در گفت و گوی اَفتونیوز با یعقوب غفاری پژوهشگر تاریخ محلی مطرح شد؛


همه‌ی ما فرزندان کوه گیلویه هستیم/در قضاوت تاریخی نباید خودمان را با بختیاری ها مقایسه کنیم/ما یکجا ساکن نبودیم که سهمی از حکومت سابق بخواهیم/ خاطره نویسنده هم استانی از «بهمن بیگی» و «اسکندرخان چرامی»

اَفتونیوز پیرامون موضوعات مختلف تاریخی و اجتماعی گفت و گوی جذاب چند بخشی را با یعقوب غفاری پژوهشگر تاریخ محلی استان کهگیلویه و بویراحمد ترتیب داده است.

همه‌ی ما فرزندان کوه گیلویه هستیم/در قضاوت تاریخی نباید خودمان را با بختیاری ها مقایسه کنیم/ما یکجا ساکن نبودیم که سهمی از حکومت سابق بخواهیم/ خاطره نویسنده هم استانی از «بهمن بیگی» و «اسکندرخان چرامی»

اَفتونیوز| صیاد خردمند: از درب خانه وارد شدیم با خوش رویی و متانت از ما استقبال کرد، «یعقوب غفاری» برای علاقمندان تاریخ محلی  استان کهگیلویه و بویراحمد در کنار مرحوم عطا طاهری بویراحمدی مردی نام آشناست، در مورد او می گویند صرفا به تاریخ نویسی و واقعه نگاری اکتفا نکرده است،  او در طی سالها تلاش در حوزه های مختلفی مانند : بازی های محلی، موسیقی بومی، خرده فرهنگ و آداب و رسوم استان مطالب ارزنده ای به نگارش درآورده که برای هر خواننده ای می‌تواند جذابیت داشته باشد. در این گفت و گو در باب موضوعات مختلف اعم از تاریخ استان، ریشه برخی  آداب رسوم محلی و عوامل ستیزه و جنگ های محلی در کهگیلویه و بویراحمد و  به صحبت و گفت و گو پرداخته ایم.

 غفاری در خصوص ایام جوانی و سالهای دور می گوید؛ من در بهبهان تحصیل می‌کردم. کلاس نهم بودم که گفتند دانش‌سرایی در بهبهان باز شده. به مدت دو سال در آن دانش‌سرا درس خواندم و این‌گونه شد که در سال ۱۳۳۷ و در سن ۱۷ سالگی معلم شدم.سال ۱۳۴۵ زمانی که در گچساران در دبیرستانی دخترانه درس میدادم، نامه‌ای به من داده شد که یاسوج مرکز فرمانداری کل شده‌است و شما باید به آن‌جا بروید و دبیرستانی را اداره کنید. در آن‌ زمان افرادی که از ششم فارغ‌التحصیل می‌شدند را به دبیرستان می‌بردند. ما هم اسامی تعدادی از دانش‌آموزان محل را که از وضع مالی خوبی برخوردار بودند و قصد ادامه تحصیل داشتند مثل سهراب براتی، حبیب الله براتی، دکتر نظری و گلباد منصوری را نوشتیم و دبیرستان را تاسیس کردیم و تا سالی که انقلاب شد تنها دبیرستان یاسوج بود که دختر و پسر با هم درس می‌خواندند. در همین دبیرستان من با آقای بهمن‌بیگی آشنا شدم. ایشان مسئول آموزش ابتدایی و من مسئول آموزش دبیرستان بودم. ابتدای امر ایشان دوست نداشتند در کارشان دخالت کنم یا شلوغی ایجاد کنم. بعدا که شناختی ایجاد شد و فهمیدند انسان بی‌آزاری هستم، با هم کنار آمدیم. بعد از آن من بازنشسته شدم.

غفاری در خصوص آغاز علاقمندی هایش در حوزه تحقیق و پژوهش گفت، بعد از اصلاحات ارضی یک گروهی از دانشگاه تهران دانشکده علوم اجتماعی شامل دکتر افشار نادری و همسرشان البیارسترپر ، آقای دکتر جواد صفی نژاد ،هوشنگ کشاورز صدر ،آقای رضوی و چندین نفر دیگر جهت انجام تحقیقات به کوه گیلویه و بویراحمد آمدند این افراد سال ۱۳۴۵ به سراغ آقای طاهری در دهدشت و من آمدند.

این گروهی که به قصد تحقیق آمدند موضوع تحقیقشان این بود که بعد از اصلاحات ارضی که زمین های کشاورزی و املاک خان ها را به کشاورزان دادند، خان و مالکان بیکار شدند و دولت شاهنشاهی این ماموریت را به دانشگاه تهران سپرد که تحقیقاتی داشته باشند که چه کاری جهت رفع بیکاری خان و کدخداها می توان انجام داد و معتقد بودند خان، کدخدا، ریش سفید باید جایی سرگرم شوند، ابتدا ۶ ماه برای آشنایی آمدند و بعد از آن ۲ سال آمدند و ماندند.

ما وقتی برای تحقیق می رفتیم چیزی به زبان مردم نمی گذاشتیم و اجازه میدادیم مردم خود پاسخ سوالات را بدهند مثلا اگر می خواستیم نام گیاهی را بپرسیم گیاه را در دست می گرفتیم و از پیرزن، پیرمرد یا چوپانی نام آن را می پرسیدیم مثلا سی سختی ها ،بهمئی ها، بویراحمد علیا هر کدام نام مجزایی را ذکر می کردند.

ما چیزی به زبان مردم نمی گذاشتیم فقط همراهی ما با این گروه باعث میشد که مردم به این گروه اعتماد کنند و پاسخ سوالات شان را بدهند، خلاصه ما در کنار این افراد ما روش تحقیق درست را آموختیم.

غفاری معتقد است در آن دوران ما سعی بر تحقیقات بی طرفانه و همه جانبه داشتیم و با ذکر خاطره ای از اسکندر خان چرامی اشاره می کند: اسکندرخان شخصیت بزرگوار و مودبی بودند و به خاطر همین بسیار احترامشان را داشتم روزی برای تحقیقات خدمتشان رسیدم و گفتم من با دانشگاه تهران همکاری دارم و برای انجام تحقیقاتی نیاز دارم از همه سوال بپرسم اجازه سوال پرسیدن رو به من بدید گفتند هر سوالی دارید از من بپرسید من همه را جواب میدهم برگه ای کاغذ را نوشتم اسکندرخان چرامی و پرسیدم همسران شما چه کسانی هستند نام بردند ،سوال دوم پرسیدم فرزندان شما چه کسانی هستند؟ ۳یا ۴ مورد را نام بردند و سپس جان محمدخان را صدا زدند که نام بقیه فرزندانم را شما بگو من فراموش کردم گفتم نگاه کنید شما نام فرزندان خود را نیز به یاد ندارید اجازه بدهید من سوالاتم را از همه بپرسم گفتند باشه هر سوالی می خواهی از هر کسی بپرس.

در زمان قدیم ما در منطقه شناخته شده بودیم و خودمان تحقیق می کردیم منتها چیزی نمی نوشتیم روش تحقیق درست را نیاموخته بودیم .تا قبل از انقلاب با این گروه همکاری می کردیم و آنان اسم ما را به عنوان همکار می نوشتند بعد از آن من و آقای طاهری مستقل کار کردیم.

در مقاطعی نیز با زوج  انسان شناس اتریشی _ آمریکایی راینهولد لوفر و اریکا فریدل که در سال‌ها در استان  و با مردم علاوه بر تحقیق  زندگی کردند همکاری داشتم و همچنان ارتباط مان از گذشته تاکنون حفظ شده است.

بعد از انقلاب هم محققینی آمدند مثلا خانم یوکوسوزوکی از ژاپن از طریق دکتر محمود روح الامینی استاد مردم شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران  برای من نامه نوشت و گفت مرا به نقاط محروم کهگیلویه بفرست که بعد آمد و من با او همکاری داشتم، دکتر مصطفی ازکیا از دیگر اساتید دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بود که با او فعالیت مشترک داشتیم.

گروهی به دنبال تغییر نام استان هستند و معتقدند تلفظ نام استان سخت است و شمولیت ندارد، نظر شما چیست؟

از منظر تاریخی، در قرن سوم هجری چندین نفر از نویسندگان ایرانی و عربی نام کوه گیلویه را ذکر کرده‌اند. اصطخری آن را رم جیلویه یا رمیجان نامیده‌است. منظور از زیلویه، گیلویه است که چون نویسنده عرب بوده‌است، جبل زیلویه می‌گوید اما ما کوه گیلویه می‌گوییم. از قدیم‌الایام چه بسا شعرهایی که در وصف کوه گیلویه گفته‌اند:« اور و فارس بارون و کُهگلو، بشینم سرپای ماشین، ماشین برونم، یه کتاب هفت لشکری سی گل بخونم.» اصلا به نوشتن کلمه‌ی کوه گیلویه نگاه کنید. خیلی پر‌معنا است. شما وقتی روی کوه دنا می‌ایستید، تا بندر همه کوه است و همین کوه‌ها باعث شده‌است که ما دوام بیاوریم. در گذشته قوت غالب ما از همین کوه‌ها بود. بن، کلخنگ و بلوط می‌خوردیم. بنده کتابی قبل از انقلاب در مورد گیاهان کوهی منطقه نوشتم و این کوه‌ها، درخت‌ها، بلوط‌ها، بن‌ها و سیسه‌ها را عاملی برای زنده ماندن مردممان دانستم. حالا چه شده که این کوه‌ها بد شده‌است؟ نمی‌دانم چه چیزی از نام استان برایشان خسته‌کننده است. روزی کسی با من تماس گرفت که شما کجایی هستید؟ گفتم من اهل کهگیلو، ایل بویراحمد، طایفه‌ی مختاری، روستای موردراز، اولادمیرعبدلی و خونه‌ی میرغفار هستم. فردای همان روز فرد دیگری از سرآب‌تاوه زنگ زد و اظهار کرد که آقای غفاری ما انتظار نداشتیم زحمتی که برای نام بویراحمد کشیده شده‌است را نادیده بگیرید و بگویید اهل کهگیلو هستم. او گفت که من نماینده‌ی افراد زیادی هستم که از شما ناراحت و گله‌مند هستیم. گفتم کهگیلو یک پدر با شش فرزند به نام‌های بویراحمد، طیبی، بهمئی، دشمن‌زیاری، چروم و باشت باوی است.اما اینکه‌ چرا در ادامه‌ی نام کهگیلویه، بویراحمد اضافه شده‌است هم نکته‌ی مهمی است که قابل ذکر است.عبدالله‌خان ضرغام‌پور و ناصر‌خان طاهری به‌دلیل جلوگیری از انجام اصلاحات عرضی به سمت کوه‌ها رفتند و طیبی و بهمئی‌ها کنارشان قرار نگرفتند و گفتند اگر پیروز شدید برایتان جشن می‌گیریم و اگر شکست خوردید برایتان مراسم ختم می‌گیریم. در نهایت عبدالله‌خان و ناصرخان که هر دو بویراحمدی بودند به همراه خداکرم‌خان کشته شدند و در مجلس گفتند تصویب‌نامه‌ای را قرار دهند که نام منطقه، کهگیلویه و بویراحمد باشد و تصویب‌نامه در کتاب من موجود است. بعضی برادران کهگیلویه‌ای دلخور هستند که چرا کهگیلویه و طیبی یا کهگیلویه و بهمئی نباشد. باید عرض کنم که همه‌ی ما برادریم و خود من راجع‌به ایل بهمئی‌  بیشتر کتاب نوشتم. همه‌ی ما فرزندان کهگیلویه هستیم و حتی تاریخ‌نگاران قرن سوم و پنجم و دهم هجری را اگر کتاب هایشان را نگاه کنید شعرهایی گفته‌اند که نام کهگیلو در آن دیده می‌شود. «به شماره‌ی پَلَلت خار پسِ پاته، مالیات کُهگلو کم شیربهاته.» کهگیلو هویت ماست. چند سال پیش نامه‌ای  از استانداری برای من و مرحوم طاهری ارسال شد با این مضمون که تهرانی‌ها نمی‌توانند نام استان را تلفظ کنند و این امر دلیل عقب‌افتادگی است. ما هم پاسخ دادیم. خوب خیلی اسم مشکل وجود دارد که انسان نمی‌تواند تلفظ کند، تلاش می‌کند و می‌خواند. خوب باید مطالعه کنیم.

غفاری در ادامه نکاتی را پیرامون   شیوه‌ی زندگی مردم منطقه و تاثیر آن بر تاریخ استان نکاتی را توضیح داد

 همانطور که شما اطلاع دارید در دوره‌های مختلف تاریخ و همین سال‌های قرن اخیر به‌صورت کوچ‌رو زندگی می‌کردند یعنی شش ماه در گرمسیر و شش ماه در سردسیر و تعدادی از این‌ها در دهات‌های کم‌جمعیت در مناطق گرمسیر می‌ماندند. در مناطق سردسیر کمتر می‌ماندند و در جایی مثل سی‌سخت در تمام فصول سال ساکن بودند. ولی تمام ایلات کهگیلویه و بویراحمد اعم از طیبی، بهمئی، دشمن‌زیاری، باشت باوی و بویراحمد علیا و سفلی شش ماه در منطقه‌ی ییلاق و شش ماه در منطقه‌ی قشلاق به سر می‌بردند. در آن زمان برای دولت امکان نداشت که خدمتی به این‌ها برساند. البته دولت هم به فکر نبود که مردم از خدماتش استفاده کنند. بنابراین زندگی این مردم به‌صورت خودگردان بود. یعنی بهداشت و امنیت شان بر عهده‌ی خودشان بود چون جای معینی نداشتند که دولت چند مامور را جهت حفاظت و امنیت یا طبیبی را برای مداوا به سوی آنها بفرستد. به‌طور‌کلی مردم کهگیلویه و بویراحمد تا قبل از اینکه اصلاحات ارضی انجام گیرد کوچ‌رو بودند و باید توجه داشته باشیم که چنین مردمی قطعا از لحاظ آداب و رسوم، فرهنگ و طرزفکر با مردمی که یکجانشین بودند کاملا متفاوت بودند. حتی در عربستان هم مردمی که در شهرهای عربستان صعودی ساکن بودند با مردم بادیه‌نشین که در صحرا ساکن بودند زندگی متفاوتی داشتند و حتی آرزوهایشان نیز متفاوت بود. برای مثال آرزوی یک سیسختی که یکجانشین است به‌صورت:«آب سردی پای ریزی، یه کباب خوش بریزی، زن ملایی جفت گاوی کربلایی را از خدا می خواستم.» این آرزو نمونه ی آرزوی یک جامعه‌ی یکجا‌نشین در دهی به نام سیسخت است ولی حالا برای مثال در طایفه اولادمیرزاعلی که بیشتر کوچ رو بودند میگفتند:«از خدا سه چیز حلالی می‌خواستم: اسب خوب، تفنگ خوب یه تیه کالی.»در این مثال آیا قبول داریم که آرزوها و فرهنگ این‌ها با هم متفاوت است؟ آیا قبول داریم که نوع تغذیه و پوشاک آن‌ها فرق دارد؟ پس ما نباید جامعه‌ی ایلی کوچ‌رو را با مثلا مردم شیراز که مبادی آداب هستند و ظاهر شیکی دارند مقایسه کنیم.

اَفتونیوز: در فارس نیز یک دوره ای کوچ‌رویی را داشتند چرا از این مرحله سریع‌تر عبور کردند و ما مدت زیادی است که در این حالت کوچ‌رویی باقی مانده‌ایم؟

البته ما در طی کمتر از صد سال اخیر خیلی تغییر کرده‌ایم. اگر جنابعالی به سی سال پیش نگاه کنی و حتی عکس‌های مربوط‌ به آن تاریخ را چک کنی بسیار متفاوت است و بهترین نمونه‌ی تفاوتش همین است که امروزه سر همه بی کلاه است. مگر شما کسی را می‌بینی که کلاه به سر داشته باشد؟ از لحاظ جامعه‌شناسی باید توجه کنیم که جامعه ظاهرا ثابت به نظر می‌رسد ولی متغیر است‌. از سال ۱۳۴۱ که اصلاحات ارضی انجام شد و در کهگیلویه و بویراحمد مناطقی را به‌عنوان مرکز شهر در دهدشت، گچساران (یا همان دوگنبدان قبلی) و یاسوج تعیین کردند، مردم شهرنشین شدند و تا به الان خوشبختانه نوع تغذیه، لباس پوشیدن، تفکر و حتی میزان تحصیلات به حدی رسیده‌است که من با دو جوان تحصیل کرده در منزل با دو فرد شیرازی یا اروپایی با هم برابری می‌کنیم و فکر می‌کنیم تمدن را با هم شروع کردیم.

اَفتونیوز: از‌آنجا‌که تمدن در یکجا‌نشینی صورت میگیرد، چطور ایل بختیاری که مانند ما کوچ‌رو بودند، از لحاظ تاریخ تمدن با ما متفاوت هستند؟

در سال ۱۳۰۸ وقتی‌که مردم کهگیلویه و بویراحمد از تمام امتیازات دولتی محروم بودند، بدون اینکه به کسی حمله کنند و دولت مرکزی خدماتی به آنها ارائه نمی‌داد، حتی قصد داشت سرباز هم از آنها بگیرد و هیچ سهمی هم در دولت نداشتند. در همان حال یکی از رؤسای ایل بختیاری نخست‌وزیر کشور ایران بوده پس قابل‌مقایسه نیست. شما ابتدا این مسائل را مدنظر داشته باشید و تغییرات اجتماعی درون ایلات را در نظر بگیرید و فکر کنید که چرا ما بی‌بهره بوده‌ایم. ما در آن زمان اصلا کاری به کار کسی نداشتیم. یکی از خصوصیاتی که مردم کهگیلویه و بویراحمد از عهدباستان تا حالا دارند این بوده‌است که هیچ وقت در بیرون به کسی حمله نکردند و همیشه در منطقه‌ی خود بوده‌اند و هر کسی به آنها حمله کرده تا قدرتی داشته در مقابل آن  ایستاده‌اند. جلوی اسکندر ایستادند، جلوی رضاشاه ایستادند، جلوی محمدرضا‌شاه ایستادند. بنابراین جامعه‌ای که یک مدرسه داخل آن نیست و حتی یکی از رؤسای ایلات، رؤسای طوایف یا ریش‌سفیدان در حکومت مرکزی سهمی نداشته‌اند با بختیاری قابل‌مقایسه نیست. ما کوچ رو بوده‌ایم و یکجا ساکن نبودیم که سهمی بخواهیم. بختیاری یکجانشین و کوچ‌رو داشت. رؤسای ایل ما مثل عبدالله‌خان ضرغام‌پور در زمستان در ضرغام‌آباد و در تابستان در دمچنار سکونت داشت اما خان بختیاری، رئیس ایل بختیاری حتی آنهایی که در حکومت نبودند همیشه یکجا ساکن بودند. این اواخر خسروخان با توجه به اینکه دولت نیروهای انتظامی خود را به ایلات می‌فرستاد و ایلات را خلع‌سلاح می‌کرد گفت ما هم می‌خواهیم سهمی در این حکومتی که اسلحه‌ی ما را می‌برد و فرزندان ما را به سربازی می‌برد داشته باشیم و نماینده می‌خواهیم. همین خواسته به اضافه‌ی مسائل اجتماعی داخلی و خارجی سبب شد که ایشان جان خود را از دست بدهد.به‌صورت یک جمع‌بندی کلی باید توجه کنیم که وقتی کوچ‌رو بودیم دهات ایران و شهرهای ایران چه وضعیتی به لحاظ بهداشت داشتند مثلا اردکان آب آشامیدنی تسویه‌شده و لوله‌کشی نداشت. بهبهان آب لوله‌کشی نداشت و از آب‌انبار استفاده می‌کرد و از نظر فردی مثل من که عشایر کوچ‌رو بودم چه امتیازی در بهبهان بود که من به بهبهان بروم و مجبور باشم از آب‌انبار استفاده کنم که بوی بدی هم داشت؟شما باید به این موارد توجه کنید که در زمان قدیم شهرهای آباد امروزی مثل یاسوج مد نظرتان نباشد شهرهایی مثل بهبهان اصلا آب نداشتند و طوایف اطراف بهبهان با خود می‌گفتند ما از آب چشمه استفاده نکنیم و به بهبهان بریم و از آب‌انبار استفاده کنیم؟!

اَفتونیوز: رضا‌خان شهر تل‌خسرو را ساخت و بهداشت و آموزش را آورد اما در سال ۱۳۲۳ خود ما مردم چرا تل خسرو را آتش زدیم؟

گاهی کسی از لحاظ فکری و ذهنی آمادگی دارد که چیزی را به وجود بیاورد یا فردی می‌گوید می‌خواهم جامعه را تغییر دهم. اما این مردم عشایرند و به حرف کسی گوش نمی‌دهند. اسلحه دارند و بچه‌های خود را برای سربازی هم نمی‌فرستند اما توجه ندارد کسی که اسلحه دارد به خاطر این است که در بیابان زندگی می‌کند و مامورین انتظامی و دولتی نیستند که اگر اتفاقی افتاد از وی دفاع کند و خانواده‌ی عشایری کوچ‌رو وقتی در بیابانی زندگی می‌کند مجبور است خودش محافظ و نگهبان خودش باشد و تمام امنیت خودش را فراهم کند بنابراین احتیاج به اسلحه دارد و دولت می‌گوید اسلحه نباید داشته باشی. این افراد احتیاج به نیروی کار دارند و دولت می‌گوید باید فرزند خود را برای سربازی بفرستی. پس با خود می‌گوید دولت چه خدماتی به من ارائه می‌دهد که فرزند خود را به سربازی بفرستم و اسلحه خود را نیز تحویل دهم؟ و اگر اسلحه خود را تحویل دهم از جانب دزد، راهزن و گرگ در خطرم و اگر فرزند خود را به سربازی بفرستم کسی نیست که همراهم باشد و همکارم باشد یا اگر بیمار شدم مرا دکتر ببرد. بنابراین سرباز هم نمی‌دهم. در همین حالت مردی مثل رضاشاه پهلوی گفت این مردم مشکلشان این است که کوچ می‌کنند. این ها اگر شهرنشین شوند خیلی بهتر است. در‌حالی‌که از نظر جامعه‌شناسی باید اول زمینه‌های مختلفی‌ که برای ساختمان یک شهر است را به وجود بیاورند. به اینکه برای مثال بگویند طایفه‌ی نگین‌تاجی باید یکجانشین شوند. درصورتی‌که طایفه‌ی نگین‌تاجی تامین کننده‌ی اقتصاد دامی و لبنیاتی مردم کهگیلویه و بویراحمد و شهرهای اطراف است یا طایفه‌ی دیگری مانند  اولادمیرزاعلی علاوه براینکه به اصطلاح لبنیات طایفه را تامین می‌کند لبنیات شهر بهبهان را نیز تامین کند. بنابراین مردم از لحاظ اقتصادی وابسته به دام بودند و دام وابسته به علوفه است و علوفه در بیابان پیدا می‌شود بنابراین این ها نیاز به کوچ داشتند. رضاخان معتقد بود کوچ به ضرر آنهاست و باید یکجانشین شوند و این اقدام چون بی‌موقع بود و مقدمات آن مهیا نبود در نتیجه مردم به اجبار یک مدتی ماندند اما به محض سقوط رضاشاه آثار رضا‌شاه را از بین بردند.

آیا تاریخ استان کهگیلویه و بویراحمد صرفا تاریخ ستیزه، غارت و زد‌و‌خورد بوده‌است؟

شما باید متوجه باشید که نباید زندگی مردم را از دید امروزی و با دیدگاه امروزی بررسی کنید. شما اشاره داشتید که‌ چرا بویراحمد غارت می‌کرد؟ چرا دزدی می‌کرد؟ اولا باید بگویم که اگر بویراحمد غارت می‌کرد یک نفر گدا در زمان پدران شما نبوده و اگر پیدا کردید جایزه دارید می‌گفتند ننگین‌ترین کار نزد اهالی کهگیلویه و بویراحمد گدایی بود( برخی گروه ها نیز که به این امر مشهور بودند تحت عناوین دیگری به این می پرداختند که ریشه مذهبی و فرهنگی داشت) حالا باید بگوییم چرا بویراحمدی‌ها می‌رفتند غارت می‌کردند. اولا توضیح دادم که جامعه‌ی یکجانشین با جامعه‌ی کوچ‌رو با هم در تضاد بودند و به اصطلاح آبشان با هم در یک جوی نمی‌رفت. چون دکان‌دار اهل شهر است و کالاهایی که برای فروش نزد طوایف مختلف می‌آورد، گران می‌فروخت و اجناس طوایف را ارزان خریداری می‌کرد. بنابراین این مردم تولیدات خود را در شهرها ارائه می‌دادند و در مقابل وسایلی که در شهرها بود را می‌خریدند و این کار به‌وسیله‌ی فروشندگان و خریداران انجام می‌گرفت. اما هیچ وقت اهالی کهگیلویه و بویراحمد فراموش نمی‌کنند که بهبهانی ها، اردکانی‌ها یا شیرازی‌ها و آنهایی که شهری هستند جنس خود را گران به مردم می‌فروختند و پوست، چرم و روغن آنها را ارزان می‌خریدند و هر فرصتی پیدا می‌کردند این مورد را گوشزد می کردند. همین قاعده میان جامعه‌ی کوچ‌روی عربستان صعودی و شهرهای عربستان نیز بود. یک جامعه‌ای که وضع مالی خوبی داشته باشد دزدی نمی‌کند. جامعه‌ای که فقیر و تهیدست باشد دزدی می‌کند. گاهی که مامورین دولتی برای بردن فرزندانشان به سربازی می‌آمدند، رشوه‌ای نیز دریافت می‌کردند تا راضی شوند فرزندانشان را به سربازی نبرند و مغازه‌دار هم جنس اش را گران به آنها می‌فروخت و جنس عشایر را ارزان می‌خرید. خوب نتیجه‌اش چه می‌شود؟ علاوه بر این مردم کهگیلویه و بویراحمد به‌دلیل بافت عشایری خود گاهی به دهات اطراف می‌رفتند و غارت می‌کردند و دولت وقت چنین اجازه‌ی کتبی را به آنان داده بود و سربرگ یکی از نامه‌های دولتی به اهالی بویراحمد که برای غارت کردن دهات اطراف جایزه تعیین کرده بودند به شکل زیر است:(آقای نصیر بهادرنمره ۱۱۷۸ به تاریخ ۱۳۰۸/۸/۸وزارت جنگ ضمیمه تیپ مستقل خوزستان). وقتی به خان و کدخدا و ریش سفید می‌گویند که غارت کنید و برای این غارت جایزه هم بگیرید باید یقه‌ی چه کسی را بگیریم؟ باید جلوی کسی گرفته شود که به این غارت امر می‌کند. 

نقش خوانین و کدخدایان در این موضوع چقدر پررنگ است؟ آیا توانستند به سمت شهرنشینی حرکت کنند؟ آیا اراده‌ای برای این کار داشتند؟

شما باید توجه داشته باشید که جامعه‌ی ایلی بدون نظم اداره نمی‌شد و این جامعه دارای یک‌سری نظم و انضباط خاص خودش بود که در این جامعه، خان، کدخدا، ریش سفید یا دامدار، یک سری اختیارات و وظایف مشخص داشتند. در کتاب خودم نوشتم که اگر خان اختیاراتی داشت در مقابل وظایفی نیز بر عهده داشت. مثلا اگر آقای ملک منصورخان باشتی خان بود و حق سهم خانی دریافت می‌کرد در مقابل اگر فرد باوی را در شیراز دستگیر می‌کردند، وی موظف بود جهت آزادکردنش برود. اما از همین فرد سهم خانی می‌گرفت. در کهگیلویه و بویراحمد در ایل نظم و قانون وجود داشت. برای گروه های اجتماعی مختلف  نظم وجود داشت. این امر در تحقیقات ما بررسی شده‌است. 

این گفت و گو ادامه دارد …

مصاحبه و عکس : صیاد خردمند _ علیرضا اوحدی نیا



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 17 نظر

  • 1 علی 1403/7/28 18:4:4

    اینها همش چرت و پرت است. تاریح بویراحمد را امثال شما تحریف کرد که بر اساس سلیقه نگارش کرد نه واقعیت

    پاسخ
  • 2 سید 1402/12/23 23:14:4

    لطفاً از ایشون در مورد ظلمات و بیدادی که سال های طلوعی یاسروشی توسط آقا بابا رضایی و شرکاء تحت زعامت و سرپرستی ناصرخان طاهری (از جرگه خوانین زمانه) سوال بفرمایید که چه چیزی در چنته دارد و از قصه این این گروه شگفت انگیز با اندیشه شیطانی و رفتارهای مرموزانه خود که بیدادگر فرقه طلوعی یا سروشی بودند رو چه بیاد میاره که اثرات رفتاری اجتماعی آنها چها کرد؟ و ویرانه ای که آوار خباثت و حماقت و کثافت بی اخلاقی و فقدان انسانیت گروهی از شیاطین بی شرافت و بی نزاکت لبریز ار حقیری و خوتحقیری کینه توزانه تا امروز ویرانه تد ساخته امید به التیامش هست یا ارجح می داند که پرونده خاطراتش را به زباله دان ذهن و فراموشی عمدی سپرده باشد..... البته اگر چه در نظر ایشون چنین ابلیسیان مخوف و مروج شیطان پرستی و فرقه گرایی طلوعی باز مانند تاراجیان و غارت گران، محترم نباشند و به حرمت کلام روزه سکوت اختیار یا توجیه گر فعل و انفعالات خدایگان شیطانی را هم ادله سازی نفرمایند.... لازم به ذکر است وقوع فرقه گرایی طلوعیان و ظهور آقابابا رضایی وشرکاء مدت‌های زیادی بعد از ملی شدن صنعت نفت بوده و هرگونه ارتباط احتمالی (جز شباهت کرداری و پنداری گروه شرکاء) بین دستاورد آقابابایی و ملی شدن صنعت نفت کذب محض و لعابیدن دیدگان ضحاکی برای خودنمایی و کاهش عمق فجیع فاجعه خواهد بود....

    پاسخ
  • 3 احسان پرویزی 1402/3/17 22:41:37

    اقای غفاری در وب سایت شخصی خودشان می نویسند زاده ۱۳۱۷ هستندودرسال ۱۳۳۷ در هفده سالگی معلم شده اند یعنی تفاضل ۳۷و۱۷ می شود ۱۷ به این حافظه باید براوو گفت اقای غفاری میگویند درسال ۱۳۳۷ به مدت دوسال درگچساران تدریس کرده اندبعد می گویند ۲سال ابتدای تدریس ایشان در شامبراکان ایشان بوده یعنی چمحل زندگی بابکانی ها وخانواده مرحوم خوبانی ودر ان گاه اصلا جز گچساران نبود وجز چرام بود اقای غفاری میگویند دلیل غارتگر بودن مردم کهگیلویه وبویراحمد این بوده که پیله وران بهبهان،کازرون اردکان و..... به انها جنس گران می فروختند .اگر اقای غفاری کمی از زنده یادان افشار نادری ،کشاورز، ...... یادگرفته بودند میدانستند که علت اصلی عقب ماندگی اقتصادی اجتماعی نبودتکنولوژی کشاورزی محیط سخت کوهستان واینکه که تاز ه با وسیله ساده ای مانند بیل یا کلتگ را بعداز امدن شرکت نفت اشنا می شوندوغارت رابرای امرار معاش انجام میدادند واصولا اجحاف پیله وران ربطی به فلان شهر ندارد ودر مراحل ابتدایی شیوه تولید سرمایه داری وجود داشته نمونه اش.رفتار سوداگران اروپایی با.مردمان سایر قاره ها اقای غفاری بر خلاف جریان مصاحبه وفی البداهه بیاد خاطره از اسکندرخان چرامی میافتندکه اصلا ربطی به منطق مصاحبه ندارد وبیشتر یک جور انتقام از بی محلی به پرسش بی ربط ایشان بوده واصولا درمطالعات اجتماعی کسی نام اشخاص را نمی پرسد وبه کمیت کار داردثانیا ایشان ۵ سال در بهبهان درس خوانده اند و۲ سال در شامبراکان تدریس کرده بودن وحتما همسران اسکندرخان چه کسی واز چه خانواده ای هستند زهی به صداقت در همان سالهای اولیه تدیس ایشان یعنی سال ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۱ چرام مرکز شهرستان کهگیلویه که گچساران نیز جز ان بوده وحتما برای کار اداری به چرام امده اند ودیده بودند که فرمانداری واداره فرهنگ شهرستان کهگیلویه در ساختمان های اسکندرخان بوده ودولت در این سه سال یک اطاق برای امور شهرستان در چرام احداث نکردند اقای غفاری در نوشته دیگرشان در باره تاریخ موسسات بهداشتی استان نامی از چرام نبرده اند برای اطلاع محقق همه چیز دان استان میگویم اولین پزشکان در سطح استان به کوشش اسکندرخان بعداز ۱۳۳۲ درچرام بوده اند اقایان دکتر گلچیان،دکتر عبدالهی و دکتر توسلی که تا قبل از ساختن درمان توسط ارتش درسال ۳۷ در محل هایی که اسکندرخان به انها داده بودند به درمان مردم می پرداختند واولین حمام عمومی جدید درسطح استان نیز توسط اسکندرخان درچرام ساخته شده که هنوز بقایای ان وجود دارد واما به خانم مهشید عزیزی پیشنهاد مکتوب کردن اقدامات ایشان داده اید شما ادعای تحقیق وپزوهش کرده اید باید می نوشتید ونسل جدید و تحصیل کرده چرام نیز به ان خوداگاهی رسیده اند که بدانند چه کسانی به چرام ومردم انخدمت کرده اند نمونه اش در همین پاسخ به مصاحبه شما چناچه لازم باشد این گفتگو قلمی می تواند ادامه داشته باشد برای اگاهی نسل جوان

    پاسخ
  • 4 بهمئی 1402/3/3 21:57:23

    درود بر استاد شریف جناب غفاری عزیز از مطالب فنی و ارزنده تان لذت بردم،نوع نگاه تان به ریشه یابی رخدادها به لحاظ جامعه شناختی جالب بود؛ دوستانی که نقد میکنید! یه سوال،واقعا بیاییداین اخلاق ناپسند را دور بریزیم،یه آدمی در آستانه ۹۰ سالگی با این حافظه قوی سخنان و خاطراتی گفته،فرض کنیم اشتباهی هم در یک داوری یا بیان یک خاطره داشته است،آخه خدا وکیل این چیه که باید ایهمه خوبی و زیبایی را نادیده گرفت و همون یک مورد را پیراهن عثمان کرد، خدا رحمت کند نرحوم چرامی را،بالاخره یه اثر ناندگار از خود به یاد گذاشت،حالا یه جایی هم ممکنه اسم فرزندانش لحظه ای فراموش شده، خدا وکیل برا هیشکه چنین فراموشی لحطه ای حادث نشده؟نباید اینگونه بی محابا بر گوینده تاخت،اتفاقی نیفتاده،یه چیز ساده ست،پیچیده ش نکنیم.

    پاسخ
  • 5 مهشید عزیزی 1402/3/3 9:1:55

    اقای غفاری چرا شما در متنتون اشاره ای به خدمات عمرانی و فرهنگی مرحوم اسکندرخان چرامی نکرده اید و صرفا مسائل خصوصی زندگی ایشان رو قلم زدید جنت مکان اسکندر خان چرامی تمام عمر خودشون رو صرف عمران و آبادانی و ترقی شهر چرام کردند و در تاریخ بارها از ایشان به نیکی یاد کرده اند ایشون روابط و مناسبات خوبی هم در مسایل سیاسی فرهنگی و اجتماعی دوران خویش داشتند و لیکن شما طوری نبشتین که ایشون نام فرزندان خودشون رو هم نمیدونستن و این مورد بسیار جای تعجب و بحث برانگیز هست !!!!!

    پاسخ
    • 5 - 1 قاسم پاسخ به : مهشید عزیزی 1402/3/3 22:0:54

      مگه چنین ماموریتی به جناب غفاری سپرده شده که خدمات دیگران را بنگارد، بابا چرا ایقد متوجه نیسیم ایشان یک خاطره ای تعریف کرده،از متن سخن هم معلومه که هیچ قصد تحقیر یا خدای ناکرده توهین و یا نادیده انگاشتن نداشته، چرا اینو ایهمه باید بزدگ کرد؟وا مصیبت از این بی توجهی ها

    • 5 - 2 ناشناس پاسخ به : مهشید عزیزی 1402/3/3 19:31:48

      در پاسخ با اینکه آقای غفاری در جواب کامنت من فرمودن مکتوب ارایه بدین . جناب آقای غفاری نیازی به ارایه ی مکتوب نیست . آنچه که عیان است چه حاجت با بیان است . تاریخ قضاوت کرده.و نام نیک ایشان بعد از ۵۰سال از فوت ایشون هنوز ورد زبان است ...‌‌‌.....‌.

    • 5 - 3 یعقوب غفاری پاسخ به : مهشید عزیزی 1402/3/3 17:50:2

      خدمات عمرانی زنده یاد اسکندر خان چرامی نه تنها در چرام و کهگیلویه بلکه در سرتاسر ایران آشکار و ماندکار است . امیدوارم اینگونه خدمات را جوانانی مانند شما بصورت مکتوب ارایه دهند تا آیندگان هم بدانند و چنین اقدامات ماندگاری را ادامه دهند

  • 6 ناشناس 1402/3/3 1:30:13

    اولا:آقای غفاری شما در چه سطح سواد و منشی هستید که پشت سر متوفی که قریب ۵۰ سال است در قید حیات نیستند چنین حرفی را بیان میکنید.!! ثانیا:شما که خود را مورخ لر و آگاه به مسائل تاریخی و اجتماعی میدانید چگونه و با چه سند و مدرکی چنین حرفی را بیان و چاپ میکنید.؟؟ ثالثا:اسکندر خان در طول حیات نهایت خدمت به مردم در زمینه های فرهنگی،اجتماعی،آموزشی را داشته اند و نهایت تلاش خود را در جهت ارتقای سطح زندگی و آموزش مردم به کار برده اند. رابعا:تاکنون در تمامی استانهای جنوب غرب کشور هیچ شخصی اندازه اسکندرخان فعالیت های عمرانی و خدمت به مردم و شهر خود نداشته است. خامسا:آبرو و نام استان بواسطه چشمه بلقیس هست که نگینی در جنوب کشور میدرخشد.

    پاسخ
    • 6 - 1 ناشناس پاسخ به : 1402/3/3 9:33:10

      آقای غفاری در متنشون از خدمات مرحوم خان یادشون رفته نام ببرن چه در مورد خدمات برق رسانی.و شهرداری و آموزش و پرورش و غیره چه رایزنی هایی ایشون انجام دادن و تمام عمرشون صرف چرام و آبادانی شد امروزه عکس چشمه بلقیس چرام به عنوان یه نماد زیبایی در سرتاسر دنیا حتی در راهروهای مترو از اون استفاده میکنن چندی پیش عکس حوض باغ خان در مترو کشور آلمان به نمایش گذاشته شده بود.

  • 7 آرام موسی 1402/3/2 23:17:19

    جناب استادغفاری سلام.ازشمابعیداست،چنین مطلبی مبنی براینکه اسکندریان چندزن داشت واسامی فرزندانش رانمیدانست.چراکه این مورد. حریم خصوصی خانواده است.اصلا"چه لزومی داشت که این موردرادرمصاحبتان عنوان کنید. درهرصورت اسکندریان درزمان خودش مورداحترام وثوق همه مردم کهگیلویه وبویراحمد.بود.نشان به همان نشانه که ایشان همواره رئیس انجمن شهرستان کهگیلویه بود. بهرصورت.این قسمت ازمصاحبه شماازنظراخلاقی درست نبود.

    پاسخ
    • 7 - 1 ناشناس پاسخ به : آرام موسی 1402/3/4 13:21:24

      با درود.نکته همین جاست که شما از آن نیکنام تنها یک باغ را به یادگار می بینید.به عنوان یک پژوهشگر دراین استان از آن باغ چه می دانید!؟درخت و گلهای آن باغ را کجا دیده اید!؟پسند آن است که سنجیده تر سخن گویید تا از شما بیاموزیم بزرگوار. مانا باشین به مهر.

    • 7 - 2 یعقوب غفاری پاسخ به : آرام موسی 1402/3/3 1:50:35

      گرچه در تحقیقات مردم شناسی خانواده و خویشاوندی پرسش درباره همسر و فرزندان جزو کار پرسشگر است اما هدف من از بردن نام مرحوم اسکندر خان چرامی که یادگار ارزنده او باغ معروف چشمه بلقیس ذکر خیری از آن بزرگوار بوده است. با این وجود از تذکر دهنده ممنونم و امیدوارم عذرم پذیرفته شود.

    • 7 - 3 آرام موسی پاسخ به : آرام موسی 1402/3/3 1:9:40

      باعرض معذرت مرحوم اسکندرخان چرامی

  • 8 بویراحمدی 1402/3/2 15:3:34

    استادارجمندجناب غفاری باسلام وعرض ادب هیچ اشاره ای نسبت به عملکردطایفه هاوجنگجویان استان نکرده ایددررابطه بااینکه چه کارهایی مثبتی انجام داده اندتااین دهستان تبدیل به فرمانداریکل ونهایتش استان شداون هم زمانی که روستای یاسوج که الان مرکزاستان است ۲۰۰نفرجمعیت نداشت ولی فرمانداری کل شدالبته درپایان کتن اساره شده که این گفت گوادامه داردانشاالله که درادامه به همه واقعیتها وعملکردهای مثبت مردان این خطه بطورکامل نوشته شودچون اکثرمردم استان کتابهاوبیانات حضرتعالی رابیشترازهمه نویسندگانموقبول دارن انتظارمیرودکه کمافی سابق باشدحق نگهدارت باد

    پاسخ
    • 8 - 1 ناشناس پاسخ به : بویراحمدی 1402/3/3 19:51:57

      درود جناب دکتر کاظم پور و متن شیوای شما

    • 8 - 2 dr peyman kazempour پاسخ به : بویراحمدی 1402/3/3 1:56:6

      باعرض سلام تعجب اوره ازکسی که ادعای دانش داره مرتکب افتراوتوهین به خان چرام بشه وچیزی که وجودخارجی نداره رادرفضای مجازی ورسانه مطرح کنه وقطعا این موضوع جرم بوده وقابل تعقیب وشکایت ازناحیه ی ورثه ومردم چرام خواهد شد ازطرفی دران زمان انتظاراینکه خان یک منطقه جوابگوی سوالات یک نفرادم عادی باشه وتکلیف داشته باشه همه ی اون سوالاتی که قطعا سوالات بی ارتباطی هم بوده را پاسخ بده امری غیرمتداول بوده ضمن اینکه صحبت های ایشان دربسیاری ازمواردازجمله عدم سهم خواهی ازحکومت توسط مردم کهگیلویه وبویراحمد به دلیل عدم یکجا نشینی ناشیانه وازروی نااکاهی علمی مطرح شده وجهت اطلاع دهدشت یابلادشاپور قدمتش به زمان هخامنشبان برمیکرده که دران زمان بختیاری شهری به قدمت دهدشت نداشته وبسیاری ازموارد دبکه ونشرکننده ی این مصاحبه خواسته یاناخواسته مرتکب اشتباه ومعاونت درجرم توهین شده ولازمه اقدام لازمه رودراصلاح انجام بدن باسپاس

سایر اخبار
برگزدیدها