آنان که به مردم نزدیک‌ترند

آنان که به مردم نزدیک‌ترند

نخستین بار‌، در اعلامیّه جمعی از حوزویان‌ و در اوجِ خیزشِ مردمی ۱۳۵۷با نامِ اکبر‌هاشمی رفسنجانی آشنا شدم. امّا این‌که‌، چگونه این نام در ذهنم جا افتاد‌، در جریان سوء قصد گروه افراطی - مذهبی «فرقان» در شهریور ۱۳۵۸ به جان وی بود‌، که با اندکی جراحت از مَهلَکه جان سالم به‌دَر برد. شاید هم‌، خاطره شهامتِ همسرش در چگونگی نجات این روحانی خوش‌شانس در آن واقعه و به تَبَع آن پیامِ گرم‌، گویا و در نوع خود بی‌نظیر و کم‌سابقه رهبرِ کبیر انقلاب پس از این حادثه و در وصفِ حالِ آن روستازاده بهرمانی بود‌، که زاویه نگاهم را به نقش و جایگاه ویژه این چهره نازک اندام و آفتاب‌سوخته خطه کویر‌، در شکل‌گیری و تداوم راه پر پیچ و خَم آینده نهضت به کنکاش واداشت و کنجکاوی‌ام را برانگیخت. پیامی که آن روزها حکایت از نزدیکی بسیار «آشیخ اکبر»به راس هَرمِ قدرتِ تصمیم‌گیری آن روزها داشت و در مسیر حرکت انقلاب خیلی زود آثارِ وجودی‌اش را نشان داد.

اندک زمانی بعد‌، نوشته‌هایش در باره فلسطین و امیرکبیر را خواندم و رگه‌های پررنگِ خویشاوندی فکری و همسان‌پنداری‌اش را با تفّکرِ سازنده‌، روحیه بالای وطن‌پرستی و خودباوری این شخصیّت بزرگ تاریخ ایران و سیاست‌مردانی چون:دکتر محمّد مصدّق‌، به فراست دریافتم و بیش از پیش با آرمان‌ها و ایده‌آل‌هایش آشنا شدم. چیزی که در آن برهه حسّاس زمانی آن هم از دریچه نگاه و‌تراوش قلمِ یک روحانی جوان و گمنام در آن سال‌ها در نوعِ خود بدیع بود و آینده‌ای روشن و پر بار را نوید می‌داد !

خیزش مردمی نتیجه داد و انقلاب به بار نشست‌، حرکتِ شتابان‌، روبه جلو و پرنشاطِ مردم در آغازین ماه‌های پس از پیروزی نهضت‌، همچنان در مسیری تازه‌، پر دست‌انداز‌، ناشناخته و پر خطر با بیم و امیّد به سمت و سوی مقصدِ آرمانی پیش می‌رفت و پستی و بلندی‌ها را با سرعت و به زحمت وگه‌گاه آن‌گونه که جوهره و ذاتِ انقلاب ایجاب می‌کرد‌، با چاشنی تندی و خشونت در می‌نوردید و هاشمی همچنان پر انرژی‌، پرانگیزه و جویایِ نام در کنار معدود چهره‌های شناخته شده روزهای آغازین انقلاب‌، هر روز پر رنگ‌تر و پرتوان‌تر از روزِ پیش‌، استعداد و توان مدیریّتی‌اش را در قدّ و قوّاره مسئولیّت‌های کلیدی و در سنگرهای حسّاس نشان می‌داد.

گویی‌، به زعمِ ادّعا و رویکردِ بولدزورگونه و گاه تند و تیز و احساسی و نپخته پاره‌ای از مدّعیانِ مدیریّتِ نهضت در رده‌های مختلف و در آن روزهای پر شر و شور‌، ‌هاشمی در حلقه کوچک و هسته مرکزی نزدیک‌ترین‌ها به راس قلّه تصمیم‌گیری انقلاب‌، جایگاهی یافته و جای پای محکمی پیدا کرده بود و در صفِ مقدّمِ انگشت‌شمار‌ سیاست‌مردانی حرکت می‌کرد‌، تا با پیشینه مبارزاتی‌، آگاهی و تجربه و بلوغ فکری و آمادگی بیشتری که در جوهره وجودی‌اش ریشه دوانیده بود‌، برای هدایت و سُکانداری اداره امورِ جامعه در اقیانوسِ پرتلاطم و موّاجِ آن روزگار‌، شانه به شانه در کنارِ «کشتیبان» قرار گیرد.

در وصفِ آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی بسیار گفته و نوشته و می‌گویند و می‌نویسند و بی‌شک در آینده باز هم درباره این صندوقچه اَسرارِ نظام و رازهای مگو و سر به مُهرَش بیشتر و بیشتر خواهند گفت و نوشت‌، امّا در این میان کم نبوده و نیستند‌، جماعتی منتسب به چپ و راست‌، به‌ویژه از خیلِ «یاران گرمابه و گلستان» دیروزِ شیخ‌، که رسمِ رفاقت‌، دوستی و نمک‌خوارگی به جای نیاورده و در یک دهه اخیر‌، بنا به علل و تحت تاثیر انگیزه‌هایی چند که بر اهلِ درک آشکار است و کالبدشکافی‌اش‌، در این یادداشت کوتاه نمی‌گنجد‌، به‌نام و به بهانه نقد و نقّادی‌، امّا به کامِ اهداف شخصی‌، گروهی‌، خطّی و باندی و شاید هم تسویه‌حساب‌های خصوصی‌، پا را از دایره انصاف و مروّت بیرون نهاده‌، بر بینش‌، منش و روش مدیریتی‌اش خُرده گرفته‌، حرمت وی‌، اعضای خانواده و نزدیکانش را به گونه‌ای غیر قابل باور شکستند و آیت‌الله جهان‌دیده در نهایتِ خویشتن‌داری و متانت که عادتِ پسندیده سیاست‌مدارانِ کهنه‌کار و مردم‌مدار است‌، تنها به نگاهی مظلومانه به حرمت‌شکنان بسنده کرد و تا لحظه وداع ابدی با خاک‌نشینان‌، چنانچه خود بارها بر زبان رانده بود‌، به جهتِ رعایت مصالح عالیه نظام سکوت اختیار کرد و دم برنیاورد. مهر سکوتی که از نگاه افکار عمومی هزینه سنگینی بر اعتبار و حیثیّت اجتماعی‌اش تحمیل کرد. طُرفه آنکه‌، بر خلاف موازین شرعی‌، قانونی‌، عرفی و اخلاقی پس از مرگ نیز بر جسد بی‌جانش حرمت روا نداشتند.

آیت‌الله بیش از هر سیاستمدار در سال‌های گذشته‌، حرف و حدیث برای گفتن به مردم در چنته داشته و در عین حال‌، بیش از هر مسئول جمهوری اسلامی در طی این چند دهه برای وی و خانواده‌اش حرف و حدیث ساخته و بافته‌اند. او نه قدیّس بود و نه اُسطوره‌، آن گونه که پاره‌ای از «حواریونش» می‌انگاشتند و می‌انگارند و نه بدون ‌تردید بَری از اشتباه و مصون از گناه و به دور از نقد و نقّادی. و صد البتّه نه مستّحق این همه بی‌مهری و برخورد‌های ناروا‌، غیر منصفانه‌، غیر اخلاقی نبود.

هاشمی‌، هاشمی بود‌، نه کم و نه بیش. وزنه‌ای سنگین در عرصه سیاست و کشورداری‌، روحانی مبارزی از جمع حلقه کوچک زنجیره در هم تنیده «السابقون». شخصیّتی به غایت اثرگذار در جهت دهی سیاست‌های راهبردی درون و برونِ مرزهای جمهوری اسلامی‌، حلقه وصل و نقطه تعادل و اهل تعامل‌، شهروندی متّعهد و مسئولیّت‌پذیر با پیشینه‌ای به‌درازای عمر انقلاب در مدیریّت پر تب و تاب کوپه‌های ویژه و پر رمز و راز لکوموتیو پر سروصدای سیاست کشور‌، در جاده‌ای خطیر و پر خطر‌، با قامتی در قدّ و قوّاره نیاز‌های روز جامعه انقلابی. کوله‌باری سنگین از وظایف‌، مسئولیّت‌ها و انتظارات به‌جا و نابه‌جای بچهّ‌های شلوغ‌، سرزنده‌، پر شوق و ذوق و آرمان‌گرای خانواده بزرگ انقلاب‌، کامیابی‌ها و ناکامی‌ها و دنیائی از ایده‌آل‌ها و آرزو‌های بر زمین مانده‌، همراه با اشک‌ها و لبخند‌هایی که در رَوَند زندگی بسیاری از کهنه سربازان دنیای سیاست دیده شده و می‌شود‌، با همه تلخی‌ها و شیرینی‌ها‌، محبوب و گاه مغضوب.

به رغم نوع نگاه پاره‌ای از نظریه‌پردازان در این اواخر‌، «هاشمی» دوگانه نداریم‌، و به‌کارگیری واژه‌های متّقدّم و مُتّاخر را در تقسیم‌بندی پاره‌ای دیگر از نظریه‌پردازان از بُرش‌های زندگی سیاسی‌اش چندان متناسب و منطقی ارزیابی ننموده‌، چه‌، تجربه زندگی هر تنابنده‌ای در گذرِ عمر چنان تغییر و تحوّلی را کم و بیش در نحوه رفتار و گفتار و کردار آدم‌ها اجتناب‌ناپذیر می‌نمایاند.

واقعیّت ملموسی که به ما اجازه می‌دهد‌، در نقد و نظر پیرامون آثار عملی سیاست‌های آیت‌الله در جایگاه‌های گوناگون سیاسی‌، اجرایی‌، قانونگذاری و نظارتی‌، جانب انصاف و مروّت را از دست نداده و در باره‌اش در یک چارچوب منطقی و منصفانه‌، با حفظ اصول و ارزش‌ها به داوری بنشینیم!

غرض تبرئه آیت‌الله‌ هاشمی رفسنجانی از همه عملکردهای دوره حضورشان در راس هرم قدرت‌، به‌ویژه عملکرد غیر قانونی و غیر قابل توجیه پاره‌ای از اعضای امنیتی‌، اقتصادی کابینه‌شان نبوده و نیست؛ چه‌، خود نیز زمانی در زمره شاهدان و منتقدِان دولت ایشان در ارتباط با چگونگی اجرای اصل ۴۴ قانون اساسی درمبحثِ «خصوصی‌سازی» با آن شکل وشمایل «خاص» بوده‌، و تا این زمان نیز حرف‌ها و درددل‌های فراوان در همین ارتباط برای گفتن دارم!

شایان یادآوری است‌، نه فقط نیروهای فکری- فرهنگی که توده مردم در قالبِ افکار عمومی نیز به‌علّت آنچه از آن به نادیده گرفتن آشکار حقوق ملّت می‌توان یاد کرد‌، ارزیابی قابل قبولی از کارنامه دولت در این دوره مسئولیت آیت‌الله رفسنجانی در راس قوه مجریه ارائه نمی‌دهند. امّا همه این حرف و حدیث‌ها مانع از آن نیست که صادقانه بگویم‌، آنگاه که قطعات پازل زندگی سیاسی آیت‌الله را در طی حدود ۶۰سال مبارزه و مدیریّت در جایگاه‌های مختلف و تعیین کننده اداره امور کشور با لحاظ کردن موانع و مشکلات عدیده داخلی و خارجی‌، جنگ و... در کنار هم می‌چینیم‌، انصاف نمی‌بینیم دیده بر نیمه پر لیوان ببندیم خدماتش را در ایجاد ثبات‌، امنیّت و اعتبارِ کشور نادیده بگیریم.

آیت‌الله‌هاشمی رفسنجانی‌، در جایگاه انسان مسئول‌، چنانچه سیروسلوک زندگی فردی و اجتماعی‌اش نشان می‌دهد‌، چون هر صاحب حقّی‌، ذوق‌، سلیقه‌، ذائقه‌، خواسته‌ها‌، آمال و آرزوها‌، آرمان‌ها‌، ایده‌آل‌ها و ایده‌های خاّص خود را داشته و بی‌تردید در گذرِ از مسیر نفس‌گیر ۳۷ سال گذشته نمی‌توانسته رضایت خاطر تمامی اعضای خانواده انقلاب را فراهم و سلیقه و ذائقه آنان را به تمام و کمال در آشپزخانه انقلاب مدّ نظر قرار داده و خواسته همگان را برآورده سازد. چه‌، موفقیّت امری نسبی است‌، و سخن از «توفیق مطلق» دلخوشی گذرایی بیش نبوده و به «عوام‌فریبی» نزدیک است. وظیفه‌ای سترگ که از عهده هیچ مدیر و مسئولی در عالم سیاست و اجرا ساخته نبوده و نیست.

مگر می‌شود‌، مدیری ارشد با ۳۷ سال سابقه مدیریّت در حسّاس‌ترین جایگاه‌های کلیدی کشور همچون ریاست مجلس‌، ریاست جمهوری‌، «فرماندهی کل قوا»‌، ریاست مجلس خبرگان رهبری‌، ریاست شورای مصلحت نظام و... آن هم در سرزمینی به وسعت ایران و در فضایی همیشه انقلابی! در مسیر انجام وظایف‌، بَری از خبط و خطا و اشتباه بوده باشد؟ آیا مدیر و یا سیاستمداری را در تاریخِ پیدایش سیاست به مفهوم و معنای امروزی‌، با داشتن موقعیّت زمانی و مکانی ‌هاشمی رفسنجانی‌، نه فقط در ایران‌، که در دنیا سراغ داریم‌ که توانسته باشد‌ بدون اشتباه و خبط و خطا تمامی برنامه‌هایش را پیش برده و اقبال عمومی را به تمامی و تا پایان خط به سوی خود جلب کرده باشد؟

هاشمی و‌ هاشمی‌های تاریخ را باید در‌ ترازوی دقیق زمان و مکان خاص زندگی‌شان وزن کرد و داوری منصفانه در باره آنان را‌، نه با معیارهای رایجِ امروزی‌، که با معیارهای زمانی و مکانی حضورشان در جایگاه مدیر مسئول و سیاست‌گذار به نقد و نظر صاحبان اندیشه واگذاشت ولاغیر.

مروری کوتاه بر کتاب قطور زندگی پر فراز و فرود سیاسی - اجرایی آیت‌الله ‌هاشمی رفسنجانی از نخستین تجربه سیاسی‌اش یعنی شرکت در تجمع اعتراضی اردیبهشت ۱۳۲۹به تشییع جنازه رضاشاه در قم‌، تا لحظه باز ایستادن ناگهانی قلبش از تپش در عصرِ روز ۱۶دی ماه گذشته‌، بیانگر این واقعیّت انکارناپذیر است که هر جا همراه و همگام با مردم قرار گرفته‌، افتخار شاگرد اوّلی کلاس درس بزرگ مردم نصیب‌اش شده‌، ولی آنجا که از خواسته‌های بحقّ و قانونی ملّت غفلت ورزیده و از کاروان بازمانده است؛ چنین جایگاه رفیعی چنانچه در آزمون‌های انتخاباتی در دوره‌های مختلف دیده شده‌، عملا از این سیاست‌مرد دریغ گردید. قاعده شناخته شده‌ای که دیگر‌ هاشمی‌های زمان‌، در هر جامه و جایگاه از آن مستثنا نبوده و نیستند. واین‌چنین است که «آنان که به مردم نزدیک‌ترند‌، هم محبوب‌ترند و هم مقبول‌تر و ماندگار.»

*منبع:همدلی

کلمات کلیدی



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها