فشار ازدواج؛ زخمی خاموش بر شانه‌ی دختران کهگیلویه و بویراحمد

در دل کوهستان‌های آرام کهگیلویه و بویراحمد، جایی که صداقت و غیرت هنوز در رفتار مردم موج می‌زند، زخم عمیقی وجود دارد که کمتر کسی از آن سخن می‌گوید؛ زخمی به نام فشار برای ازدواج.

فشار ازدواج؛ زخمی خاموش بر شانه‌ی دختران کهگیلویه و بویراحمد

در دل کوهستان‌های آرام کهگیلویه و بویراحمد، جایی که صداقت و غیرت هنوز در رفتار مردم موج می‌زند، زخم عمیقی وجود دارد که کمتر کسی از آن سخن می‌گوید؛ زخمی به نام فشار برای ازدواج.

در بسیاری از شهرها و روستاهای این استان، هنوز نگاه سنتی و سنگینی بر دوش دختران جوان است؛ نگاهی که زندگی آن‌ها را در یک جمله خلاصه می‌کند:

«باید ازدواج کنی.»

در استان ما، دختر اگر درس بخواند، شاغل شود، مستقل باشد، باز هم تا زمانی که «عروس» نشده، از دید بسیاری هنوز کامل نیست.

در هر مهمانی، هر دیدار فامیلی، هر کوچه و بازار، یک پرسش تکراری آرام و بی‌رحم در گوشش زمزمه می‌شود:

«چرا هنوز ازدواج نکردی؟»

هیچ‌کس از او نمی‌پرسد چه آرزوهایی دارد، چه می‌خواهد، یا آیا هنوز آماده‌ی ساختن زندگی مشترک هست یا نه.

فقط زمان می‌گذرد و با هر سالی که عدد سنش بالا می‌رود، فشارها سنگین‌تر می‌شود.

پدرها و مادرها نگران نگاه مردم‌اند، اقوام و همسایه‌ها با زبان بی‌رحم‌شان می‌پرسند و داوری می‌کنند، و دختر کم‌کم یاد می‌گیرد که باید «فرار کند» از قضاوت.

و همین‌جا، اشتباه آغاز می‌شود.

دخترانی که هنوز شناخت کافی از خود و از زندگی ندارند، از ترسِ برچسب «پیر دختر» یا «تنها ماندن»، به انتخاب‌هایی تن می‌دهند که نه از سر عشق، بلکه از سر خستگی است.

ازدواج‌هایی شکل می‌گیرد که در ظاهر جشن و شادی دارد، اما در عمقش بغض است و ترس.

در خانه‌هایی که باید پناه باشند، سکوت و بی‌مهری می‌نشیند.

دخترانی که روزی لبخند می‌زدند، حالا میان دیوارهای قضاوت و پشیمانی آرام‌آرام خاموش می‌شوند.

جامعه‌ای که روزی یقه‌شان را گرفت تا ازدواج کنند، حالا هیچ مسئولیتی در قبال دردشان ندارد.

در کهگیلویه و بویراحمد، هنوز باید گفت و نوشت که ازدواج نجات نیست.

ازدواج تنها زمانی معنا دارد که از دلِ خواستن و شناخت بیرون بیاید، نه از ترسِ حرف مردم.

دختران این سرزمین حق دارند برای رؤیاهایشان وقت بگذارند، درس بخوانند، تجربه کنند و تصمیم بگیرند؛ بی‌آنکه زیر فشار سنت و نگاه‌های سنگین، احساس گناه کنند.

تا وقتی یقه‌ی دختران را می‌گیریم که ازدواج کنند،

اما یقه‌ی جامعه را نمی‌گیریم که چرا فرصت کار، آرامش، و انتخاب را از آنان گرفته،

این زخم هر روز عمیق‌تر می‌شود.

شاید روزی برسد که در کهگیلویه و بویراحمد، هیچ‌کس از دختری نپرسد «کی ازدواج می‌کنی؟»

و به‌جایش بپرسند:

«خوشحالی؟ در مسیر آرزوهات هستی؟»

آن روز، تازه می‌توان گفت جامعه‌مان واقعاً به بلوغ رسیده است.



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها