«قلندرِ مستطیل سبز»

چطور ممکن است پدیده ای اجتماعی شروعی طوفانی داشته باشد ولی روبه زوال برود؟ در کوران فوتبال دهه شصت تا هفتاد نامهایی فریاد زده شد که با آن فریادها مرزهای شهرستان را در نوردید و تا استان های مجاور رفت.

«قلندرِ مستطیل سبز»

افتونیوز|  محمد زرین

عنوان را از نشستی در تجلیل از خودش برداشتم. کاری تحسین برانگیز و پاسخی به چند دهه محبوبیت برای نامی که صدها بار از روی سکوهای ورزشگاه کوچک اما خاطره انگیز « آزادی دهدشت» فریاد زده شد. سلبریتی بود وقتی واژه «سلبریتی» به فرهنگ لغت جامعه راهی نگشوده بود.

برای اهالی دهدشت در دهه شصت ، فوتبال تبی بود که هر نوجوانی را مبتلا می کرد.

این تب را دو چیز آرام می کرد.خواندن اخبار ورزشی از تنها مجلات ورزشی کشور که با تاخیر به دیارشان می رسید(کیهان ورزشی و اطلاعات ورزشی). و بعد تماشای مسابقات فوتبال از روی سکوهای ورزشگاه.

این دومی طبیعتاً هیجان بیشتری همراه داشت.هیچ گاه به درستی نفهمیدم علت سیر نزولی آن تب و تاب چه بود؟

چطور ممکن است پدیده ای اجتماعی شروعی طوفانی داشته باشد ولی روبه زوال برود؟ در کوران فوتبال دهه شصت تا هفتاد نامهایی فریاد زده شد که با آن فریادها مرزهای شهرستان را در نوردید و تا استان های مجاور رفت.

شاید مهمترین آنها نام«قلندر سخن سنج» بود. او که در سالهای اخیر به درستی عنوان« اسطوره» را هم کسب کرد، چون نیک بگری، همه شاخصه های اسطوره شدن را داشت. تکنیک و تاکتیک بی نظیر، سرعت جابجایی اعجاب انگیز توان بدنی فوق العاده بنحوی که اندام ورزیده او به راحتی از سکوها قابل رویت بود.

او خود یک « لژیونر »بود. در صنعت نفت آبادان هم بازی کرد. سرآمد بود. همه اینها را داشت ولی این همه داشته ها نبود. دهدشت ساختار قبایلی داشت و دارد. هنوز افراد را بنام طایفه اش هم می شناسند. قلندر و تقریباً اکثر فوتبالیست های مشهور در دهه شصت از طایفه «طاس احمدی » بودند. در باب چرایی آن شاید بتوان چند عامل را موثر دانست. این طایفه زودتر تصمیم به شهرنشینی گرفتند. همین سبب شد اکثر افراد آن، نسق زراعی بگیرند و مالک زمین شوند. این خود سبب شد تا با کشت و زرع گندم برداشت کنند و با فروش محصول از رفاه نسبی برخوردار شوند لذا فرصت و امکان بیشتری برای تفریح و ورزش داشتند. بعدها که زمین ها ارزش بیشتری یافت فروش آن امکان مالی بیشتری هم فراهم می کرد. بدین لحاظ است که می بینیم دو تیم مطرح شهر یعنی «استقلال و پرسپولیس» دو اسپانسر توانمند داشتند.

استقلال «قلندر» را داشت که تا بعد از دوران بازی به عنوان مربی هم از جیب هزینه کند. پرسپولیس هم مردی چون زنده یاد « «محمد  دستاران» را داشت. کیست که نداند این دو چقدر حامی ورزش شهرستان بودند.

قلندر سخن سنج ، با همه اوصافی که ذکر شد ، همسایه ما بود. یک همسایه محترم، در آن سالها که « غیرت» هنوز پرکاربرد تر از امروز بود، بارها شاهد بودم او تجلی« غیرت» بود. روحیه « جوانمردی» داشت.

قدیمها بچه های محله در خیابان فوتبال گل کوچک بازی می کردند. یک شب که جمعیتی از بچه ها مقابل بانک صادرات مشغول بازی بودند، یکی از باصطلاح « قلدرها» با دوچرخه از وسط بازی رد شد با یکی دوتا از بچه ها درگیر شد، بازی مارا خراب کرد، دروازه را هم با دوچرخه پرت کرد و رفت.

قلندر که از جلوی خانه شاهد این صحنه بود با همان سرعت که در زمین چمن خیز بر می داشت، « الف. ک» را دنبال کرد، تقریباً نزدیک میدان مرکزی اورا که با دوچرخه در حال فرار بود گرفت و گوشمالی داد. هرچه بود، ما بچه های محله او بودیم و آن مهاجم بیگانه. یادم هست همه بافتخار این مردانگی کف و سوت زدند.

از دوران مربیگری او هم بسیار می توان گفت که بهتر است اهل فن نظر دهند. در این حد بخاطر دارم که در دوره ای یک تیم به نام« استقلال قلندر» داشتیم که با تیم دیگر استقلال تفاوت داشت. همیشه درب منزل او، توقفگاه نام نویسی ، دید و بازدید بازیکنان و... بود. خیلی هارا رشد داد.

قلندر سخن سنج، ضعف های اداره تربیت بدنی شهرستان را با مال و نام خود پوشش می داد. این درخت تناور، هرچه بود و هرکه بود، نامش را در تاریخ اجتماعی شهرستان کهگیلویه ثبت کرد. آنچنان که حین نگارش این سطور، اکثر مخاطبان ،عکس اورا استوری کرده و به نیکی یاد کرده اند.

و می دانیم که:

«نام نیکو گر بماند ز آدمی/ به، کز او ماند سرای زرنگار»

یادش گرامی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها