.

علی.ض



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 1 نظر

  • 1 شهریاری 1401/12/11 17:45:15

    آقای آرام عزیز از این دست مطالب منتشر کنید

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها