یادداشت

معلولی که رنج معلولیت را درک نکرده و خدا را برای وضعیتش شاکر است

در لیست خبرنگاران شهرستان نامش را دیده بودم و وصفش را شنیده بودم اما موفق به دیدارش نبودم تا روزی که به همراهی وی و سایر دوستان جهت بازدید از مراکز توانبخشی شهرستان رفتیم، نوع برخورد و آرامشش ناخودآگاه مرا به دنبال منشا آرامش می‌کشاند. از "علی شیوامهر" سخن می‌گویم فردی که از نابینایی خود راضی و راه‌حل مشکلات را اراده و خواستن می‌داند. گفت‌وگوی جذابی با این روشندل هم‌استانی داشتم که حاصل آن به شرح زیر است:

معلولی که رنج معلولیت را درک نکرده و خدا را برای وضعیتش شاکر است

افتونیوز| در لیست خبرنگاران شهرستان نامش را دیده بودم و وصفش را شنیده بودم اما موفق به دیدارش نبودم تا روزی که به همراهی وی و سایر دوستان جهت بازدید از مراکز توانبخشی شهرستان رفتیم، نوع برخورد و آرامشش ناخودآگاه مرا به دنبال منشا آرامش می‌کشاند.

از "علی شیوامهر" سخن می‌گویم فردی که از نابینایی خود راضی و راه‌حل مشکلات را اراده و خواستن می‌داند.

گفت‌وگوی جذابی با این روشندل هم‌استانی داشتم که حاصل آن به شرح زیر است:

معرفی خود

علی شیوامهر مدیرعامل کانون نابینایان شهرستان گچساران و کارمند اورژانس اجتماعی بهزیستی گچساران و ۴۱ سال سن دارم.

فوق لیسانس علوم اجتماعی از دانشگاه آزاد شوشتر و در ادامه دانشگاه پیام‌نور درس خواندم. از طریق ضبط و mp۳ Player برنامه‌ای که درس‌ها را ضبط میکردیم و بعضی درس‌ها را گویا پیدا می‌کردیم،ادامه تحصیل دادم.

از کلاس پنجم تا الان به حالت مجازی و بدین شکل درس خواندم. در حوزه کارهای اقتصادی به جز اینکه سرکار هستم مغازه دارم و باغدار هستم و کار کشاورزی انجام می‌دهم. کاراقتصادی در حوزه کارآفرینی دام ( پروار بندی) یعنی تقریبا در خیلی از حوزه‌ها فعال هستم. در حوزه فرهنگی هم کانون مساجد مسئول یک کانون هستم و کار فرهنگی انجام می‌دهم.برای کارهای اقتصادی به دوستان معلول کمک میکنم. بعضی اجناس که از بندر می‌آیند و بعضی موارد خوراکی مثل انجیر، روغن زیتون و کنجد که مثلا روغن زیتون در منطقه خودمان تولید می‌شود خریداری می‌کنیم و بین بچه‌های معلول تقسیم  و به فروش می‌رسانیم که سودی نصیب آن‌ها شود و در کارهای اقتصادی با توجه به طرح توانمندسازی که انجام می‌دهیم کار اقتصادی برای بچه‌های معلول انجام می‌دهیم.

از یک همراه سخن می‌گوید

زمان ازدواج با هیچ شروع کردم و حقیقتا یک زن همراه و همگام دارم که مشکلی به لحاظ معلولیت ندارد گاهی چنان به همراهی همسرم معتقدم که فکر میکنم در کل کشور کسی مشابه وی نیست. واقعا خیلی فعال هستند، دختر عموی من است. با توجه به اینکه رشته کامپیوتر غیرحضوری درس خوانده همیشه در دانشگاه نفر اول بوده و خیلی از همه لحاظ تک است. در ابتدا خدا و دوم همسرم من را راه انداخت.

کمبودهای معلولیت

من با توجه به وجود همسرم در کنارم کمبودهای ناشی از معلولیت را احساس نکردم. شاید اگر چنین فردی نصیب من نمیشد خیلی از زندگی عقب میفتادم. یکی از مشکلات اساسی ما به باور نکردن ما برمی‌گردد. یکی از دوستان ما حرف قشنگی زد گفت ما معلولین علی‌الخصوص نابینایان باید هر روز خود را به جامعه اثبات کنیم.

برای مثال خود من ۱۰ تا ۱۲ سال شاغل هستم گاهی یکی از همکاران می‌گوید مگر نیازی هست شما را بالا ببرم خوب من ۱۲ سال این مسافت را طی می‌کنم و از این پله‌ها حتی بدون عصا بالا و پایین می‌روم اما باز هم باور ندارند.

درک توانایی معلولین برای افراد جامعه به خصوص مسئولین سخت است.

وقتی در حال چیدن میوه هستم و در همان حال عکسی می‌گیرم و در وضعیت خود قرار می‌دهم و یا در حال کندن علف هرز هستم می‌گویند چطوری میتوانی چنین کاری کنی؟! خوب اینکه من چنین کاری را انجام می‌دهم را به صورت تصویری نیز گذاشتم اما باز هم باورش برای بعضی مخاطبین سخت است. در جامعه نمیتوانند یک معلول را باور کنند. مشکل اصلی ما در جامعه باور نکردن مسئولین یا افراد جامعه است که ما میتوانیم.

از یک درد سخن می‌گوید

خداوند انسان را فقط برای چشم یا یکی از عضوها نیافریده عضوهای دیگری هم داره و توانایی دارد. شما به فعالیت معلولین نگاه کنید گروه فعالی هستند ولی متاسفانه این موارد دیده نمی‌شود. مشکل اصلی ما معلولین باورنکردن مسئولین است که نمیخواهند باور کنند معلولین میتوانند کار کنند و توانایی دارند. باز هم میگویم باید مسئولین و جامعه باور کنند خداوند انسان را فقط با یک عضو و یا دو عضو نیافریده خیلی عضوهای دیگر دارد که میتواند کمبود عضو دیگر را برطرف کند.

می‌گوید نتوانستم رنج معلولیت را درک کنم

من تنها معلولی هستم که با توجه به وجود همسرم متاسفانه نتوانستم معلولیت اصلی را هنوز درک کنم چون خیلی از مشکلات من توسط همسرم حل شده پس مشکلاتی که بیشتر معلولین دارند را ندارم چون همسرم خیلی از مشکلات من را مرتفع کرده و کمتر معلولیت را احساس کردم. یکی دیگر از مشکلات معلولین این است که همراه ندارند.

از دیگر مشکلات می‌گوید

یک روز بحث مناسب‌سازی ادارات و شهر برای معلولین بود من گفتم بیاید شهر را به وسیله تراکتور بهم بریزید اما به معلول یک شغل بدهید اگر معلول دستش در جیب خودش باشد میتواند زندگی خود را پیش ببرد. شخص خودم چند شغله هستم و به این لحاظ مشکلی ندارد ولی دوستانم مشکلات زیادی به لحاظ اشتغال دارند. یک معلول اینگونه نیست که فقط حالت فیزیکی دیده شود که به لحاظ جسمی چنین ایرادی دارد. بعضی افراد یک نابینا را شبیه یک مرده متحرک می‌بینند و احساس می‌کنند مرده فقط راه می‌رود. تصور شلختگی از نابینایان می‌شود. اما اینگونه نیست این افراد به صورت منظم و شیک در حال گذران زندگی خود هستند. ما مشکلات داریم اما من نسبت به سایر دوستانم وضعیت بهتری دارم چون اول خدا دوم همسرم کمک زیادی به بنده می‌کنند.

عمده فعالیت کانون نابینایان

ما الان در حوزه کانون طرح توانمندسازی، اردوهای مختلف برای روحیه بچه ها انجمن ترتیب می‌دهیم. بحث اقتصادی بچه‌های نابینا و کم‌بینا را پیگیری می‌کنیم. ما سالانه اردوی مشهد، گناوه و مکان‌‌های داخل استان را برگزار می‌کنیم. اردوها را ما چندمنظوره انجام می‌دهیم گاهی برای اقتصاد نیز مثلا از یکی از شهرها جنس برای فروش می‌خرند. سعی کردیم بین آن‌ها رواج دهیم که خواستن توانستن است  یک شعار نیست و اگر خودتان بخواهید می‌توانید بعضی از مشکلات خود را حل کنید، همانگونه که در حال حاضر چند نفر با خود ما در حال کار و فعالیت هستند. گاهی من خودم بعضی اجناس را به صورت قرض به دوستانمان می‌دهم که کار کنند و درآمدی باشد و سعی شده این کار بین خودمان انجام شود.

از خدا گلایه ندارد!

تحت هیچ شرایطی گلایه ندارم، این مورد را از ته دل می‌گویم. در یک جلسه تمام نابینایان کشور بودند رئیس کل انجمن‌های نابینایان کشور بودند و من هم حضور داشتم من گفتم احساس میکنم بهترین زندگی را در جهان من دارم. من در جای دیگری گفتم احساس میکنم خداوند کل کارهای خود را رها کرده فقط به دنبال کارهای من است که پیشرفت کنم. یکی از نابینایان اهل مشهد گفت تو یا روانی هستی یا هم مشکل دیگری داری کدام نابینا هست که از زندگی خود راضی باشد؟! گفتم اتفاقا من ۱۰۰درصد راضی هستم. من می‌گویم شاید توانایی و ظرفیت دیدن را نداشتم و خودم بعضی اوقات چنین تفکری دارم و گاهی می‌گویم شاید اگر دید داشتم در جامعه مخرب بودم نگاهم منفی‌گرایانه نیست ولی در کل می گویم به نابینایی خود خوشبین هستم.

شروع نابینایی

من ۱۶ یا ۱۷ سال بینایی را تجربه کردم و حدود ۲۴ سال است که نابینا شدم. من زیر عمل شبکه چشمم پاره شد. عمل شبکیه چشم بود. من به شیراز برای دکتر رفتم و پزشکان گفتن خصوصی عمل می‌کنند و به خاطر ضعف مالی، ۲ سال عمل من عقب افتادم و به همین دلیل شبکیه چشمم نازک شد و یک پزشکی من را عمل کرد و زیر عمل نابینا شدم و همان دکتر در حال حاضر جز بهترین پزشکان کشور در بحث چشم‌پزشکی است.

پیگیری مجدد برای برگشت بینایی

به خاطر اینکه شبکیه چشمم تخریب شد دیگر راهی نداشت و حالا پیوند‌های جدید و سلول‌های بنیادی آمده شاید تغییری رخ دهد.

حال و روز بعد نابینایی

از همان زمان که نابینا شدم فقط ۶ ماه بیکار بودم بعدش بحث اقتصادی را شروع کردم. من یک بار برای عروسی یکی از اقوام از روستای خودمان به یکی از روستاها رفتیم پدرم مقداری پول برای خرید ساندویچ به ما داد من با همان‌پول تنقلاتی خریدی که بعدها بنیان مغازه‌ام شد و با آن خانه خریدم و روستا ساختم و زمین کشاورزی خریدم.

از تغییر زندگی خانواده می‌گوید

میتوانم به جرئت بگویم من زندگی خانواده‌ام را خیلی تغییر دادم و خیلی به آن‌ها کمک کردم.

از تمرین برای راه رفتن می‌گوید

من زمانی که همه خواب بودند تمرین می‌کردم چگونه راه بروم‌. وقتی تازه نابینا شده بودم خجالت‌ می‌کشیدم در مقابل دیگران راه بروم و یا در روز راه بروم.

حال و روز اطرافیان بعد نابینایی

من‌ماه اول و دوم بعد نابینایی کارم گریه بود و زنان روستا اطرافم می‌نشستند گریه می‌کردند و من هم گریه میکردم ولی بعد از ۵ یا۶ ماه دیدم این گریه فایده ندارد.

سختی‌های تمرین

شب بلند می‌شدم تمرین می‌کردم و در حیاط خانه بارها به زمین افتادم و بارها داخل اب حیوان‌ها رفتم. پایین زانوهای من ایقد ضربه خورد و زخم شد و حتی به فکرم نمی‌رسید یک چوب دستی بردارم و با آن راه بروم تا ضربه نخورم قصد تمرین داشتم که یکباره به درب یا دیوار برخورد میکنم. یک روز اشتباهی به داخل طویله حیوانات رفتم و داخل رفتم اینقدر ضربه دیدم ولی مدت‌ها تمرین کردم تا یاد گرفتم.

شروع آشنایی با بهزیستی

بعد از دو سه ماه خودم دوستی پیدا کردم و تحت پوشش بهزیستی درآمدم و خدا را شکر روز جهانی نابینایان بود که فهمیدم از طریق نوارکاست می‌توانم کتاب‌ها را ضبط کنم و درس بخوانم پس از طریق نوارکاست ادامه تحصیل دادم و وقت امتحان منشی به من میدادند، خدا را شکر اول راهنمایی را تمام کردم و همینگونه تا دانشگاه که رفتم آخرین ترم دانشگاه، بهزیستی به عنوان نفر اول مددکاران قبول شدم و سرکار آمدم و بعد ارشد خواندم و خدا را شکر تشکیل زندگی دادم. من همه چیز را می گویم اول خدا دوم همسرم بسیار تاثیر مثبت ۱۰۰درصدی روی زندگی‌ام داشت.

رضایت از خداوند

بسیار از خدا راضی هستم و خیلی خوشحالم که در جامعه کمبود آنچنانی حس میکنم و به خیای از همنوعانم کمک میکنم و به آن‌ها روحیه می‌دهم و با آن‌ها در بحث‌های مختلف اقتصادی و فرهنگی کمک میکنم و روحیه میدهم. آموزه‌هایی که در معلولیت یاد گرفتم به صورت رایگان به سایر دوستانم منتقل می‌کنم. تقریبا ۱۰ یا ۱۲ سال است مدیرعامل کانون نابینایان هستم و بچه‌ها تا حدودی از من راضی هستند. میتوان یکی از علل موفقیت ما در کانون را آقای صالح الماسی دانست که در کنار هم فعالیت داریم.آقای الماسی در موارد فرهنگی مثل کانون مساجد و نابینایان فعال هستند.

جور کردن کمک‌های مختلف برای نابینایان

در حوزه نابینایان سعی کردیم بسته معیشتی  از طریق ادارات یا دوستانی که داریم و ارتباطی داشتیم جور کنیم یا آن‌ها را به اردو ببریم. یا جایی به لحاظ روحی به کمک ما نیاز داشته باشند کنارشان هستیم و کوتاهی نمی‌کنیم.

جز همسرتان به چه کسی مدیونید؟!

ما در روستا بودیم و تقریبا زندگی عشایری سختی را داشتیم کسی نمی‌توانست کمک زیادی کند برادرانم به لحاظ همراهی و پیگیری کارهایم کنارم بودند و به عنوان همراه کنارم بودند ولی کسی که بخواهد به لحاظ اقتصادی مرا ساپورت کند نبود ولی به لحاظ همراهی برادرانم، پسرعموها و دخترعموهایم همکاری داشتند. پشتیبان اقتصادی کنارم نبود.

از شخصیت خود می‌گوید

من خودم شخصیت فعالی داشتم مثلا اگر پیگیر وامی بودم بیش از صدبار مراجعه می‌کردم. در سالهای اول می‌گفتند به نابینا وام نمی‌دهیم خیلی بحث داشتیم و بعدها که در بانک خوش حساب درآمدم وضعیت تغییر کرد من در حال حاضر ضامن خیلی‌ها می‌شوم.این مورد هم به همان مشکل اصلی که عرض کردم باور نداشتن ما توسط مردم است برمی‌گردد. دو سال پیش با وجود اینکه من شاغل بودم به بانکی رفتم گفتند ما اصلا نابینا را نمی‌پذیریم که حساب باز کند! که بحث شدیدی در این زمینه نیز رخ داد. من خدا را شکر همه این موارد را طی کردم و حال اعتبار خوبی در جامعه دارم و در منطقه هم ضامن خیلی از اقوام و دوستان می‌شوم که لوازم خانگی خود را خریداری کنند چون دوستان بسیاری در اطراف خود دارم.

سخن پایانی

دلم می‌خواهد برای بار آخر و به جهت تاکید بگویم؛ واقعا انسان را به یک عضو یا دو عضو نیافریده که با همان عضو تمام شود و عضوهای دیگری دارد که میتواند با وجود آن‌ها در جامعه موفق باشد.

گفت‌وگو و تنظیم: مریم پارسا



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها