یادداشت

روایتی از زندگی یک معلول موفق هم‌استانی/ قلندریان: من مدیون تمام دردهایم هستم/ آرزویم تدریس لری در استنفورد است

با توجه به مناسبت هفته تصمیم داشتیم با فردی مصاحبه کنیم که علی‌رغم نوعی معلولیت زندگی موفقی را تجربه کرده باشد و معلولیت، محدودیتی برایش ایجاد نکرده باشد. وقتی فردی را معرفی کردند در معرفی گفتند همه چیز تمام و برایم این تعریف جای سوال بود چرا بدین صراحت از یک فرد تعریف شود. بدون اندکی مکث با وی تماس گرفتم نه تنها جمله معلولیت، محدودیت را نیست برایم معنی کرده بلکه نگاهی جدید به دنیا را برایم ترسیم کرد. در حال توصیف میلاد قلندریان دانشجوی دکترای هوش مصنوعی هستیم که از لحاظ بینایی مشکل دارد ولی هیچ‌گاه از خدا نپرسید چرا...

روایتی از زندگی یک معلول موفق هم‌استانی/ قلندریان: من مدیون تمام دردهایم هستم/ آرزویم تدریس لری در استنفورد است

افتونیوز| با توجه به مناسبت هفته تصمیم داشتیم با فردی مصاحبه کنیم که علی‌رغم نوعی معلولیت زندگی موفقی را تجربه کرده باشد و معلولیت، محدودیتی برایش ایجاد نکرده باشد.

وقتی فردی را معرفی کردند در معرفی گفتند همه چیز تمام و برایم این تعریف جای سوال بود چرا بدین صراحت از یک فرد تعریف شود.

بدون اندکی مکث با وی تماس گرفتم نه تنها جمله معلولیت، محدودیت را نیست برایم معنی کرده بلکه نگاهی جدید به دنیا را برایم ترسیم کرد.

در حال توصیف میلاد قلندریان دانشجوی دکترای هوش مصنوعی هستیم که از لحاظ بینایی مشکل دارد ولی هیچ‌گاه از خدا نپرسید چرا...

نگاه قلندریان به زندگی نگاهی زیباست و هر انسان را الماسی می‌دانست که می‌درخشد.

شرح این گفت‌وگوی زیبا را در زیر مطالعه می‌کنید:

 معرفی خود

میلاد قلندریان هستم.دانشجوی دکترای هوش مصنوعی هستم و به صورت آنلاین در آمریکا درس میخوانم.

مقالاتی در مورد معایب و مزایای رمز ارز و به زبان آلمانی دارم. داور مقالات در آمریکا در حوزه کامپیوتر هستم. تعمیرکار حرفه‌ای سخت‌افزار لب‌تاب و کامپیوتر هستم. مدرک بین‌المللی سخت افزار و نرم‌افزار دارم. در حوزه برنامه‌نویسی پایتون در حال آموزش هستم. در مورد درمان سرطان با هوش‌مصنوعی دارم کار میکنم

همه‌ی آدم‌های دنیا چون الماس هستند

همه‌ی ما آدم‌های دنیا الماس هستند و بعضی‌ها از این الماس استفاده نمی‌کنند؛ما تنبلی می‌کنیم وگرنه قابلیت‌های بسیاری داریم. با کیفیت‌ترین چیزی که خداوند می‌توانست درست کند همه‌ ما هستیم فقط کافی است پیدا کنیم چه کسی هستیم بقیه را خود می‌رویم. یک سری کلید در دنیا هست که می‌توانیم از آن‌ها درست یا غلط استفاده کنیم.

راه رسیدن به درک از سواد می‌گذرد

اولین چیزی که انسان را به درک و فراگاهی و وجود اصلی خودش می‌رساند شعور و سواد است. سواد منظور سواد آکادمیک و تحصیلات دانشگاهی نیست. این داستان از کجا آمده‌ام، آمدنم بهر چه بود را پیگیرش باشیم. برای پیگیری از کجا آمدم یک مقدار را در کتاب‌ها می‌توانیم پیدا کنیم مقدار دیگر را در چالش‌های خودمان و تجربیات خودمان یعنی بجنگیم آزمون و خطا‌هایی که در زندگی انجام می‌دهیم یک سری هم کیفیتی و وراثتی است.خیلی از خصلت‌های ما وراثتی است و باید پذیرفت.

اهمیت کتاب

من اعتقاد دارم کسی که کتاب مثل ورزش جزئی از زندگیش نباشد یا سخنرانی گوش دادن وویس و سخنرانی در هردحیطه‌ای که علاقه‌ داشته باشد و به طور کلی هر کسی که در گوشه زندگی‌اش مطالعه غیرآکادمیک نباشد و جلسات علمی نباشد بدون شک انسان بی‌سوادی است و یک انسان بی‌سواد حریف دنیای پر از چالش نخواهد شد و در معرض هر چیزی قرار بگیرد هیچ اسلحه‌ای ندارد.

اولین چیز این است که ما به روز مطالعه کنیم، مثلا شما در نظر بگیرید؛ فردی که دکترا دارد ولی کتاب نخواند وارد زندگی می‌شود شکست می‌خورد چون وقتی با اتفاقی یکباره مواجه می‌شود نمیتواند اتفاق و چالش را حل کند. کتاب یعنی اینکه یک شخص عمری را گذرانده و تجربه خود را به صورت رایگان در اختیار ما گذاشته است. ما عمر یک فرد را زندگی کنیم یا از کتاب که ماحصل تجربیات اوست استفاده کنیم؟ مگر چقدر عمر می‌کنیم؟ اگر قرار باشد ما برای کنترل نفسمان ۲۰ سال کنترل تجملات گرایی ۱۵ سال یعنی بفهمیم تجمل گرایی معنی ندارد و نمیتواند به آرامش برسانیم. و هر چند سالی را برای رسیدن به تجربه‌ای زندگی کنیم می‌فهمیم باید ۵۰۰ سال زندگی کنیم تا به درک درست و کاملی برسیم. پس کتاب و سخنرانی خیلی به ما کمک می‌کند و ما را به چالش می‌اندازد و کاری می‌کند ما به خودمون بیائیم.

اهمیت ایجاد چالش در زندگی چیست؟

این‌چالش باعث می‌شود ما پوست‌اندازی کنیم این‌چالش است که باعث می‌شود ما از حصاری که برای خود ترسیم کرده‌ایم دربیاییم و ترسو نباشیم و یک الگو برای خود بیابیم. من معتقدم اولین چیزی که به من کمک کرد این بود که خود را به چالش کشیدم یعنی خود را در آینه دیدم و نترسیدم...دشمن جانم، منم یعنی بزرگ‌ترین دشمن انسان خودش است. نشخوارهای ذهنی فرد بدترین دشمن خودش است. هر کسی حریف خود شود حریف تمام چالش‌های دنیا می‌شود من معتقدم اگر بتوانم خودم را مجاب کنم ذهنم را مجاب کنم که خبری نیست و درست می‌شود قطعا همه چیز حل خواهد شد.

هدف من این است که در دانشگاه استنفورد یک ساعت لری تدریس کنم دانشجوها هم موظف هستند گوش بدهند و هدف غیرقابل باوری نیست من پذیرش هلند را گرفتم و نرفتم. من دانشگاه آمریکا را می‌خواهم اصلا سخت نیست مهم نیست کجای دنیا هستم مهم این است این خواسته دارم و تلاش می‌کنم اگر الان که پذیرش دانشگاه اروپا را گرفتم کمی بیشتر تلاش کنم ۲ ساعت بیشتر تلاش کنم آمریکا را می‌گیرم بیشتر صبر میکنم تا به خواسته خود برسم.

دوست داشتن خود و خالق

من خودم را دوست دارم.

خداوند چیزی درست کرده و بالاترین ورژن دنیاست مگر می‌توان دوستش نداشت؟! بحث خودشیفتگی نیست به خودم احترام می‌گذارم حتی اگر از جنبه احترام به خود نسجنم. باید به خالق خود احترام بگذاریم که چنین چیزی را درست کرده است. ما بالاترین تکنولوژی دنیاییم خالق ما قابل احترام است. این حداقل کاری است که می‌توانیم انجام دهیم. انسان قابل احترام است پس من باید به خود و خالق احترام بگذارم. من بالاترین ورژن دنیا را به تو دادم تو نمی‌توانی از آن استفاده کنی خودت میدانی. مهم نیست شما چه ضریب هوشی یا قدی داری مهم این است که بالاترین تکنولوژی دنیایی و قابلیت انعطاف آوردن در بی‌نهایت را داری مهم هم نیست کجایی و کی هستی.

منشأ ناامیدی کجاست؟

داستان ناامیدی بیشتر از خود دیدن می‌آید فهمیدن اینکه ما خود کسی هستیم چی هستیم؟ وقتی بفهمیم چی و کی هستیم دیگر آن ناامیدی و ترس از بین می‌رود. ناامیدی معنی ندارد. طوری زندگی کن که اگر قرار باشد یک ساعت دیگه فوت کنی آماده باشی.

من باختم قبول...ولی آنانکه بردند هنوز به باخت من نرسیدند

من باختم قبول...ولی آنانکه بردند هنوز به باخت من هم نرسیده‌اند.

یعنی درست است که گاهی من باختم اما در بهترین حالت خودم بود.

وقتی کارت را درست انجام دهی هیچ حسرتی نداری و به خود ایمان داری.

یکی از بزرگ‌ترین کلمات کلیدی است که اطرافیانم هم می‌دانند شرافت، انسانیت و عشق را رعایت کن جوابش چوبه دار هم باشد خودت گردن خودت بینداز

عشق بدون چشمداشت به همه عطا کن و دنبال جوابش هم نباش وقتی خودمان را پیدا کردیم

درد را نعمتی از جانب خداوند می‌دانست و خود را مدیون دردها

من مدیون تمام دردهایم هستم.

من پیوند که زدم ۵یا ۶ ماه قرنطینه بودم. چون نباید حتی هیچ بویی به من می‌خورد در قرنطینه مطلق بودم. این مدت در یک اتاق بودم و نمی‌توانست ببینم و نه گوشی دست بگیرم و نمی‌توانستی بخوانم و حتی حق بیرون رفتن نداشتم.

این قرنطینه باعث شد خودم را ببینم و صبرم بی‌نهایت شود و درد را با آغوش باز بپذیرم و با خود به صلح برسم و بپذیرم همین که هست بلدی ادامه بده.

خیلی سخنرانی و کتاب صوتی گوش دادم من مدیون آن روزها هستم اگر آن روزها نبود مطالعه نمیکردم و صبر را یاد نمی‌گرفتم.

خیلی موارد را از من جدا کرد و خیلی‌ها را به من داد صبر را به من داد که واقعا باارزش است.

ترسو بودن را از من گرفت. ترس از کور شدن را از من گرفت.

چشم نیست چشم دل هست پس باید تقویت کرد در همان مدت استفاده کردم و هیچ‌کسی را محکوم نکردم و نالیدن و گلایه کمکی به من نمی‌کرد

مطمئن بودم درد معنی ندارد و ما هستیم که به آن اندازه می‌دهیم.

 

گفت‌وگو و تنظیم: مریم پارسا



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 1 نظر

  • 1 یاسیچ 1403/9/23 2:44:31

    درود بر انسانهای تلاشگر و خستگی ناپذیر. درود بر خاندان پر از مهر و مهربان قلندریان.شاید رودخانه ها بتوانند عینکی را از چشمی بربایند، اما هرگز نمیتوانند همت انسان را بزدایند.

    پاسخ
سایر اخبار
برگزدیدها