«ساختارشکنی از دو منظر؛ ژاک دریدا و فریدون داوری»

در بیت بیت اشعارش بوی ریواس، دَرَمه، چویل، اوریشم، بِرنجاس و پیحِن را استشمام می کنید.

«ساختارشکنی از دو منظر؛ ژاک دریدا و فریدون داوری»

علی خرم فعال اجتماعی در یادداشتی نوشت:

فریدون داوری را باید از سطح و ساحتی دیگر دید و شناخت.

مُبدع ساختارشکنی در حوزه علوم انسانی *«ژاک دریدا»* فیلسوف شهیر فرانسوی است؛ او با مقالهٔ جنجال برانگیزش در ۱۹۶۶ نگاه نوینی را در عرصه ی نقد عرضه داشت که تشریح آن از حوصله ی این مَقال خارج است.

فریدون داوری هم به نوعی شالوده شکنی کرد و قالب کلاسیک غزل وقصیده فارسی را با زبانِ شیرین لری و گویش های منطقه درآمیخت.

 نگاهی نو به زبان سرایش و مضمون شعر انداخت.

کُت و شلوار را از قامتِ غزل و قصیده دَرید و چقه و زناره را بر تنِ این دو قالب نمود.

سنت ها، آداب و عادات ایلیاتی را با زبانی حزن انگیز به نظم کشید.

پستوهای کهن زندگی عشایری را بر صفحه کاغذ آورد.

مرارت ها و حلاوت های زندگی ایلی در اشعارش توأمان نمایانده شد.

شعر او سراپا آغشته به ادبیات فولکلور است. غزل و دوبیتی و قصیده در زبان او رنگ ادبیات ایلی گرفت.

او پیش قراولِ «ایل احساس» است.

واژه به واژه ابیاتش، رَج به رَج زندگی ایلیاتی را در این عصر شهرنشینی جلوی دیدگانمان عیان می سازد.

داوری نه تنها قالب بلکه مضمون غزل و قصیده را هم دچار دگردیسی بنیادینی کرد.

ادبیات لری و فولکلور وامدار ابدی ایشان است.

در بیت بیت اشعارش بوی ریواس، دَرَمه، چویل، اوریشم، بِرنجاس و پیحِن را  استشمام می کنید.

صدایِ گله و رمه و مشک و ملار موسیقی شعرش بود.

شاعرِ چامه ها و چکامه ها، ایل و مال، عاطفه و احساس، خاطر و خیال، کوچ و کوچه، طاقچه و پنجره بود.

واژگان زَمَند لری، زیرِ ناوک قلمش به رقص می آمدند و جانی تازه می گرفتند.

شاعری که همه زوایای پنهان زندگی عشایری را به نظم و نثر درآورد.

شاعری که هم قلم داشت و هم فشنگ، هم کتاب داشت و هم تفنگ، هم کت و شلوار پوشید هم چقه و زناره، هم سنتی بود و هم مدرن

 

از خصایص دیگر او داشتن ارتباطات گسترده اجتماعی بود.

 

به قول حکیم توس:

 

*فریدونِ فرّخ، فرشته نبود*

*ز مُشک و ز عنبر سرشته نبود*

 

*ز «داد» و «دَهِش» یافت او نیکویی*

*تو داد و دهش کن، فریدون تویی*

 

با همگان مهربان و خوش رو و آمد و رفت داشت.

شاعر لاله ها و آلاله ها، پونه ها و گل پونه ها،قله ها و دره ها و در یک کلام شاعر *«ایل احساس»*، رخ در نقاب خاک کشید و به تعبیر خودش *«برف پاييز اومه وه ريم، جونمه وه لو گرهتمه»* جان به لب گرفته اش در ایام بیماری و این واپسین روزهای زندگی رها شد و به سوی افلاک رفت.

به مینو روانش پر از نور باد.

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها