ناگفته های شاعر و طنز پرداز هم استانی در گفت و گو با اَفتونیوز؛


رسول سنایی: شعر انتقادی سلاحی است در جهت بهبود جامعه/ درصد بالایی از آگاهی جامعه مرهون اشعار طنز است/سعادت ما شاعران همراه مردم بودن است/ مخاطب این روزها از ما جلوتر است!

اَفتونیوز گفت و گوی اختصاصی با رسول سنایی شاعر و طنزپرداز اهل بهمئی صورت داده است.

رسول سنایی: شعر انتقادی سلاحی است در جهت بهبود جامعه/ درصد بالایی از آگاهی جامعه مرهون اشعار طنز است/سعادت ما شاعران همراه مردم بودن است/ مخاطب این روزها از ما جلوتر است!

اَفتونیوز| مریم پارسا : رسول سنایی شاعر و طنز پرداز لر زبان برای اهالی ادب و هنر نام آشناست، سال ۹۲ در یک برنامه شب شعر با اون آشنا شدم، شعر او  ساده و  صمیمی است و بی اختیار شما را به لبخند وادار می کند.

رسول برخلاف برخی افراد که مدعای ادیب و شاعری  دارند بسیار متواضع و بی ادعا است، طنازی شعر سنایی در کنار گویش شیرین بهمئی جلای خاصی به اشعار این شاعر هم استانی داده است.

سنایی، متولد ۱۳۵۸، لیسانس ادبیات. ساکن شهر لیکک. دارای دو فرزند یک دختر و یک پسر. صاحب دو مجموعه ی طنز فارسی به نام های «مرسوله» و «مرسولات»  و شعر و خاصه طنز گویشی را از مقطع راهنمایی به صورت اماتور شروع کرده است و بعد از آن با آشنایی با شعر معاصر و شاعران هم استانی شعر را به صورت جدی دنبال کرده است.

در این مجال اَفتونیوز مصاحبه ای را با این شاعر هم استانی ترتیب داده است که در ادامه می‌خوانید؛

سنایی معتقد است، آدمی ذاتا یک سری توانایی ها و استعدادهایی دارد، اینها در مسیر رشد خودشان را نشان می‌دهند بستگی دارد چقدر وقت و انرژی صرف پرورش این استعدادها می‌کنی. مادامی که در خودت استعدادی کشف کردی برای به کمال رساندنش باید وقت بگذاری. تمرکزت را روی انچه که حس میکنی در تو هست و تلاش می‌کند متولد شود بگذاری به این شیوه انسان میتواند استعدادش را پرورش بدهد. البته این را هم اضاف کنم که میگویند شعر ارثی‌ست یعنی از نیاکان ما به ما می‌رسد نمیدانم این فرضیه چقدر علمی‌ست ولی در اقوام و گذشته‌گان من هم شاعرانی بودند و از قضا طنز پرداز هم بودند.

این شاعر طنز پرداز در خصوص سیر تحول سبک خود را به عنوان یک شاعر می گوید: ما هم مثل همه اوایل چیزهایی برای خودمان می‌نوشتیم. دفترچه‌ی خاطراتی داشتم از اینها که صفحه‌هایش پر بود از نقاشی گل و پروانه با قلبی که نیزه خورده. چیزهایی که می‌نوشتیم از خودمان بود. ولی چون دسترسی ها مثل امروز نبود و ماهم در روستا بودیم همه چیز یواشکی و دزدکی بود. شاید اصلا جسارت بیان چیزی که می‌نوشتیم را نداشتیم. بعدها که امدیم با دنیای اطراف و شاعران و شعر معاصر اشنا شدیم میل و علاقه‌مان به شعر بیشتر شد و از بیان نوشته‌هایمان نمی‌ترسیدیم. علمی‌تر و تخصصی تر به مقوله ی شعر پرداختیم. تشویق شدیم تنبیه و نقد شدیم. شعر خواندیم و رشته ی ادبیات را انتخاب کردیم و شد اینکه الان هست.

او در ادامه با  اشاره به علائق ادبی خود اشاره می کند،  برای من اثر خواستنی‌تر از صاحب اثر بوده همیشه.

آنچه دوست داشتم شعر بود و بس. شعر خوب را فرقی نداشت. حافظ بگوید یا سوزنی سمرقندی.سعدی بگوید یا عراقی. تا بوده دنبال شعر خوب بودم دنبال اثر ناب. و همین باعث شد تا به دور از تعصب بنشینم و در دنبای خودم کیفور دنیای شعر باشم. بارها پیش امده است که شعری از شاعری گمنام را بارها خواندم، با خودم زمزمه کردم و معتقدم لذت واقعی در همین است

او در ادامه گریزی به جایگاه شعر و ادبیات در جامعه میزند و خاطر نشان می کند؛  معتقدم هنر متعالی راه خودش را می‌رود و چندان متاثر از شرایط روز و جامعه نیست. اینکه ما بگویم چون شرایط بد است پس اوضاع هنر هم بی‌ریخت و ناجور باید باشد چندان منطقی نیست. مسئله اصلی جایگاه هنر در ساختار سیاسی ست، بله آنجا حال و روز خوبی ندارد چون انجا اصلا بود و نبود هنر فرقی نمی‌کند. اصلا انجا تعریف هنر با این چیزی که ما از هنر میدانیم زمین تا اسمان متفاوت است. آنجا هنر را ابزار بیان خواسته‌‌های خود میدانند و هنرمند را برده و مطیع می‌پندارند ولی در عالم واقعیت هنر مرز و محدوده نمی‌شناسد. باید را بر نمی‌تابد، بردگی را گردن نمی‌نهد. با این همه انچه آنها می‌خواهند عمر کوتاهی دارد و از غربال گذر زمان به زیر می‌افتد، در صورتی که شعر واقعی و متعالی راه خود را پیدا میکند. در گذر زمان بی هیچ آسیبی می‌ماند و خود را به نسل های بعد از صاحب اثر می‌رساند.

سنایی از سختی های کار طنز می کند و اشاره می کند،  من به شخصه هیچ برنامه و هدفی برای اقناع مخاطب در لحظه ی سرودن ندارم. یعنی این نیست که بگویم این سوژه را بنویسم و آنطور بنویسم که مخاطب خوشش بیاید یا نه اصلا بدش بیاید. شاعر در لحظه دنیای خودش را دارد، محصور است در آن اتمسفر سنگین و جادویی شعر. خودش هست و خودش. تازه معتقدم مادامی که از این حصار بیرون میزند عنان شعر از دستش خارج می‌شود. قصه ی ما با سعدی و حافظ و دیگران شاعران گذشته فرق میکند. البته فکر نکنید خود را همردیف این بزرگان میدانیم  استغفراله. ولی مخاطب ما این روزها گاها جلوتر از ماست. مخاطب ما باهوش است، با سواد است، همه جیز را میداند و میفهمد مو را از ماست می‌کشت که این هم خوب است و هم بد. خوب از آن جهت که تو را مجبور می‌کند بی نقص باشی. پیراسته‌تر باشی. و بد از ان جهت که انچه گفتم سخت است بسیار سخت!

این شاعر هم استانی طنز را هم ردیف به آزادی بیان میداند، برای همین است که در جوامع بسته این همه حساسیت نسبت به طنز هست. رسالت طنز ذربین گذاشتن بر معایب و کاستی‌هاست. نو تاباندن بر تاریکی ها. این همان بیانی‌ست که نیازمند آزادی‌ست. طنز گزنده است، کارش گزیدن و نیش زدن است، نمی‌شود توقع داشت که یکی را نیش بزنی و اوهم لبخند بزند قطعا اوهم در مقابل واکنشی قهری خواهد داشت. برای ما هم بارها پیش امده است. شدت و چگونگی ان مهم نسیت. مهم این است که ایا صاحبان قدرت تحمل می‌کنند یکی معایب آنها را جار بزند یانه؟ که بن مایه ی سوال شما هم همین بود. جواب قطعا نه است. آنها از آگاهی مردم و ذربین گذاشتن بر معایب شان می‌ترسند و همین ترس خود بیانگر این است که جایگاهاشان ابدی نیست. راستش چیزی که همیشه دغدغه ی فکری من بود این است که چرا حکومتها برای سلامت خود هم که شده اصلا به طنز اهمیت نمیدهد. من جای آنها باشم از طنز استفاده میکنم تا افراد فاسد و تبهکار حاشیه‌ی امنیت خود را ازدست بدهند. اینطور میشود جامعه ای سالم داشت. حکومتی پاک و عاری از فساد و تبهکاری. اما چه میشود کرد تاریخ پر است از این گونه حکومتها که دوست دارند در گنداب فساد و تبهکاری غرق شوند و هشدار دهندگان را تا بوده دشمن خود می‌پنداشتند

سنایی در ادامه می گوید،  خوب یا بدش را نمیدانم ولی اخلاق همیشه اولویت من بود و می‌ماند. من همیشه سعی کردم ادم منصفی باشم انصاف گوهر گم شده‌ی زمانه ی ماست. از همین رو به قضایا و اتفاقات منصفانه نگاه گردم اگر نقدی به زبان شعر داشت سعی کردم منصف باشم. این درست است که طنز غلو و اغراق است، بزرگ نمایی معایب کوچک است اما این جوازی برای دروغ گفتن و تهمت نیست. اول باید گشت، تحقیق کرد که ایا این عیب وجو دارد یا نه بعد که اطمینان پیدا کردیم هست به ان بپردازیم. چیز دیگری که برایم مهم بود اینکه سعی کردم مگر در مواردی که عامدانه هجو سرودم در بقیه‌ی موارد که به نیت طنز چیزی نوشتم شخص خاصی را سوژه قرار ندهم چون معتقدم طنز با وجدان آدمها و جامعه کار دارد. معایب شخص را بی آنکه نامی از او برده شود جلویش میگذارد و قضاوت به وجدان او می‌دهد برای جامعه هم همین است

طنز پرداز کهگیلویه و بویراحمدی در ادامه اضافه کرد،  طنز روشنگر است بی آنکه مخاطبی محدود یا هاص داشته باشد. امروزه بارها دیده شد که روشنفکر و عام و خاص در بیان نظرات خود از چاشنی طنز استفاده کردند و می‌کنند و همین خود گواه عرض بنده است. ادمها گاها در بیان دیدگاه خود معذوریتهایی دارند و همین باعث می‌شود که نظرات خود را گاها در قالب طنز بیان کنند و مخاطب آنقدر با شعور شده که مطلب را بگیرد. چیزهایی که امروز جامعه و مردم عادی حتی بدون لکنت و ترس می‌گویند یک زمانی با هزار استرس و ترس ما در شعر یا در استنداپی می‌گفتیم و همین جسارت امروز هم مدیون طنز است البته درصدی از آن

سنایی در فرازی از این گفت و گو به ظرفیت نقد پذیری اشاره می کند و می گوید،  من مخاطب را در بیان دیدگاه و نظراتش آزاد میگذارم. مخاطب حق دارد انچه برداشت کرده را بگوید مرا به چالش بکشد. نقد خوب است و سازنده. از نقد نمی‌شود فرار کرد و به کمال رسید. اصلا حرف حساب ما همینه، اینکه نمیشود شما به عالم و ادم نقد وارد کنی و خودت را مبرا از نقد بدونی. به سرتاپایی مملکت ایراد بگیری و به خودت که رسید بگی ممنوع. اتفاقا من حتی از نقدهای مغرضانه هم استفاده می‌کنم با اینکه اگاهم و میدانم غرض ورزی‌ست

او در ادامه می افزاید، سعی میکنم بنویسم و این چرخه ی نوشتن قطع نشود. حالا شعر نشد داستان، نمایش نامه، استنداپ هرچیزی که بشود نوشت. داستان نوشتن را دوست دارم به شدت ولی هر جا برویم طنز دست از سرمان بر نمیدارد. البته شاید عامدانه میخواهم از فضای طنز دور نشوم. اینکه اینها منافاتی باهم دارند، تداخل یا تلاقی ایجاد می‌کنند یا نه چیز دیگریست. که باید بگویم اتفاقا اینها مکمل همند و به هم کمک می‌کنند. ما با واژه کار داریم هرچه سرکارمان با چینش این واژها باشد ذهنی پرتر داریم و دریایی از واژه. 

وی در خصوص اشعار جدید لری اظهار می کند،  من بر خلاف بعضی از دوستان شعر لری را در مرحله جوانی و پویایی می‌بینم. از حق نگذریم با این عمر کوتاه شعر لری به جایگاه قابل قبولی رسیده هرچند همنوز راه درازی را پیش رو دارد. البته منظورم از عمر کوتاه شعر لری آن گونه ی شعر امروزی که در قالبها و اوزان شعر فارسی سروده میشود است. وگرنه سابقه ی تک بیت ها و هجویات لری خیلی بیشتر از این حرفاست. طبیعتا استان ماهم مثل دیگر استانهای لر نشین شعرهایی درخشان و شاعرانی موفق دارد که اگر متعصبانه نباشد تعداد شاعران موفق در استان ما بیشتر از سایر استانهاست. که این خود مدیون و مرهون روحیه‌ی شعر دوست و شاعر عزیزدار مردمان ماست. از دیر باز شعر برای مرد و زن این دیار خواستنی و عزیز بوده و امروز هم در هر محفل و جمعی که بنشینی محال است که شعر گرما بخش آن نباشد. کاش می‌توانستم در این مجال کوتاه شاعرانی که برای خودم بسیار عزیز هستند را نام ببرم و شعری از انها بنویسم

 

 

شعر که نون نداره،، این جمله رو محال است شاعر در طول عمرش بیشتر از صدبار نشنیده باشد. واقعیت هم همین است. یعنی کدام شاعر را میشناسید که از قبل شعر به نان و نوایی رسیده باشد. یا اصلا کدام شاعری را می‌شناسید که هم شاعر خوبی مانده باشد و هم وضعیت مالی خوبی داشته باشد. شاید این خاصیت شعر است که در رنج به تعالی می‌رسد و شاید هم بی میلی شاعران به مال و منال دنیا. هر چه باشد معیشت مالی شاعران استان ماهم مثل دیگر شاعران این سر زمین چندان خوب و خوشایند نیست. به هر حال چه میشود گفت. یا چه راهی برای بهتر کردن وضع معیشت این بزرگواران وجود دارد در این مقال نمی‌گنجد،  هر چند مطمئنم این قشر آنقدر شرافت دارد و روحشان بزرگ است که شعر را به نان عوض نکنند.

 این شاعر هم استانی اشاره می کند، طبیعتا نظر من به عنوان کسی که سالهاست با شعر لری زندگی کرده خالی از تعصب نیست. با این همه کمتر گویشی را دیدم که وقتی واژه های به صف می‌شوند تا شعری را به خلق کنند اینقدر شگفت و جادویی می‌شوند. محال است شعری بتواند این همه با روح روان ادم بازی کند. محال است شعر بتواند مخاطب را آنقدر تحت تاثیر قرار دهد که دست بر زانو بکوبد، سر به حسرت تکان دهد و چشماهایش پر از اشک شود. شعر گویشی جادوی‌ست، سحر انگیز است. از عمق جان برمی اید به عمق روح و روان رسوخ میکند.من تجربه کرده‌ام من دیده ام من این دنیای شگفت را زندگی کردم

سنایی در ادامه اشاره می کند،  شرایط امروز جامعه شعر را به سمت اعتراض کشانده نمیدانم خوب است یا بد. ولی خوب شعر هم ذاتن عصیانگر است، اهل طغیان است و هرجا شرایط جامعه ایجاب کند می آید و رسالت اخلاقی خود را انجام میده. عشق اگرچه در شعر امروز شاید در نگاه اول کمرنگ شده باشد ولی بن مایه‌ی هر شعر حتی همان شعر اعتراضی عشق است. عشق به مردم، حسی عزیزتر و فراتر از آن تعریف معمول عشق. اما قصه ی عشق در شعر لری چیز دیگریست. ،، عشق لر خداییه، خدا میدونه/ زیر لو مثل مجنو سی یار ایخونه،، عشق در شعر لری بسیار زمینی ست. معشوقه را حس میکنی دیدی و می‌شناسی. اصلا حس میکنی شاعر این شعر را برای معشوقه‌ی تو سروده آنقدر که عاشقانه های لری صمیمی هستند. آنقدر که بی تکلف هستند.عشق را از شعر لری بگیری چیزی از آن نمی‌ماند. اصلا انگار گل این مردمان را با عشق سرشته اند. و برای همینه که من از ته قلبم عاشق این مردم و این فرهنگم

سنایی در پایان گفت،  متاسفانه چندان اهل توصیه و پند و اندرز نیستم. ولی نمیدانم چرا و به کدام دلیل ادم میتواند خودش را از لذت شعر خواندن و شعر شنیدن محروم کند.

بهتر از ارزوی موفقیت و سربلندی چه چیزی میشود گفت. اما برای دوستان طنز پرداز شجاعت و صداقت هم آرزو میکنم و اینکه هیچ گاه سلاح طنز را در جهت بهزیستی جامعه، سلامت حکومتها، و بهبودی شرایط زندگی مردم زمین نگذارند. عوض کنار یا پشت مردم بودن از مردم باشند ما از مردم جدا نیستم که خود مردمیم سعادت در با مردم بودن است.

یکی از اشعار رسول سنایی 

تهنایم و کَس نی که کنه پرسیَ حالم

 

تهنایم و کَس نی که کنه پرسیَ حالم

او کُرتِ زمینم که یو چن ساله مَکالُم

هر دف که وَریسادم و خواسم بزنم بال

تیرِ اَجلی اومه و وابی کِرِ بالم

چی کَیکِمی عمرم منه ئی بی‌ثمری ره

کس پرسیهَ سایم نکه غیرا و زغالم

خُم بی سر‌و‌سامون و دلم سُهته و نیسی

یاری که بِنُم سر سرِ شونش و بنالم

کسی نی یه دوتا بیتِ برشته یشه بخونه

تا بلکه مَلَهمی بِنه سر زخم گَوالم

باد اومه وری زلف حنا بهسه ت من باد...

اوشون کو که دیوونه او زلف شلالم

خوت گرگ کمین کرده ی سَر بالِ گداری

خُم پازَنِ رَم کِرده یِ سر دَهسِ تَوالُم

دل دل مکو چادرته چَپَرچین بِزه وَرگَرد

دُر غَیره خَش ابوهه وَبایْ حالِ تو حالم



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 3 نظر

  • 1 ع.س 1402/9/5 15:35:42

    عرض ادب محضر استاد سنایی عزیز از خواندن اشعارتان لذت می بردیم و حالا هم از حرف های گرم و سنجیده شما بهره مند شدیم. قلمت روان و چشمه ی شعرت جوشان و سرت سلامت بادا.

    پاسخ
  • 2 فقهی مقدم 1402/3/11 18:13:3

    درود برشما آقای خردمند واوحدی ودرود بررسول سنائی عزیز متن بسیار مفیدی بود. زحماتتان را قدر مینهیم.

    پاسخ
  • 3 رفیق 1402/3/9 16:29:51

    سنایی عالیه دمت گرم بامرام

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها