در مذمت آیین‌های سوگواری؛ وقتی مرگ به تماشا بدل می شود

علی ضامنی پور در یادداشتی نوشت:

در مذمت آیین‌های سوگواری؛ وقتی مرگ به تماشا بدل می شود

علی ضامنی پور در یادداشتی نوشت:

مرگ، پایان آدمی نیست؛ که فاصله‌ای‌ست آرام، میان بودن و نبودن. در جوامعی که آیین ها بر شانه‌ی فهم انسانی استوار است، مراسم عزاداری لحظه‌ای است برای تسلّی و فرصتی است برای آشتي با حقیقت گذار آدمی از این دنیا.

اما در بسیاری از نواحی مناطق لرنشین، سوگ به *نمایشِ رنج* بدل می شود؛ و روز مرگ عزیزان، هنگامه‌ای می شود که دهل و سرنا، به جای فرو نشاندن درد، آن را شعله‌ور می‌کند.

 

انگار ساز و دهل با نوای محزون شروه خوان باید قیامتی برپا کند تا *داغ*، رسمیت یابد. مرده آرام نمی‌خوابد و بازمانده رهایی نمی‌یابد؛ گویی تسکین، وقتی معنا دارد که فریاد و آه و فغان از حد بگذرد. آیینی که باید برای فهم «عبور» باشد، بدل می‌شود به تکرارِ شکنجه‌ی جمعی.

 

نخستین واکنش های غم دیدگان در اینگونه مراسمات محلی نه اندوه، بلکه خشم است؛ خشم از جهان ناپایدار بی صاحب، این خشم به‌مرور در کالبد آیین نهادینه می‌شود: در چنگ‌زدن، در فریاد، در خراشیدنِ چهره. و از همان‌جا، سوگواری از مدار تسلیت خارج و تبدیل می شود به آیینی از خودآزاری و دیگر آزاری.

 

در حافظه‌ی جمعی ما داستان‌های بسیاری از این خشم مانده است. تا همین چند سال پیش، زنِ داغدار اگر چهره نمی‌خراشید یا گلویش را نمی‌درید، متهم به بی‌وفایی می شد و هنوز هم این تلقی از مرگ در بعضی از خانواده ها و مناطق روستایی وجود دارد.

امروز، غم خوان های بومی، زخم‌ها و خشم های گذشته را زنده نگه داشته و طالبان سرگرمی در شبکه های اجتماعی دست به دست می کنند.

سال ۹۶ وقتی برای پژوهش درباره خودکشی به بخش دیشموک رفتم؛ گزارش مدیر وقت اموزش پرورش جالب است:

دانش آموز بخت برگشته ای را با اورژانس هوایی به یاسوج بردند. ولی در میانه راه از دنیا رفت؛ با همان هلی کوپتر او را به دیشموک آوردند. خواننده محلی مشهور این خطه در مراسمش، محشری به پا کرد. وقتی که اول هفته بعد، معلم از همکلاسی های کودک مرحوم خواست که حس خود را بیان کنند؛ اغلب گفتند که آرزو دارند همینگونه بمیرند تا با هلی کوپتر آنها را بیاورند و دستپاک بر مزارشان شروه خوانی کند. جالب است که دانش‌آموزان در خیال‌های کودکانه‌شان، بزرگترین آرزویشان مرگ می شود؛ این میل کودکانه به مرگ، محصول فرهنگی است که عزاداری را زیباتر از زندگی تصویر کرده است.

این در حالی است که مراسم سوگواری باید زمزمه‌ای آرام باشد، نه هیاهویی برای اثبات درد. زیرا هرچه مرگ را پرصداتر  و دردآورتر کنیم، زندگی خاموش‌تر می‌شود.

سوگواری می‌تواند صحنه‌ی پیوند باشد، نه طبل‌خانه‌ی غم. اما وقتی فرهنگ برهنه‌ی رنج، خود را در آیین جاودانه و ساختارمند می‌کند، دیگر نه مرگ که امر مسلمی است پذیرفته می شود و نه زیستن معنایی برای آدمی دارد.

بخش اول

(عکس تزئینی است)



نظرات پس از تایید انتشار خواهند یافت
کاربر گرامی نظراتی که حاوی ناساز، افترا و هر گونه بی حرمتی باشند منتشر نخواهند شد.

ارسال نظر




نظرات ارسالی 0 نظر

شما اولین نظر دهنده باشید!

سایر اخبار
برگزدیدها